
بررسی سینمای دینی و مفهوم عدالت (Justice) در فیلم سینمایی «هفت» (Se7en)
ارائهدهنده: سهیل سلیمی / مشاور رسانهای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران / پژوهشگر مطالعات سایبرنتیک و هوش مصنوعی و استراتژیگ فرهنگی / عضو هیئت مستشاری اندیشکده یقین / نویسنده، کارگردان مستندساز و فیلمساز
مقدمه (Introduction)
فیلم سینمایی «هفت» (Se7en, 1995) به کارگردانی دیوید فینچر (David Fincher) و نویسندگی اندرو کیوین واکر (Andrew Kevin Walker)، اثری برجسته در سینمای معاصر است که با نگاهی عمیق به مفهوم عدالت (Justice) و گناهان کبیره (Seven Deadly Sins) در بستری دینی (Religious Context)، به کاوش در تاریکیهای جامعه مدرن و پارادوکسهای لیبرالیسم (Liberalism) میپردازد. این پایاننامه با تحلیل محتوای فیلم و دیالوگهای آن، به بررسی چگونگی بازنمایی عدالت در پرده سینما (Cinematic Representation of Justice) و نقش سینمای دینی (Religious Cinema) در به تصویر کشیدن مفاهیم اخلاقی و دینی میپردازد. همچنین، با ارجاع به منابع معتبر، سعی دارد نشان دهد که چگونه «هفت» فراتر از نیت احتمالی سازندگانش، به اثری تبدیل شده که حس عدالتخواهی (Sense of Justice) را در مخاطبان جهانی برمیانگیزد.
عدالت (Justice) از دیرباز یکی از دغدغههای اصلی بشر در فلسفه، دین و هنر بوده است. در سینما، بهویژه در آثار با رویکرد دینی، عدالت بهعنوان مفهومی چندوجهی (Multifaceted Concept) به تصویر کشیده میشود که هم ریشه در باورهای دینی دارد و هم بازتابی از نیازهای اجتماعی است. فیلم «هفت» با بهکارگیری نمادهای دینی (Religious Symbolism) و گناهان کبیره (Seven Deadly Sins) در مسیحیت، جهانی را به نمایش میگذارد که در آن عدالت به شکلی پارادوکسیکال و گاه وهمآلود (Uncanny) اجرا میشود. این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که چگونه فیلم «هفت» از منظر سینمای دینی (Religious Cinema) مفهوم عدالت را بازنمایی کرده و چگونه این بازنمایی با ارزشهای لیبرالیسم (Liberalism) در تضاد یا تعامل قرار میگیرد.
بخش اول: سینمای دینی و مفهوم عدالت
سینمای دینی (Religious Cinema)
سینمای دینی بهعنوان زیرشاخهای از هنر سینما، به بازنمایی مفاهیم و ارزشهای دینی در قالب تصاویر بصری و روایتهای سینمایی میپردازد. به گفته پل شریدر (Paul Schrader)، نظریهپرداز سینما، سینمای دینی فراتر از نمایش مستقیم آیینهای مذهبی، به کاوش در مفاهیم متعالی (Transcendental Concepts) مانند گناه (Sin)، رستگاری (Redemption) و عدالت (Justice) میپردازد (Schrader, 1972). فیلم «هفت» با تمرکز بر گناهان کبیره و استفاده از شخصیت جان دو (John Doe) بهعنوان یک ضدقهرمان دینی (Religious Anti-Hero)، به این حوزه وارد میشود.
در مسیحیت، عدالت الهی (Divine Justice) با مجازات گناهان و رستگاری مؤمنان گره خورده است. کتاب مقدس (Bible) در بخشهایی مانند کتاب تثنیه (Deuteronomy) بر اجرای عدالت بهعنوان وظیفهای الهی تأکید دارد. فیلم «هفت» با الهام از این مفاهیم، عدالت را نه بهعنوان امری صرفاً قانونی، بلکه بهعنوان واکنشی به فساد اخلاقی (Moral Corruption) جامعه مدرن به تصویر میکشد.
بخش دوم: تحلیل فیلم «هفت» از منظر سینمای دینی
