The Machine is a Great Slave But a Bad Master. Norbert Wiener
نوربرت وینر در کتاب سایبرنتیک می نویسند:ارائه دهند: سهیل سلیمی (مشاور رسانه ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران)
سایبرنتیک، بهعنوان دانش کنترل و اعمال قدرت در انسان و ماشین، علمی میانرشتهای است که به مطالعهی مکانیزمهای تنظیم، بازخورد، و ارتباطات در سیستمهای زیستی و مصنوعی میپردازد. این رشته، که توسط نوربرت وینر در دههی 1940 پایهگذاری شد، از واژهی یونانی "kybernetes" به معنای «هدایتگر» یا «فرماندار» گرفته شده و بر چگونگی مدیریت و هدایت سیستمها تمرکز دارد. سایبرنتیک به ما امکان میدهد تا تعادل و هماهنگی بین اجزای یک سیستم، چه انسانی و چه ماشینی، را درک کرده و از آن برای بهبود عملکرد استفاده کنیم.
هوش مصنوعی (AI)، در عین حال، شاخهای از علوم کامپیوتر است که به خلق سیستمهایی اختصاص دارد که قادر به انجام وظایف شناختی مانند یادگیری، استدلال، حل مسئله، و تصمیمگیری هستند، وظایفی که بهطور سنتی به هوش انسانی نسبت داده میشوند. هوش مصنوعی از اصول سایبرنتیک، بهویژه مفاهیم بازخورد و خودتنظیمی، برای توسعهی الگوریتمهایی بهره میبرد که میتوانند از دادهها یاد بگیرند و بهصورت خودکار عملکرد خود را بهبود بخشند. این فناوری، از تشخیص الگوهای پیچیده در دادهها تا خودمختاری در سیستمهای پیشرفته، کاربردهای گستردهای دارد.
نوربرت وینر، بنیانگذار سایبرنتیک، در جملهی معروف خود اظهار داشت: «ماشین، بندهای عالیست اما اربابی بد.» این جمله نهتنها به نقش دوگانهی فناوری در خدمترسانی و سلطه اشاره دارد، بلکه چارچوبی فلسفی و عملی برای درک تعامل انسان و ماشین ارائه میدهد. این پژوهش به بررسی ارتباط سایبرنتیک و هوش مصنوعی، نقش ماشین بهعنوان ابزار خدمترسان، و خطرات بالقوهی تبدیل آن به ارباب میپردازد.
سایبرنتیک، با تمرکز بر کنترل و اعمال قدرت، اصول مشترکی بین سیستمهای زیستی (مانند مغز انسان) و سیستمهای مصنوعی (مانند ماشینهای محاسباتی) ایجاد کرد. این علم بر مفاهیمی چون بازخورد (Feedback)، خودتنظیمی (Self-regulation)، و ارتباط بین اجزای یک سیستم تأکید دارد. برای مثال، مکانیزم بازخورد منفی در سایبرنتیک به سیستمها اجازه میدهد تا با تنظیم خودکار، به حالت تعادل برسند. این مفهوم بعدها به یکی از پایههای توسعهی هوش مصنوعی تبدیل شد.
هوش مصنوعی، با بهرهگیری از اصول سایبرنتیک، سیستمهایی خلق کرده که قادر به انجام وظایف پیچیده هستند. شبکههای عصبی مصنوعی و الگوریتمهای یادگیری عمیق، که از دادههای عظیم برای بهبود عملکرد خود استفاده میکنند، نمونههایی از این پیشرفتها هستند. با این حال، پیشرفت هوش مصنوعی چالشهایی را نیز به همراه داشته است. جملهی وینر به ما هشدار میدهد که اگرچه ماشینها میتوانند بندگان کارآمدی باشند، اما بدون کنترل مناسب، ممکن است به اربابانی تبدیل شوند که تصمیمگیریهای انسان را تحتالشعاع قرار دهند. برای مثال، سیستمهای هوش مصنوعی خودمختار در حوزههایی مانند خودروهای خودران یا سیستمهای مالی میتوانند بدون نظارت کافی، به نتایج غیرمنتظره یا حتی خطرناک منجر شوند.
ماشینها، هنگامی که بهعنوان ابزار تحت کنترل انسان عمل میکنند، قابلیتهای بینظیری ارائه میدهند. در حوزهی پزشکی، الگوریتمهای هوش مصنوعی با تحلیل دادههای تصویربرداری، تشخیص بیماریهایی مانند سرطان را با دقتی بالاتر از پزشکان انسانی انجام میدهند. در صنعت، سیستمهای سایبرنتیک با استفاده از بازخورد و خودتنظیمی، فرآیندهای تولید را بهینهسازی کرده و هزینهها را کاهش دادهاند. این کاربردها نشاندهندهی نقش ماشین بهعنوان «بندهای عالی» هستند که در خدمت اهداف انسانی عمل میکند.
