جامعه این گونه است که ما می گوییم!
اما شجاعت می خواهد و البته صداقت، که پشت واژه ها پنهان نشود و مردانه بگوید که می خواهد قصه ای هنجار شکن بگوید تا جامعه را از بن بست های فرهنگی و اجتماعی برهاند. اما حدیث نفس سوار است بر این روایت، عقلانیت مرده و شهوتِ رویای دروغ، سراپای هنرمند را فرا گرفته و هر چه می سازد، محصولی ست کثیف که او را غرق می کند در چاهی که هر آن با هر اثرش عمیق و عمیق تر می شود. که این تعمیق آن به آن به دلیل انحرافی ست که در جامعه ایجاد می کند و با نفسی که با هنر او به یغما می رود، چاه او عمیق تر می شود. البته نابودی روح و نفس خود او اصلا مهم نیست که انتخاب خودش است. اما زخمِ کاری که بر پیکر فرهنگ و اجتماع ما از این آثار می نشیند و گمراهی جامعه، مدعی العموم را می طلبد تا از حیثیت زنان و مردان ایران زمین جانانه دفاع کند. خدا همه ما را به راه راست هدایت کند، ان شاء الله. سهیل سلیمی 22تیر1400
هنرِ تصویرگر، به شدت در گرو روحیه هنرمند است. وقتی عکس هایی را که در هشت سالِ گذشته گرفته ام می بینم، متوجه می شوم که ناخودآگاه در دوران سیاهِ دولت دکتر روحانی، تمام عکس هایم افسرده هستند و سیاه و نا امید. اینکه هنر و هنرمند امروز در کشور ذلیل است و بجایش سلبریتی ها در حال جولان، حاصل نگاهِ فرهنگِ لیبرالستی است که دولت هشت سال تمام در آن دمیده. به حال هنر و فرهنگ ایران باید گریست که متولیان، خود مُخربان آن هستند. سهیل سلیمی
همچنان به دنبال برادرم می گردم
1917 فیلم بسیار خوبی است، این مقدمه کافی سیت تا این فیلم را حتی چندبار ببینیم و لذت ببریم.
فیلم سینمایی " #هزارو نهصد و هفده" اثر " #سم مندز " فیلم بسیار خوش ساخت و روانی است. فیلمبرداری بسیار خوب با پلان های لانگ تیک و فیلمنامه ساده ی آن، مخاطب را برای حدود دو ساعت میخ کوب می کند. ایجاد لحظات ناب و غافلگیر کننده و البته بازی های بسیار باور پذیر، و التهاب فزاینده ی فیلم، همگی از برجستگی های این اثر به شمار می روند. #فیلم سفری است به درون #جنگ، بی آنکه فرصتی برای پند و اندرزهای، پدربزرگ ها را داشته باشد. جنگ است و جنگ و دیگر هیچ.
آنچه که در بطن فیلم از لحاظ تکنیکی پنهان است و فیلم تمام قد به آن مدیون است، #طراحی_صحنه ی این فیلم است که شاهکاری ست بس قابل تامل و توجه. صحنه ها مانند یک پازل عظیم بهم گره خورده اند و یک شکل بی بدیل را نمایان ساخته اند. هرچه فیلم پیش می رود بزرگی این کار بیشتر به چشم می آید. البته که همه می دانیم که درصد زیادی از این فضاسازی ها جلوه های ویژه ی رایانه ای است. اما این از ارزش کار و فکری که برای ایجاد چنین صحنه هایی بوجود آمده چیزی کم نمی کند. 1917فیلم بسیار خوبی است که تا مدت ها نُقل محافل سینمایی خواهد بود.