فیلم «هفت» با استفاده از فضای تاریک و بارانی، اتمسفری وهمآلود (Uncanny Atmosphere) خلق میکند که بازتابدهنده فساد و گناه در جامعه است. به گفته راجر ابرت (Roger Ebert)، منتقد برجسته سینما، این فضای بصری (Visual Aesthetics) به مخاطب حس ناامیدی و نیاز به عدالت را منتقل میکند (Ebert, 1995). استفاده از رنگهای تیره و سایههای سنگین، بهویژه در صحنههای قتل، به تقویت این حس کمک کرده است.
شخصیتپردازی جان دو
جان دو (John Doe)، با بازی کوین اسپیسی (Kevin Spacey)، شخصیتی است که خود را مأمور اجرای عدالت الهی میداند. او با انتخاب قربانیان بر اساس گناهان کبیره (Gluttony, Greed, Sloth, Lust, Pride, Envy, Wrath)، به نقد جامعهای میپردازد که در آن گناه عادیسازی شده است. دیالوگ کلیدی او که میگوید: «ما هر روز گناهان کبیره را میبینیم، اما بیتفاوتیم چون برایمان عادی شده»، به عادیسازی گناه (Normalization of Sin) در جامعه مدرن اشاره دارد.
پارادوکس لیبرالیسم و عدالت
فیلم در بستر جامعهای لیبرال (Liberal Society) ساخته شده که بر اصل «لِسِفِر» (Laissez-Faire) یا «ولش کن» استوار است. این اصل، که به معنای عدم مداخله در امور دیگران است، در فیلم به چالش کشیده میشود. جان دو با اجرای مجازاتهای سخت (Harsh Punishments)، به نوعی به ناکارآمدی این اصل در برابر فساد اخلاقی اشاره میکند. به گفته ژان بودریار (Jean Baudrillard)، جامعه مدرن با عادیسازی انحرافات (Normalization of Deviance)، خود را در برابر اصلاحات اخلاقی ناتوان کرده است (Baudrillard, 1994).
بخش سوم: بازنمایی عدالت در «هفت»
فیلم «هفت» با نمایش مجازاتهای سخت برای گناهکاران، حس عدالتخواهی (Sense of Justice) را در مخاطب برمیانگیزد. این حس، بهویژه در جهانی که مخاطبان از فساد (Corruption) و بیعدالتی (Injustice) رنج میبرند، تقویت میشود. به گفته دیوید بوردول (David Bordwell)، فیلمهای جنایی با ایجاد همذاتپنداری (Empathy) با شخصیتهای عدالتخواه، مخاطب را به تأمل در مفاهیم اخلاقی وامیدارند (Bordwell, 2006).
یکی از نکات کلیدی فیلم، نقد عادیسازی گناه (Normalization of Sin) در جامعه است. دیالوگ جان دو که میگوید: «برای جلب توجه مردم، باید با پتک بر سرشان بکوبی»، به بیتفاوتی (Apathy) جامعه نسبت به گناه و فساد اشاره دارد. این بیتفاوتی، که ریشه در ارزشهای لیبرالیسم دارد، در فیلم بهعنوان مانعی برای تحقق عدالت معرفی میشود.
پایانبندی فیلم، جایی که جان دو خود را بهعنوان قربانی گناه حسادت (Envy) و خشم (Wrath) معرفی میکند، به نوعی به مفهوم قربانی شدن برای رستگاری (Sacrifice for Redemption) اشاره دارد. این پایانبندی، که در آن کارآگاه میلز (Detective Mills) با بازی برد پیت (Brad Pitt) در دام خشم میافتد، نشاندهنده شکنندگی عدالت انسانی (Human Justice) در برابر عدالت الهی است.
نتیجهگیری
فیلم سینمایی «هفت» اثری برجسته در سینمای دینی است که با بهرهگیری از مفاهیم گناهان کبیره و عدالت الهی، به نقد جامعه مدرن و ارزشهای لیبرال آن میپردازد. این فیلم، با ایجاد حس عدالتخواهی در مخاطب و به چالش کشیدن عادیسازی گناه، فراتر از نیت احتمالی سازندگانش، به اثری تبدیل شده که عدالت را به شکلی نمادین (Symbolic) و تأثیرگذار به تصویر میکشد. «هفت» نهتنها شاهکاری سینمایی است، بلکه دعوتی است به تأمل در مسئولیتهای اخلاقی (Moral Responsibilities) افراد در برابر جامعه.
منابع:

1. تحلیل بر فیلم سینمایی هفت SEVEN
2. تحلیل سریال Dark Matter "ماده تاریک"
3. عبور از چراغ قرمز انسانیت، بی محابا و "افسارگسیخته" / تحلیلی بر فیلم افسارگسیخته
4. تحلیلی بر فیلم سینمایی پلت فرم The PLATFORM ما غذای طبقه اشراف و ثروتمندان هستیم
5. طمع جهان را نابود خواهد کرد / تحلیلی بر فیلم: به بالا نگاه نکن
6. نگاهی به فلسفه فیلم جوکر JOKER PHILOSOPHY - راه حل نهایی Final Solution
7. من نبودم دستم بود، تقصیر پادشاه بود! / تحلیلی بر انیمیشن "هیولای دریا"




تحلیلی بر فیلم سینمایی (هفت)
هرچند به ظاهر برای اکثر مردم، تعیینِ #هفت_گناه_کبیره (در آموزه های مسیحیت) و مجازات های سنگین و جهنمی برای آنها بسیار دلهرهآور است، اما همهی ما گاه از یک راننده تاکسیِ زیاده خواه، از یک #سیاست_مدار فاسد، از یک #پزشک مغرور، یک کارفرمای شکم باره، یک #روسپی بی حیا، یک دوست تنبلِ بدقولِ بی تفاوت، از خرید، وقتی پولی که با مشقت به دست آورده ایم به پای یک کالای بی کیفیت از دست می دهیم و حتی از وکیلی که قانون را به بالاترین پیشنهاد می فروشد، چنان زخم می خوریم و ناراحت می شویم که دوست داریم آن فرد را مجازات کنیم، مجازاتی سخت!
اما همواره به جای مجازات، گوشه ای می نشینیم و عصبانیت مان را بر فرق سرِ خودمان می کوبیم و غصه می خوریم و گاه گریه آخرین پناهِ مان می شود. اما این بغض فروخورده در فیلم " #هفت " به بلندترین شکل ممکن فریاد می شود.
اولین دیالوگِ مهم فیلم، اشاره به بی توجهی خودِ مخاطب دارد. روحیه ی وِلِش کن، یا به من چه! جان دوال می گوید؛ "گاهی برای اینکه مردم به حَرفِت گوش کنن، کافی نیست که فقط بزنی روی شونه شون، باید با پُتک بکوبی توی سرشون". اما آنچه که این دیالوگ را فراتر از معنای آن، بازهم مهمتر می کند، خاستگاه آن است. فیلم در آمریکا ساخته شده، در هالیوود، جایی که اوجِ تمدنِ #لیبرال_دموکراسی محسوب می شود.
#لیبرالیسمی که اساس آن "لِسِفِر" است. مفهومی که وقتی معنای آن را بدانید حیرتانگیز بودنِ "هفت" و این دیالوگ را بیشتر درک می کنید. لِسفر، یعنی وِلِش کن! یعنی تمدنی که ماهیتش بی خیالی و رهاسازی بوده، کارش به جایی رسیده که نسخه درمان را در مجازات سخت می بیند، در توجه همه ی افراد جامعه به افعال یکدیگر، اما نه با امر به معروف و نهی از منکر، بلکه با گلولهی یک تفنگ اتوماتیک یا تکه تکه کردن هرزه ها و فاحشه ها با چاقوهای تیز قصابی!.
کارگاه سامرست " #مورگان_فریمن " در جایی میگوید: "توی #آمریکا راحتره که توی #اعتیاد غرق بشی تا اینکه بخوای زحمت بکشی، راحتره چیزی رو که میخوایی بدزدی!
فیلم اساسا بسیار بصری و هنرمندانه ساخته شده، اما #دیالوگ ها چنان پُرمحتوا و کوبنده است که شاید بارها و بارها برای درک دقیق آنها "هفت" را باید به تماشا نشست. در جای دیگری "جان دوال" کاراکتری که میخواهد عدالتی خونین را علیه گناهکاران اجرا کند، می گوید؛ "ما سر هر کوچه و خیابون یه #گناه_کبیره می بینیم، اما بهش بی تفاوتیم، بی تفاوتیم چون برامون عادی شده."
در این دیالوگِ شاهکار و بی بدیل، دو نکته بسیار مهم و استراتژیک در حوزه جامعه سازی نهفته شده است.
اول اینکه؛ هیچ کس زحمتِ تذکر و ارشادِ کس دیگری را به خودش نمی دهد. در یک مثال مع الفارغ، اگر ببینیم کسی در حال افتادن به چاهی هست که اتفاقا ما از همان چاه آب برای نوشیدن بالا می کشیم، تنها لَبی میگَزیم و لب برای هشدار باز نمی کنیم. یعنی از رویکردِ دینیِ #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر روی گردان هستیم، حتی وقتی که آسیبِ این روی گردانی مستقیم به خود ما باز می گردد.
دوم آنکه؛ گناه و متعاقب آن جرم و جنایت، عادی سازی می شود. یعنی نه تنها با فسادهای مختلفِ درون جامعه مقابله و مواجهه صورت نمی دهیم، بلکه آن را بَدیهی و طبیعی و حتی گاه لازمه ی جامعه می دانیم.
فیلم سینمایی "هفت" جامعه را منفعل و بی خاصیت نمی خواهد و از باورهای احمقانه ی دنیای مدرن و لیبرالیسم عبور می کند.
"هفت" نوعی انسان آرمانیِ عدالت خواه دارد که در شکلی اغراق شده و نمادین، با توسل به احکام مجازات در دینِ مسیحیت، سعی در اصلاح جامعه و حتی خودش "جان دوال" دارد، و داستان را جوری جلو میبرد که در نهایت خودش هم به دلیل #گناه #حسادت کشته می شود. اما نکته ای نباید از آن غافل شد این است که فیلم مستقیم می گوید؛ #تمدن_غرب به چنان لجنزاری از فساد تبدیل شده که جز کشتن بی واسطه و مستقیم گناهکارن راه دیگری باقی نمانده است.
فیلم سینمایی "هفت" اثری هنرمندانه است که حتی خالقان آن یعنی " #اَندرو_کیوین_واکر " در مقام نویسنده و " #دیوید_فینچر " در مقام کارگردان، و حتی " #داریوش_خُنجی " در مقام فیلمبردار دیگر هرگز به ساخت چنین اثرِ شاهکاری دست نیازیدند.
سهیل سلیمی
*نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون
*متخصص مطالعات استراتژیک فرهنگی
*مشاور رسانهای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران
بعد از گذشتِ بیش از ربع قرن از ساخت فیلم سینمایی "هفت"، هنوز بهترین تصویر از اجرای عدالت در عالمِ سینما، عدالتِ نقش بسته بر تصویرِ کِدر و گاه وهم آلود فیلمِ "هفتِ" دیوید فینچر است.