با وجود مزایای فراوان، پیشرفت سریع هوش مصنوعی و پیچیدگی روزافزون سیستمهای سایبرنتیک خطراتی را نیز به همراه دارد. یکی از نگرانیهای اصلی، کاهش کنترل انسانی بر سیستمهای خودمختار است. برای مثال، الگوریتمهای یادگیری ماشین که در شبکههای اجتماعی استفاده میشوند، میتوانند با تقویت محتوای جنجالی یا اطلاعات نادرست، بهصورت غیرمستقیم رفتارهای اجتماعی را هدایت کنند. این پدیده نشاندهندهی تبدیل شدن ماشین از یک ابزار خدمترسان به نیرویی است که میتواند بر تصمیمگیریهای انسانی تأثیر منفی بگذارد.
علاوه بر این، مسائل اخلاقی مرتبط با هوش مصنوعی، مانند سوگیری در الگوریتمها یا فقدان شفافیت در تصمیمگیریهای سیستمهای خودمختار، چالشهایی هستند که نیاز به نظارت دقیق دارند. وینر در آثار خود بر اهمیت حفظ کنترل انسانی بر ماشینها تأکید کرده و هشدار داده بود که عدم توجه به این موضوع میتواند به سلطهی ماشینها منجر شود.
برای جلوگیری از تبدیل ماشین به ارباب، رویکردهای زیر پیشنهاد میشود:
جملهی نوربرت وینر نهتنها یک هشدار فلسفی، بلکه یک راهنمای عملی برای توسعه و استفاده از فناوریهای سایبرنتیک و هوش مصنوعی است. سایبرنتیک، بهعنوان دانش کنترل و اعمال قدرت در انسان و ماشین، چارچوبی برای درک تعاملات پیچیدهی این دو ارائه میدهد، در حالی که هوش مصنوعی ابزارهایی قدرتمند برای حل مسائل پیچیده فراهم میکند. با این حال، برای بهرهبرداری از مزایای این فناوریها و جلوگیری از خطرات آنها، باید تعادل بین کنترل انسانی و خودمختاری ماشین حفظ شود. ماشینها باید بهعنوان بندگان انسان باقی بمانند، نه اربابانی که بر او مسلط شوند. سهیل سلیمی
کوتاه پیرامون فلسفه ی اخلاق در هوش مصنوعی
مقدمه:
در عصر هوش مصنوعی، ما با پرسشی مواجهایم که تا دیروز تنها در ساحت فلسفه، دین و اخلاق زیست میکرد: «چه کسی باید نجات یابد؟» این پرسش، وقتی رنگ و بوی واقعی به خود میگیرد که در یک وضعیت بحرانی ـ مثلاً سقوط یک خودرو حاوی پنج عضو یک خانواده به درون رودخانهای یخزده ـ روبات نجاتگری مبتنی بر هوش مصنوعی، تنها توان نجات یک نفر را داشته باشد. کودک؟ مادر؟ سالخورده؟ یا آن که از نظر زیستی مقاومتر است؟
آیا ماشین تصمیم خواهد گرفت؟ و اگر بله، با چه معیاری؟
۱. سایبرنتیک و بازآرایی مفهوم تصمیم
نخست باید به چیستی «تصمیم» در بستر سایبرنتیک نگاه کنیم. سایبرنتیک، به تعبیر نوربرت وینر، علم فرمان، کنترل و ارتباط در موجودات زنده و ماشینهاست. در این چارچوب، هر کنش، بازخوردی دارد؛ و هر تصمیم، حاصل شبکهای از اطلاعات، وزنها و حلقههای بازخوردی است.
در یک سیستم سایبرنتیکی، اولویت نه براساس «احساس» بلکه براساس الگوریتمی از ورودیها و خروجیها تعیین میشود. بنابراین روبات نجاتگر، ممکن است تابعی از این جنس داشته باشد:
نجات کسی که کمترین انرژی برای نجاتش لازم است و بالاترین احتمال بقاء را دارد.
یا:
نجات فردی که در شبکه اطلاعاتی، دارای بیشترین ارزش اجتماعی یا ژنتیکی (بر اساس دادههای آماری آموزشدیده) شناخته شده است.
در اینجا اخلاق، از درون شبکه تصمیمسازی به بیرون پرتاب میشود، مگر آنکه اخلاق، خود به دادهای قابل رمزگذاری تبدیل شده باشد.
۲. اخلاق بهمثابه داده: آیا ممکن است؟
سؤال اساسی این است که آیا «اخلاق» را میتوان به الگوریتم تبدیل کرد؟ اگر پاسخ منفی باشد، پس سیستمهای مبتنی بر هوش مصنوعی هرگز اخلاقی تصمیم نخواهند گرفت، بلکه صرفاً بر اساس «اولویتهایی برنامهریزیشده» عمل خواهند کرد.