فیلم سینمایی "هفت" تصویر رویایی از جهانی است که گاه در آن عدالت محقق می شود. رویایی که خیلی اوقات ما آدمها در جایگاههای مختلف و افکار گوناگون آرزوی آن را از سَر می گذرانیم. عدالتی که خود از احقاق آن نا امید هستیم و به دنبال منجی برای اجرای آن می گردیم.

شاید مانند بسیاری از آثار هنری دیگر، که هنرمند قصد بیان مفهومی را دارد که اثرش فاقِد آن معناست یا حتی گاهی متضاد با آن است، سازندگان "هفت" هم به دنبال مفهوم دیگری بودند و فیلم چیز دیگری از آب در آمده است. شاید می خواستند فیلمی در تقبیحِ قوانین سخت گیرانه ی کلیسا در مواجه با گناهان کبیره بسازند، یا ضد قهرمانی مذهبی به نمایش بگذارند تا دین را افراطی و متحجر نمایش بدهد، اما خروجی فیلم برعکس شده، مخاطبان در سراسر جهان به فیلم واکنش مثبت نشان دادند و حس دلنشین عدالت را با "هفت" تجربه کردند. عدالتی که به ظاهر از آستین یک انسان مقید به انجام احکام الهی سر بیرون آورده است، اما در واقع او "جان دوال"، تنها، انسانی ست رنجیده و خسته از جهانِ فاسد و آلوده ی پیرامون خودش، رنجیده از شعارهای پوچ و تحقیرآمیز دموکراسی و آزادی بیان. انسانی رنجیده که آگاه شده است از صلیبی که با شعار لیبرالیسم وجود او را به بردگی گرفته است .

هرچند به ظاهر برای اکثر مردم، تعیینِ هفت گناه کبیره و مجازات های سنگین و جهنمی برای آنها بسیار دلهرهآور است، اما عذابی هم که مردم جهان از یکدیگر و گاه از طبقه ی فرا دست، می کشند بسیار دردناک و غم انگیز است. همهی ما گاه از یک راننده تاکسیِ زیاده خواه، از یک سیاست مدار فاسد، از یک پزشک مغرور، یک کارفرمای شکم باره، یک روسپی بی حیا، یک دوست تنبلِ بدقولِ بی تفاوت، از خرید، وقتی پولی که با مشقت به دست آورده ایم به پای یک کالای بی کیفیت از دست می دهیم و حتی از وکیلی که قانون را به بالاترین پیشنهاد می فروشد، چنان زخم می خوریم و ناراحت می شویم که دوست داریم آن فرد را مجازات کنیم، مجازاتی سخت! اما همواره به جای مجازات، گوشه ای می نشینیم و عصبانیت مان را بر فرق سرِ خودمان می کوبیم و غصه می خوریم و گاه گریه آخرین پناهِ مان می شود. اما این بغض فروخورده در فیلم "هفت" به بلندترین شکل ممکن فریاد می شود.

اولین دیالوگِ مهم فیلم، اشاره به بی توجهی خودِ مخاطب دارد. روحیه ی وِلِش کن، یا به من چه! جان دوال می گوید؛ گاهی برای اینکه مردم به حَرفِت گوش کنن، کافی نیست که فقط بزنی روی شونه شون، باید با پُتک بکوبی توی سرشون. اما آنچه که این دیالوگ را فراتر از معنای آن، بازهم مهمتر می کند، خاستگاه آن است. فیلم در آمریکا ساخته شده، در هالیوود، جایی که اوجِ تمدنِ لیبرال دموکراسی محسوب می شود. لیبرالیسمی که اساس آن "لِسِفِر" است. مفهومی که وقتی معنای آن را بدانید حیرتانگیز بودنِ "هفت" و این دیالوگ را بیشتر درک می کنید. لِسفر، یعنی وِلِش کن! یعنی تمدنی که ماهیتش بی خیالی و رهاسازی بوده، کارش به جایی رسیده که نسخه درمان را در مجازات سخت می بیند. در توجه همه ی افراد جامعه به افعال یکدیگر.

فیلم اساسا بسیار بصری و هنرمندانه ساخته شده، اما دیالوگ ها چنان پُرمحتوا و کوبنده است که شاید بارها و بارها برای درک دقیق آنها "هفت" را باید به تماشا نشست. در جای دیگری جان دوال می گوید؛ ما سر هر کوچه و خیابون یه گناه کبیره می بینیم، اما بهش بی تفاوتیم، بی تفاوتیم چون برامون عادی شده.
در این دیالوگِ شاهکار و بی بدیل، دو نکته بسیار مهم و استراتژیک در حوزه جامعه سازی نهفته شده است. اول اینکه؛ هیچ کس زحمتِ تذکر و ارشادِ کس دیگری را به خودش نمی دهد. در یک مثال مع الفارغ، اگر ببینیم کسی در حال افتادن به چاهی هست که اتفاقا ما از همان چاه آب برای نوشیدن بالا می کشیم، تنها لَبی میگَزیم و لب برای هشدار باز نمی کنیم. یعنی از رویکردِ دینیِ امر به معروف و نهی از منکر روی گردان هستیم، حتی وقتی که آسیبِ این روی گردانی مستقیم به خود ما باز می گردد و دوم آنکه؛ گناه و متعاقب آن جرم و جنایت عادی سازی می شود. یعنی نه تنها با فسادهای مختلفِ درون جامعه مقابله و مواجهه صورت نمی دهیم، بلکه آن را بَدیهی و طبیعی و حتی گاه لازمه ی جامعه می دانیم.

فیلم سینمایی "هفت" شاهکاری ست که جامعه را منفعل و بی خاصیت نمی خواهد و از باورهای احمقانه ی دنیای مدرنِ و لیبرالیسم عبور می کند. "هفت" نوعی انسان آرمانیِ عدالت خواه دارد که در شکلی اغراق شده و نمادین، با توسل به احکام مجازات در دینِ مسیحیت، سعی در اصلاح جامعه و حتی خودش "جان دوال" دارد. در دیالوگی دیگر جان دوال می گوید؛ این فقط شروع ماجراست، این داستانی است که تمام نمی شود و سال ها بعد بسیاری درباره آن خواهند گفت و خواهند نوشت.
همین نوشته گواهی ست بر آن مدعا. فیلم سینمایی "هفت" اگرچه محبوب ترین فیلم زندگی من است، اما به واقع اثری هنرمندانه است که حتی خالقان آن یعنی "اَندرو کیوین واکر" در مقام نویسنده و "دیوید فینچر" در مقام کارگردان، دیگر هرگز به ساخت چنین اثرِ شاهکاری دست نیازیدند.
سهیل سلیمی