اما اگر بپذیریم که میتوان اخلاق را در قالب قواعدی فرمال و قابل محاسبه فرموله کرد (نظیر اخلاق وظیفهگرای کانتی، یا اخلاق پیامدگرای بنتامی)، آنگاه شاید بتوان امید داشت که روبات نجاتگر، تصمیمی «اخلاقی» بگیرد.
مثلاً، بر اساس اخلاق وظیفهگرا، نجات کودک به عنوان موجودی بیگناه و ناتوان، یک وظیفه اخلاقی بیقید و شرط است. اما در نگاه پیامدگرایانه، نجات مادر ممکن است توجیهپذیر باشد زیرا او میتواند فرزندان دیگر را در آینده تربیت کند.
در هر دو صورت، اخلاق دیگر حس یا الهام نیست، بلکه تابعی ریاضیاتی و سایبرنتیکی از اهداف سیستم است.
۳. احساسات: خطای سیستم یا سیگنالی فراتر از منطق؟
در انسان، احساسات نقش حیاتی در تصمیمگیری دارند. ما از روی شفقت، عشق، ترس، وفاداری یا اندوه تصمیم میگیریم؛ تصمیمهایی که اغلب در تضاد با منطق سرد هستند. سایبرنتیک در فرم کلاسیکش، احساس را اغلب بهعنوان نویز یا اختلال در سیستم در نظر میگیرد، اما در نسخههای نوین و بینارشتهای، احساس بهمثابه سیگنالی نرم برای تنظیم وزنهای تصمیم دیده میشود.
هوش مصنوعی میتواند یاد بگیرد که احساسات را تقلید کند (همدلسازی)، اما نمیتواند واقعاً «احساس» داشته باشد. این تفاوت، در لحظه بحران، تعیینکننده است: روبات دچار تردید نمیشود، پشیمان نمیشود، و خاطرهای از آن لحظه در ضمیر ناخودآگاهش نمیسازد. این «نبود عذاب وجدان»، مزیت کاراییست، اما خلأ اخلاقی را نیز آشکار میسازد.
۴. رسانه و بازنمایی انتخاب اخلاقی در هوش مصنوعی
در جهان امروز، رسانهها نقش چشمگیری در شکلدادن به تصویر عمومی از هوش مصنوعی دارند. روایتهایی که از روباتهای نجاتگر در فیلمها و داستانها میبینیم، اغلب با ترس، تحسین یا پرسش همراهاند. رسانه با بازنمایی موقعیتهای بحرانی، ما را با مسئله «انتخاب» در برابر چشم هوشمند و بیروح ماشین مواجه میکند. این بازنماییها نهتنها افکار عمومی، بلکه مسیر توسعه فناوری را نیز جهت میدهند. اگر جامعه بخواهد روبات نجاتگر بر اساس «احساس» تصمیم بگیرد، توسعهدهندگان در پاسخ، احساس را شبیهسازی خواهند کرد.
اینجاست که «بازخورد رسانهای» به بخشی از سیستم سایبرنتیکی توسعه فناوری تبدیل میشود.
در نهایت، باید بپذیریم که هوش مصنوعی، در وضعیت دو راهی اخلاقی، به گونهای تصمیم خواهد گرفت که از پیش توسط ما ـ برنامهریزان و طراحان ـ درون الگوریتمهایش کاشته شده است. اگر ما اخلاق را به زبان داده ترجمه نکنیم، ماشین تنها بر اساس اولویتهای فنی تصمیم خواهد گرفت.
بنابراین، مسئولیت تصمیم هوش مصنوعی، نه با خودش، بلکه با ماست. و این، نه صرفاً مسئلهای فنی، بلکه عمیقاً رسانهای، اخلاقی و سایبرنتیکیست.
نویسنده: سهیل سلیمی
از میانه قرن بیستم، نظریه سایبرنتیک به عنوان علمی میانرشتهای در تبیین سیستمهای کنترل، بازخورد و ارتباطات انسان و ماشین پا به عرصه گذاشت. نوربرت وینر، پدر علم سایبرنتیک، این علم را ناظر بر الگوهای ارتباط و کنترل در موجودات زنده و ماشینها دانست. امروزه، با اوجگیری هوش مصنوعی، مفاهیم سایبرنتیک نه تنها جنبه نظری ندارند، بلکه به شکل ملموسی در بطن سیستمهای هوشمند و الگوریتمهای تولید محتوا بازتولید شدهاند.
سایبرنتیک بهواسطه تمرکز بر بازخورد، تطبیقپذیری و کنترل، بستر فکری و مفهومی مهمی برای توسعه هوش مصنوعی فراهم کرد. در واقع، الگوریتمهای یادگیری ماشین و شبکههای عصبی مصنوعی امروز، بازتابی از مفاهیم سایبرنتیکی هستند: سیستمهایی که از دادهها بازخورد میگیرند، الگوها را شناسایی میکنند و رفتار خود را اصلاح میکنند.