راه حل نهایی / برای جوکر و به یاد هفت
جوکر بی تردید محصول جامعه آلوده ی جهان امروز ماست. جهانی که فساد آدم ها، خرد و کلان ندارد و همه در زباله های افکار و اعمال خود غرق هستند. برای جوکر مبارزه با فساد اجتماعی از همین آدم های دم دستی شروع می شود. هر چند فیلم او را متهم به عدم تعادل روانی می کند، اما همین عدم تعادل روانی هم حاصل بی عدالتی و فساد اجتماعی است. جامعه، که نماد آن، مادر جوکر است، امید خود را به اشراف بسته است. اشرافی که مردم را دلقک می پندارند. مردم در جامعه آرمانی جوکر در اسارت رسانه ها و سیاستمداران فاسد و پولدار هستند. اما جوکر هم مانند جان دوال در فیلم هفت، کسانی را به قتل می رساند، که تماشاگر از قتل آنها لذت می برد. هرچند، جوکر و جان دوال هر دو قاتل هستند، اما برای تماشاگر تحسین برانگیز هستند. زیرا همه مردم از تبعیض و بی عدالتی جهانی خسته هستند. آنها منجی هایی هستند که خود قربانی بوده اند. در یک جمله پیام فیلم این است که: کشتن کسانی که جامعه را به انحطاط کشیده اند، راه حل مبارزه با فساد است. جوکر و جان دوال یک حرف مشترک دارند؛ "توبه ی گرگه مرگه" یعنی آدم های فاسد دست از فساد بر نمی دارند، مگر آنکه بمیرند. از نظر جوکر و جان دووال ، دنیای ما درگیر فسادهای سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی است و تنها یک راه برای نجات جهان وجود دارد. کشتن!
Final Solution / For Joker and Memorial Seven
The joker is definitely the product of our world's polluted society. Degeneration has become public in the world and everyone is drowned in the trash of their thoughts and deeds. For the joker to fight social corruption, it starts with these tailsmen. Although the film accuses him of psychological imbalance, it is also the result of injustice and social corruption. The society, symbolized by Joker's mother, has relied on the nobility. Aristocrats who regard people as clowns. People in Joker's idealistic society are enslaved by the corrupt and rich media and politicians. But, like John Duval in The Seven, Joker kills those who the audience enjoys killing. However, Joker and John Duval are both murderers. But they are admirable for the audience. Because all people are tired of global discrimination and injustice. They are the saviors who were the victims themselves. In one sentence the message of the film is: The killing those who have degraded society is the solution to fighting corruption. Joker is the cry of fight against lies and greed. Joker and John Duval have one thing in common: The corrupt people will not give up their work unless they die. In Joker and John Duval's view, our world is mired in political, economic, and social corruption. And there is only one way to save the world. The kill!
بعد از گذشتِ بیش از ربع قرن از ساخت فیلم سینمایی "هفت"، هنوز بهترین تصویر از اجرای عدالت در عالمِ سینما، عدالتِ نقش بسته بر تصویرِ کِدر و گاه وهم آلود فیلمِ "هفتِ" دیوید فینچر است.

فیلم سینمایی "هفت" تصویر رویایی از جهانی است که گاه در آن عدالت محقق می شود. رویایی که خیلی اوقات ما آدمها در جایگاههای مختلف و افکار گوناگون آرزوی آن را از سَر می گذرانیم. عدالتی که خود از احقاق آن نا امید هستیم و به دنبال منجی برای اجرای آن می گردیم.

شاید مانند بسیاری از آثار هنری دیگر، که هنرمند قصد بیان مفهومی را دارد که اثرش فاقِد آن معناست یا حتی گاهی متضاد با آن است، سازندگان "هفت" هم به دنبال مفهوم دیگری بودند و فیلم چیز دیگری از آب در آمده است. شاید می خواستند فیلمی در تقبیحِ قوانین سخت گیرانه ی کلیسا در مواجه با گناهان کبیره بسازند، یا ضد قهرمانی مذهبی به نمایش بگذارند تا دین را افراطی و متحجر نمایش بدهد، اما خروجی فیلم برعکس شده، مخاطبان در سراسر جهان به فیلم واکنش مثبت نشان دادند و حس دلنشین عدالت را با "هفت" تجربه کردند. عدالتی که به ظاهر از آستین یک انسان مقید به انجام احکام الهی سر بیرون آورده است، اما در واقع او "جان دوال"، تنها، انسانی ست رنجیده و خسته از جهانِ فاسد و آلوده ی پیرامون خودش، رنجیده از شعارهای پوچ و تحقیرآمیز دموکراسی و آزادی بیان. انسانی رنجیده که آگاه شده است از صلیبی که با شعار لیبرالیسم وجود او را به بردگی گرفته است .

هرچند به ظاهر برای اکثر مردم، تعیینِ هفت گناه کبیره و مجازات های سنگین و جهنمی برای آنها بسیار دلهرهآور است، اما عذابی هم که مردم جهان از یکدیگر و گاه از طبقه ی فرا دست، می کشند بسیار دردناک و غم انگیز است. همهی ما گاه از یک راننده تاکسیِ زیاده خواه، از یک سیاست مدار فاسد، از یک پزشک مغرور، یک کارفرمای شکم باره، یک روسپی بی حیا، یک دوست تنبلِ بدقولِ بی تفاوت، از خرید، وقتی پولی که با مشقت به دست آورده ایم به پای یک کالای بی کیفیت از دست می دهیم و حتی از وکیلی که قانون را به بالاترین پیشنهاد می فروشد، چنان زخم می خوریم و ناراحت می شویم که دوست داریم آن فرد را مجازات کنیم، مجازاتی سخت! اما همواره به جای مجازات، گوشه ای می نشینیم و عصبانیت مان را بر فرق سرِ خودمان می کوبیم و غصه می خوریم و گاه گریه آخرین پناهِ مان می شود. اما این بغض فروخورده در فیلم "هفت" به بلندترین شکل ممکن فریاد می شود.

اولین دیالوگِ مهم فیلم، اشاره به بی توجهی خودِ مخاطب دارد. روحیه ی وِلِش کن، یا به من چه! جان دوال می گوید؛ گاهی برای اینکه مردم به حَرفِت گوش کنن، کافی نیست که فقط بزنی روی شونه شون، باید با پُتک بکوبی توی سرشون. اما آنچه که این دیالوگ را فراتر از معنای آن، بازهم مهمتر می کند، خاستگاه آن است. فیلم در آمریکا ساخته شده، در هالیوود، جایی که اوجِ تمدنِ لیبرال دموکراسی محسوب می شود. لیبرالیسمی که اساس آن "لِسِفِر" است. مفهومی که وقتی معنای آن را بدانید حیرتانگیز بودنِ "هفت" و این دیالوگ را بیشتر درک می کنید. لِسفر، یعنی وِلِش کن! یعنی تمدنی که ماهیتش بی خیالی و رهاسازی بوده، کارش به جایی رسیده که نسخه درمان را در مجازات سخت می بیند. در توجه همه ی افراد جامعه به افعال یکدیگر.

فیلم اساسا بسیار بصری و هنرمندانه ساخته شده، اما دیالوگ ها چنان پُرمحتوا و کوبنده است که شاید بارها و بارها برای درک دقیق آنها "هفت" را باید به تماشا نشست. در جای دیگری جان دوال می گوید؛ ما سر هر کوچه و خیابون یه گناه کبیره می بینیم، اما بهش بی تفاوتیم، بی تفاوتیم چون برامون عادی شده.
در این دیالوگِ شاهکار و بی بدیل، دو نکته بسیار مهم و استراتژیک در حوزه جامعه سازی نهفته شده است. اول اینکه؛ هیچ کس زحمتِ تذکر و ارشادِ کس دیگری را به خودش نمی دهد. در یک مثال مع الفارغ، اگر ببینیم کسی در حال افتادن به چاهی هست که اتفاقا ما از همان چاه آب برای نوشیدن بالا می کشیم، تنها لَبی میگَزیم و لب برای هشدار باز نمی کنیم. یعنی از رویکردِ دینیِ امر به معروف و نهی از منکر روی گردان هستیم، حتی وقتی که آسیبِ این روی گردانی مستقیم به خود ما باز می گردد و دوم آنکه؛ گناه و متعاقب آن جرم و جنایت عادی سازی می شود. یعنی نه تنها با فسادهای مختلفِ درون جامعه مقابله و مواجهه صورت نمی دهیم، بلکه آن را بَدیهی و طبیعی و حتی گاه لازمه ی جامعه می دانیم.