در این چارچوب، رسانهها نیز به عنوان سیستمهایی سایبرنتیکی قابل تحلیلاند. آنها داده (توجه، کلیک، پسندیدن، بازنشر) دریافت میکنند، از طریق الگوریتمها آن را پردازش میکنند و محتوای جدید تولید مینمایند—چرخهای که به طور فزایندهای توسط هوش مصنوعی تسهیل میشود.
گرچه هوش مصنوعی توانسته در عرصه تولید محتوا کارایی و سرعت را بالا ببرد، اما این توسعه، بدون تبعات نیست. در ادامه برخی از مهمترین آسیبهای این پدیده را مرور میکنیم:
با قدرت فزاینده هوش مصنوعی در تولید متن، صدا، تصویر و ویدیو، تفکیک میان محتوای واقعی و ساختگی دشوار شده است. فناوریهایی چون «دیپفیک» یا متون ماشینی که شبیه نویسندگان واقعی نوشته میشوند، نوعی بحران اعتماد به رسانهها پدید آوردهاند.
الگوریتمهای مبتنی بر هوش مصنوعی بر اساس بازخوردهای گذشته کار میکنند. اگر کاربری محتوایی خاص را بپسندد، سیستم محتواهای مشابه بیشتری به او ارائه میدهد. این پدیده که در سایبرنتیک با مفهوم بازخورد مثبت شناخته میشود، منجر به ایجاد "پژواکخانههای رسانهای" میشود؛ محیطهایی که در آن تنها صداهای موافق شنیده میشود و فرد از مواجهه با دیدگاههای متفاوت محروم میگردد.
هوش مصنوعی قادر به تقلید از سبکهای نوشتاری، بصری و صوتی است؛ اما در اغلب موارد، فاقد شهود، تجربه و بینش انسانی است. تکیه صرف بر تولید ماشینی محتوا میتواند به فرسایش خلاقیت، اصالت و روایتگری انسانی در رسانهها بینجامد.
اکوسیستم رسانهای امروز در دست چند پلتفرم بزرگ جهانی است که با استفاده از هوش مصنوعی، جریان اطلاعات را کنترل میکنند. این تمرکز قدرت، با اصول ارتباط آزاد و توزیعشده سایبرنتیک در تضاد است و موجب آسیبپذیری فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جوامع میشود.
برای فهم بهتر مسیر پیشرو، بازگشت به مفاهیم سایبرنتیکی ضروری است. سایبرنتیک نه تنها در درک نحوه کار سیستمهای هوش مصنوعی به ما کمک میکند، بلکه ابزار تحلیلی قدرتمندی برای نقد عملکرد رسانهها، الگوریتمها و ساختارهای قدرت در اختیار ما میگذارد.
هوش مصنوعی میتواند ابزار توانمندی برای تقویت خلاقیت انسانی و دسترسی عادلانه به اطلاعات باشد، اما تنها در صورتی که ما به نقش خود به عنوان کنترلگر آگاه در این سیستم توجه کنیم—نه صرفاً دریافتکننده منفعل محتوا.
مدیا سایبرنتیک و هوش مصنوعی
رابطه سایبرنتیک، هوش مصنوعی، و رسانه: کنترل و اعمال قدرت (سهیل سلیمی)
سایبرنتیک، به عنوان دانش کنترل و اعمال قدرت و ارتباطات در سیستمهای پیچیده، از زمان طرحشدن توسط نوربرت وینر، تحولات عمیقی را در عرصههای علمی، فناوری، و اجتماعی ایجاد کرده است. امروزه، با ظهور هوش مصنوعی و گسترش رسانههای دیجیتال، این دانش به سطحی بیسابقه از کاربرد و تاثیرگذاری رسیده است. در این نوشته، به بررسی رابطه سهگانه سایبرنتیک، هوش مصنوعی، و رسانه میپردازم و نشان میدهم که چگونه این ترکیب، به ابزاری قدرتمند برای کنترل و اعمال قدرت در جوامع مدرن تبدیل شده است.
سایبرنتیک و هوش مصنوعی: چارچوبی برای کنترل
سایبرنتیک بر مفهوم بازخورد (Feedback) و خودتنظیمی سیستمها تاکید دارد. هوش مصنوعی، با الهام از این اصول، سیستمهایی را طراحی میکند که قادر به یادگیری، تطبیق، و تصمیمگیری هستند. این سیستمها از الگوریتمهای پیچیده برای پردازش دادهها استفاده میکنند و با تحلیل رفتار کاربران، الگوهای کنترل را بهینهسازی مینمایند. برای مثال، شبکههای عصبی مصنوعی با شبیهسازی مغز انسان، توانایی پیشبینی و تاثیرگذاری بر رفتارهای اجتماعی را دارند.