فیلم سینمایی "هفت" شاهکاری ست که جامعه را منفعل و بی خاصیت نمی خواهد و از باورهای احمقانه ی دنیای مدرنِ و لیبرالیسم عبور می کند. "هفت" نوعی انسان آرمانیِ عدالت خواه دارد که در شکلی اغراق شده و نمادین، با توسل به احکام مجازات در دینِ مسیحیت، سعی در اصلاح جامعه و حتی خودش "جان دوال" دارد. در دیالوگی دیگر جان دوال می گوید؛ این فقط شروع ماجراست، این داستانی است که تمام نمی شود و سال ها بعد بسیاری درباره آن خواهند گفت و خواهند نوشت.
همین نوشته گواهی ست بر آن مدعا. فیلم سینمایی "هفت" اگرچه محبوب ترین فیلم زندگی من است، اما به واقع اثری هنرمندانه است که حتی خالقان آن یعنی "اَندرو کیوین واکر" در مقام نویسنده و "دیوید فینچر" در مقام کارگردان، دیگر هرگز به ساخت چنین اثرِ شاهکاری دست نیازیدند. سهیل سلیمی 26 اردیبهشت 1400


Final Solution / For Joker and Memorial Seven
The joker is definitely the product of our world's polluted society. Degeneration has become public in the world and everyone is drowned in the trash of their thoughts and deeds. For the joker to fight social corruption, it starts with these tailsmen. Although the film accuses him of psychological imbalance, it is also the result of injustice and social corruption. The society, symbolized by Joker's mother, has relied on the nobility. Aristocrats who regard people as clowns. People in Joker's idealistic society are enslaved by the corrupt and rich media and politicians. But, like John Duval in The Seven, Joker kills those who the audience enjoys killing. However, Joker and John Duval are both murderers. But they are admirable for the audience. Because all people are tired of global discrimination and injustice. They are the saviors who were the victims themselves. In one sentence the message of the film is: The killing those who have degraded society is the solution to fighting corruption. Joker is the cry of fight against lies and greed. Joker and John Duval have one thing in common: The corrupt people will not give up their work unless they die. In Joker and John Duval's view, our world is mired in political, economic, and social corruption. And there is only one way to save the world. The kill!
راه حل نهایی / برای جوکر و به یاد هفت
جوکر بی تردید محصول جامعه آلوده ی جهان امروز ماست. جهانی که فساد آدم ها، خرد و کلان ندارد و همه در زباله های افکار و اعمال خود غرق هستند. برای جوکر مبارزه با فساد اجتماعی از همین آدم های دم دستی شروع می شود. هر چند فیلم او را متهم به عدم تعادل روانی می کند، اما همین عدم تعادل روانی هم حاصل بی عدالتی و فساد اجتماعی است. جامعه، که نماد آن، مادر جوکر است، امید خود را به اشراف بسته است. اشرافی که مردم را دلقک می پندارند. مردم در جامعه آرمانی جوکر در اسارت رسانه ها و سیاستمداران فاسد و پولدار هستند. اما جوکر هم مانند جان دوال در فیلم هفت، کسانی را به قتل می رساند، که تماشاگر از قتل آنها لذت می برد. هرچند، جوکر و جان دوال هر دو قاتل هستند، اما برای تماشاگر تحسین برانگیز هستند. زیرا همه مردم از تبعیض و بی عدالتی جهانی خسته هستند. آنها منجی هایی هستند که خود قربانی بوده اند. در یک جمله پیام فیلم این است که: کشتن کسانی که جامعه را به انحطاط کشیده اند، راه حل مبارزه با فساد است. جوکر و جان دوال یک حرف مشترک دارند؛ "توبه ی گرگه مرگه" یعنی آدم های فاسد دست از فساد بر نمی دارند، مگر آنکه بمیرند. از نظر جوکر و جان دووال ، دنیای ما درگیر فسادهای سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی است و تنها یک راه برای نجات جهان وجود دارد. کشتن!

Final Solution "For The Joker and Memorial Seven" by Soheil Salimi
Final Solution / For Joker and Memorial Seven
The joker is definitely the product of our world's polluted society. Degeneration has become public in the world and everyone is drowned in the trash of their thoughts and deeds. For the joker to fight social corruption, it starts with these tailsmen. Although the film accuses him of psychological imbalance, it is also the result of injustice and social corruption. The society, symbolized by Joker's mother, has relied on the nobility. Aristocrats who regard people as clowns. People in Joker's idealistic society are enslaved by the corrupt and rich media and politicians. But, like John Duval in The Seven, Joker kills those who the audience enjoys killing. However, Joker and John Duval are both murderers. But they are admirable for the audience. Because all people are tired of global discrimination and injustice. They are the saviors who were the victims themselves. In one sentence the message of the film is: The killing those who have degraded society is the solution to fighting corruption. Joker is the cry of fight against lies and greed. Joker and John Duval have one thing in common: The corrupt people will not give up their work unless they die. In Joker and John Duval's view, our world is mired in political, economic, and social corruption. And there is only one way to save the world. to kill!