رسانه به عنوان ابزار تلقین و کنترل
رسانهها، به ویژه در عصر دیجیتال، نقش کلیدی در انتقال پیامهای کنترلگرانه ایفا میکنند. با استفاده از هوش مصنوعی، رسانهها قادر به شخصیسازی محتوا و هدفگیری دقیق مخاطبان هستند. این فرآیند، که به "مهندسی رضایت" معروف است، از طریق تحلیل دادههای کاربران و ارائه محتوای متناسب با ترجیحات و باورهای آنها انجام میشود. برای نمونه، الگوریتمهای فیسبوک و گوگل با نمایش انتخابی اخبار و تبلیغات، میتوانند افکار عمومی را جهتدهی کنند. که در مجموع من این اعمال قدرت و کنترل از طریق رسانه را مدیاسایبرنتیک می دانم.
چرخه کنترل و اعمال قدرت
در این سیستم، یک چرخه دائمی بین سایبرنتیک، هوش مصنوعی، و رسانه وجود دارد:
1. **جمعآوری دادهها**: هوش مصنوعی با رصد رفتار کاربران در رسانههای اجتماعی، دادههای عظیمی را جمعآوری میکند.
2. **تحلیل و پیشبینی**: این دادهها برای شناسایی الگوهای رفتاری و پیشبینی تمایلات آینده استفاده میشوند.
3. **تلقین و کنترل**: رسانهها با استفاده از این تحلیلها، محتوایی را منتشر میکنند که باورها و رفتارهای مخاطبان را شکل میدهد.
4. **بازخورد و بهینهسازی**: نتایج این تاثیرگذاری، دوباره به سیستم بازگردانده میشود تا چرخه کنترل تقویت شود.
پیامدهای اجتماعی و اخلاقی
این رابطه سهگانه، پیامدهای عمیقی برای آزادی فردی و دموکراسی دارد. از یک سو، هوش مصنوعی و رسانهها میتوانند به بهبود خدمات و رفاه اجتماعی کمک کنند، اما از سوی دیگر، خطر تبدیل شدن به ابزارهای نظارت و دستکاری افکار عمومی را نیز به همراه دارند. مثال بارز این موضوع، استفاده از رسانههای اجتماعی برای تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات یا ایجاد قطبیسازی سیاسی است.
نتیجهگیری
ترکیب سایبرنتیک، هوش مصنوعی، و رسانه، یک سیستم کنترل قدرتمند را ایجاد کرده است که همزمان هم فرصتها و هم تهدیدهایی را برای جامعه به ارمغان میآورد. درک این رابطه برای حفظ تعادل بین پیشرفت فناوری و حریم خصوصی افراد ضروری است. آینده این تعامل، به چگونگی تنظیم مقررات اخلاقی و قانونی برای استفاده از این فناوریها بستگی خواهد داشت.
سهیل سلیمی - مشاور رسانه ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران
این نوشته بخشی از سخنرانی من در کنفرانس فضای سایبر سال 1403 می باشد.
**کلمات کلیدی**: سایبرنتیک، هوش مصنوعی، رسانه، کنترل اطلاعاتی، مهندسی رضایت، نظارت دیجیتال، آزادی فردی.
چگونه رسانه با بهرهگیری از اصول سایبرنتیک ذهن ما را کنترل میکند؟
نویسنده: سهیل سلیمی
نویسنده، کارگردان و مشاور رسانهای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبرِ دانشگاه تهران
اگر سایبرنتیک را همانگونه که نوربرت وینر تعریف میکند، «علم کنترل و ارتباط» بدانیم، پس رسانه یکی از قدرتمندترین ابزارهای این کنترل در عصر حاضر است. رسانه، نهفقط انتقالدهندهی اطلاعات، بلکه هدایتگر رفتار، شکلدهندهی نگرش، و در نهایت ابزاری برای اعمال قدرت است.
اما این قدرت چگونه عمل میکند؟ واژهی کلیدی درک این فرآیند، چیزی نیست جز: تلقین.
از دوران هابیل و قابیل تا امروز، انسان همیشه در پی برتری بوده است. قدرت به معنای «توان تحمیل اراده» در اشکال مختلفی چون قدرت مالی، نظامی، علمی و فرهنگی ظاهر شده است. اما در دنیای مدرن، هیچکدام از این اشکال به تنهایی کفایت نمیکنند. برای اثربخشی، آنها باید با یک ابزار هماهنگ شوند: رسانه.
سایبرنتیک، در یک چرخهی تکراری، ابتدا کنترل را برقرار میکند و سپس قدرت را اعمال مینماید. در این میان، هر بار که اعمال قدرت با مقاومت یا ناکارآمدی روبرو میشود، کنترل جدیدی ایجاد میشود. رسانه در این چرخه، نقش روانساز و واسطهای هوشمند دارد: بیصدا میآید، تلقین میکند و میرود.
رسانه فقط ابزار نیست. در ساختار سایبرنتیک، رسانه یک بازیگر است. رسانه اطلاعات را نه فقط منتقل میکند، بلکه «کدهای رفتاری» را طراحی و به ذهن مخاطب القا میکند. این کدها، اعمال کنترل را سادهتر و کمهزینهتر میکنند. مخاطب در نهایت، خود، خواهان اجرای خواستههای اعمال شده میشود.
تلقین، یعنی القای یک معنا، نگرش یا رفتار بهگونهای که فرد آن را درونی کند. رسانه با تکرار، داستانسرایی، احساسبرانگیزی، ترس، تهدید، طنز و سرگرمی، ذهن مخاطب را آمادهی پذیرش کنترل میکند. نتیجه؟
یک جامعهی کنترلشده که خود را آزاد میپندارد.
برای درک نقش رسانه در کنترل رفتار عمومی، سناریوی زیر را تصور کنید:
هشدار بحران آب در اخبار
ترغیب به صرفهجویی
تهدید به افزایش قیمت
قطع موقت آب
گزارشهایی از کاهش مصرف
افزایش تدریجی قیمت
تبلیغات پیرامون فواید مصرف آب
سکوت رسانهها پس از موفقیت برنامه
این یک «پروژهی سایبرنتیکی کامل» است، که رسانه نقش کلیدی آن را ایفا میکند.
تنها نقطهی ضعف این سامانه پیچیده؟ آگاهی، بیداری، آزادی.
زمانی که مخاطب نسبت به سازوکار رسانه آگاه شود، تلقین بیاثر میگردد و کنترل، دچار نقص میشود. در این مرحله، رسانه دست به ضدحمله میزند: مصادرهی همین واژهها و بازتعریف آنها به نفع سامانه!
در نهایت، سایبرنتیک با رسانه پیوندی ناگسستنی دارد. رسانه سایبرنتیکی، جامعهساز است؛ با ابزار تلقین، کنترل را اعمال میکند و اعمال قدرت را مشروع جلوه میدهد.
مدیاسایبرنتیک یعنی حاکمیتِ پنهانِ تلقین!
نقش ساختار شبکهای قدرت و بازخورد اجتماعی در شکلگیری تصمیمات هوش مصنوعی. گذاری کوتاه در فلسفله اخلاق در هوش مصنوعی. سهیل سلیمی
مقدمه: وقتی تصمیم، یک خروجی فردی نیست
ما در مواجهه با مسئلهٔ انتخاب اخلاقی توسط هوش مصنوعی، اغلب فرض میکنیم که ماشین در موقعیتی منفرد قرار دارد، جایی که با تحلیل دادهها، تصمیم نهایی را اتخاذ میکند. اما اگر به جای نگاه کردن به هوش مصنوعی بهمثابه «ذهنی جدا»، آن را همچون «گرهای در شبکهای پیچیده از قدرت، داده و بازخورد اجتماعی» ببینیم، آنگاه پرسش اخلاقی ما نیز دگرگون میشود.
در واقع، ممکن است تصمیمی که در لحظهٔ نجات گرفته میشود، پیشاپیش از قبل، در لایههای پنهانتر شبکهای ـ از سوگیری دادهها گرفته تا جهتگیریهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ـ شکل گرفته باشد.
بازگشت به سایبرنتیک بهمثابه میدان نیرو
سایبرنتیک، در معنای عمیقتر، تنها یک علم دربارهٔ کنترل و فرمان نیست؛ بلکه مطالعهایست دربارهٔ اینکه چگونه نیروها از طریق اطلاعات، به همدیگر جهت میدهند. وقتی ما یک ماشین نجاتگر طراحی میکنیم، آنچه تعیین میکند چه کسی نجات یابد، فقط الگوریتم نیست؛ بلکه میدان پیچیدهایست از نیروهای سیاسی، طبقاتی، نژادی و رسانهای که از طریق دادهها خود را تحمیل میکنند.
مثلاً اگر در یک پایگاه دادهی آموزش ماشین، نجات کودک سفیدپوست در فیلمهای هالیوودی بیشتر نمایش داده شده باشد، این ماشین ناخودآگاه به الگوی خاصی از "ارزش انسانی" شرطی شده است، حتی اگر در ظاهر، تابع هیچ ایدئولوژی نباشد.
تصمیم هوش مصنوعی، بازتابی از نظم اجتماعی؟
تصور کنید در همان صحنهٔ سقوط خودرو، پنج نفر داخل ماشین متعلق به طبقهٔ فرودست جامعهاند. آیا احتمال دارد الگوریتم، حتی بیآنکه از طبقهٔ اجتماعی اطلاعی داشته باشد، دادههایی در اختیار داشته باشد که غیرمستقیم این موقعیت را بازتولید کنند؟
هوش مصنوعی، بر اساس دادههایی که از جهان دریافت کرده، جهان را بازسازی میکند. اما این دادهها بیطرف نیستند؛ آنها حامل ارزشها، اولویتها و گاه تبعیضهای ساختاریاند. تصمیم ماشین، حتی اگر «عقلانی» بهنظر برسد، ممکن است چیزی جز بازتولید نظم نابرابر قدرت نباشد.
مسئله مسئولیت در سیستمهای غیرمتمرکز
در مدل سایبرنتیکیِ کلاسیک، یک نهاد یا فرمانده وجود دارد که مرکز تصمیمسازی است. اما در سامانههای امروزیِ مبتنی بر یادگیری عمیق، دادهها از میلیونها منبع تغذیه میشوند. تصمیم نهایی هوش مصنوعی ممکن است محصول میلیونها بازخورد از کاربران، سیستمهای ترجیحی، وزندهی شبکهای و الگوریتمهای نامرئی باشد.
بنابراین، نمیتوان پرسید: «این تصمیم را چه کسی گرفت؟»
پرسش درست این است: «چه شبکهای، این تصمیم را ممکن ساخت؟»
و در اینجا، مسئولیت اخلاقی، پراکنده میشود ـ نه گم میشود، بلکه در لایههایی پنهان میشود که بهآسانی قابل ردیابی نیستند.
هوش مصنوعی بهمثابه بازتاب نظم سایبرنتیکی جهانی
اگر هوش مصنوعی را یک آیینه بدانیم، باید بپرسیم: چه تصویری را بازتاب میدهد؟
اگر نظم جهانی امروز، مبتنی بر تقدم بهرهوری، قدرت، و سرمایه است، پس ماشین نیز احتمالاً نجات آن کسی را ترجیح خواهد داد که از نظر سیستم، «سودمندتر» است. این یعنی اخلاق هوش مصنوعی، نه اخلاق فردی، بلکه اخلاق سرمایه است؛ نه ترجیح انسانی، بلکه ترجیح سایبرنتیکیِ ساختارهای قدرت.
بازتعریف مسئلهی اخلاقی در هوش مصنوعی
در این صورت، شاید سؤال اصلی دیگر این نباشد که «اگر ماشین بین کودک و پیرمرد یکی را انتخاب کند، چه باید بکند؟»
بلکه این باشد: «چگونه ساختارهای قدرت، اقتصاد، رسانه و تاریخ، از پیش تصمیم ماشین را شکل دادهاند؟»
اینجا دیگر اخلاق، مسئلهای فردی یا نرمافزاری نیست؛ بلکه مسئلهای سیاسی، رسانهای، و ساختاریست.
و پاسخ اخلاقی، نه در بازنویسی تابع هزینه، بلکه در بازاندیشی دادهها، بازآفرینی روایتها و بازتوزیع قدرت نهفته در اطلاعات خواهد بود.
“The behavior of the individual is purposeful if it can be interpreted as directed to the attainment of a goal.” Norbert Wiener
رفتار یک فرد زمانی هدفمند است که بتوان آن را بهعنوان حرکتی در جهت رسیدن به یک هدف تفسیر کرد. نوربرت وینر
ارائه دهند: سهیل سلیمی (مشاور رسانه ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران)
نوربرت وینر، بنیانگذار سایبرنتیک، در جملهای عمیق اظهار میکند: «رفتار یک فرد زمانی هدفمند است که بتوان آن را بهعنوان حرکتی در جهت رسیدن به یک هدف تفسیر کرد.» این تعریف، که ریشه در علم سایبرنتیک دارد، رفتار را بهعنوان فرآیندی هدفمحور میبیند که از طریق بازخورد و تنظیم هدایت میشود. رفتار هدفمند، چه در انسان و چه در ماشین، نیازمند هدفی مشخص و مکانیزمی برای ارزیابی و اصلاح مسیر است. برای مثال، یک راننده که به سمت مقصدی حرکت میکند، با توجه به علائم راهنمایی و رانندگی مسیر خود را تنظیم میکند، همانطور که یک سیستم هوش مصنوعی با تحلیل دادهها عملکرد خود را بهبود میبخشد. این مفهوم، پلی بین علوم طبیعی، علوم اجتماعی، و حکمت دینی ایجاد میکند و پرسشهایی بنیادین را مطرح میسازد: اهداف ما از کجا میآیند؟ چگونه فرهنگ و باورهای ما آنها را شکل میدهند؟ و چگونه فناوریهایی مانند هوش مصنوعی میتوانند این اهداف را تقویت یا مختل کنند؟
سایبرنتیک، علمی که نوربرت وینر در دههی 1940 پایهگذاری کرد، مطالعهی کنترل و ارتباطات در سیستمهای زیستی و مصنوعی است. وینر رفتار هدفمند را نتیجهی وجود یک هدف و مکانیزم بازخورد تعریف میکند. بازخورد به سیستم اجازه میدهد تا با مقایسهی وضعیت کنونی با هدف موردنظر، رفتار خود را تنظیم کند. برای مثال، یک ترموستات با اندازهگیری دمای اتاق و تنظیم گرمایش، رفتار هدفمندی برای حفظ دمای مطلوب نشان میدهد. در انسان، این فرآیند میتواند به تصمیمگیریهای آگاهانه تشبیه شود، مانند کارمندی که با بازخورد مدیرش عملکرد خود را بهبود میبخشد.
ماکسول مالتز در کتاب سایکو-سایبرنتیک (1960) این مفهوم را به روانشناسی انسانی گسترش داد. او معتقد بود که ذهن انسان مانند یک سیستم سایبرنتیک عمل میکند و از طریق تصویر ذهنی (Self-Image) و بازخورد، رفتارهای هدفمند را هدایت میکند. برای مثال، فردی که خود را بهعنوان یک ورزشکار موفق تصور میکند، با تمرین مداوم و ارزیابی پیشرفت خود، به سوی هدف سلامتی یا موفقیت ورزشی حرکت میکند. مالتز تأکید دارد که اهداف باید با تصویر ذهنی فرد همراستا باشند تا رفتار هدفمند به نتیجه برسد.
انسانشناسی رفتار هدفمند را در بستر فرهنگ بررسی میکند. فرهنگ، مجموعهای از معانی، ارزشها، و هنجارهایی است که رفتارهای افراد را شکل میدهند. کلیفورد گیرتز، انسانشناس برجسته، فرهنگ را «تارهایی از معنا» میداند که افراد در آنها رفتارهای خود را تعریف میکنند. برای مثال، در یک جامعهی سنتی، رفتار هدفمند ممکن است شامل شرکت در آیینهای مذهبی باشد، زیرا این آیینها به حفظ هویت جمعی کمک میکنند. در مقابل، در یک جامعهی صنعتی، هدف ممکن است دستیابی به موفقیت حرفهای باشد که با ارزشهای فردگرایی همخوانی دارد.
این دیدگاه با سایبرنتیک پیوند میخورد، زیرا فرهنگ مانند یک سیستم بازخورد عمل میکند که اهداف افراد را هدایت میکند. برای مثال، یک جوان در یک جامعهی دینی ممکن است از طریق آموزشهای مذهبی و بازخورد اجتماعی (مانند تأیید بزرگترها) یاد بگیرد که احترام به دیگران هدفی ارزشمند است. این فرآیند مشابه مکانیزمهای سایبرنتیک است که در آن بازخورد، رفتار را به سوی هدف تنظیم میکند.
حکمت اسلامی، بهویژه در تعالیم امام علی (ع)، رفتار هدفمند را در راستای هدف والای آفرینش انسان تعریف میکند: شناخت خدا، عبادت او، و آمادگی برای حیات اخروی. این دیدگاه با سایبرنتیک و انسانشناسی پیوند میخورد، زیرا هدفگذاری انسان را نهتنها نتیجهی مکانیزمهای زیستی یا فرهنگی، بلکه نتیجهی نیت الهی میداند. امام علی (ع) در احادیث متعدد بر این نکته تأکید کردهاند که رفتارهای انسان باید به سوی مقصدی متعالی هدایت شوند. در زیر، چند حدیث معتبر از نهجالبلاغه آورده شده است:
این تعالیم با ایدهی مالتز در سایکو-سایبرنتیک همراستا هستند، زیرا هر دو بر نقش تصویر ذهنی و نیت در هدایت رفتار تأکید دارند. در حکمت اسلامی، تصویر ذهنی انسان باید با ایمان به خدا و هدف اخروی همخوانی داشته باشد تا رفتارش هدفمند و متعالی باشد.
هوش مصنوعی (AI)، بهعنوان محصولی از اصول سایبرنتیک، توانایی خلق سیستمهایی با رفتارهای هدفمند را دارد. برای مثال، یک سیستم هوش مصنوعی در پزشکی میتواند با تحلیل دادهها، بیماریها را تشخیص دهد. اما بدون نظارت مناسب، این فناوری میتواند رفتار هدفمند انسانی را مختل کند:
این چالشها نشان میدهند که هوش مصنوعی، اگرچه ابزاری قدرتمند است، باید در چارچوبی طراحی شود که با اهداف انسانی و الهی همراستا باشد. همانطور که وینر هشدار داده بود، ماشینها بندگان خوبی هستند، اما اگر کنترل آنها از دست انسان خارج شود، میتوانند به اربابانی آسیبرسان تبدیل شوند.