اما خط تکراری، در جستجوی "برادر"، همان بخش نپخته و شاید دم دستی فیلم است. بدون هیچ شکی همه اهالی فیلم و سینما بلافاصله به یاد فیلم " #نجات_سرجوخه_رایان " ساخته " #استیون_اسپیلبرگ" می افتند. آنهم با همان دغدغه ها و همان زیر متن. در هر دو فیلم #ایثار و ایستادگی و #اتحاد مسئله فیلم است. در "نجات سرباز رایان" اتحادِ آمریکا و اروپا منطق این ایستادگی است و در"1917" اتحادِ فرانسه و انگلیس به عنوان نماینده قاره مه گرفته اروپا. پیام فیلم این است: #همچنان_به_دنبال_برادرم_میگردم. به اعتقاد من، این جستجوی بی پایان در آثار جنگی غرب، ریشه در عدم وجود یک منطق درست برای جنگیدن دارد. جنگ هایی که برای کشورگشایی و سیر کردن شکم جنگ سالارها شکل می گیرند و سربازها بدون انگیزه و اعتقاد تفنگ به دست می گیرند. مرگ هایی بیهوده و پیروزی هایی بیهودتر. البته نویسنده با این دیالوگ که؛ مدالی که برای شجاعت در جنگ، می دهند، یک تکه حلبی بی ارزش است. میخواهد پوچی این جنگ ها را به رخ مخاطب بکشد، اما مخاطب آنقدر در غفلت است که بعید است در آن لحظه متوجه عمق این دیالوگ و شوخی بعد از آن که می گوید؛ "فقط یه تیکه حلببی نیست، یه روبان قرمز هم بهش وصله". بشود.
فیلم قصد آنرا ندارد تا به اثری #ضد_جنگ تبدیل شود، اما بدلیل همین فقدان ایدئولوژی ناگزیر ضد جنگ می شود. و پایان خوش فیلم حاصلِ عدم وقوع یه حمله دیگر است. در این فیلم هم همان نگاه #داروینی_ستی موج می زند؛ "بکش تا زنده بمانی" کسی که در جنگ مرده، مرده دیگر اندوه و زاری برایش سودی ندارد و تبدیل خواهد شد به غذای موشها و... پس باید زنده ماند، زنده بودن یعنی معنا داشتن. هیچ آینده و جهانِ پس از مرگی برای فیلمساز مطرح نبوده و فقط #جان_سخت و بی وقفه رفتن، برای به مقصدی دنیوی رسیدن، مهم بوده است. سهیل سلیمی
نگاهی به فلسفه فیلم انگل و جوکر Jokrer & Parasite philosophy
فاصله طبقاتی و سخت شدن زندگی در جوامع مختلف آنقدر عمیق شده است که از غرب تا شرق عالم مهمترین آثار هنر سینما به این مقوله می پردازند. تعداد آثاری که طی دو سال اخیر به این موضوع پرداخته اند بسیار زیاد است. اما امسال سینمای جهان با فیلم "جوکر" شاهد انقلابی در دراماتیزه کردن فقر و آثار مخرب آن بود، بی تردید "جوکر" تایرگذارترین فیلم امسال در این حوزه بوده که راه حل نهایی را نیز در کشتنِ مافیای سیاست-ثروت-رسانه دنبال می کند. در حقیقت کشتن در این فیلم نه به معنای جنایی آن، بلکه به معنای اضمحلال و انحطاط فلسفه های اقتصاد، سیاست و رسانه بیان می شود. به قول خودمان باید فاتحه علم اقتصاد و سیاست و رسانه را خواند وقتیکه هیچ کمکی به ترقی و تعالی بشر امروز نمی کنند. در سوی دیگرِ زمین از سرزمینی که ما سینمایش را با جومونگ می شناسیم، امسال فیلم ساخته شده بنام "انگل". فیلم ساده و روان است، اما با آن کره جنوبی که در ذهن ما وجود دارد یک فرق اساسی دارد. فقر و فاصله طبقاتیِ بسیارعمیق که همواره از مخاطبِ جهانیِ رسانه های کره ای مخفی شده است. مهمترین تفاوت "انگل" و "جوکر" در پرداختن به مقوله ی فاصله طبقاتی در میان فقراست. آنهایی که صرفا می خواهند زندگی کنند و از پسمانده های ثروتمندان بهره می برند و آنهایی که به این حد قانع نیستند و به هر حیله ای متوسل می شوند تا شاید سهم بیشتری از سفره ی ثروتمندان را بهرمند شوند. اما این فیلمِ خوب و خوش ساخت کره ای هم، راه حل نهایی اش کشتن شخصیت ثروتمند فیلم است. جهان ما را مافیای سیاست-ثروت-رسانه به چنان جهنمی تبدیل کرده است که گویی تمام مردم جهان آرزوی مرگ این طبقه ی اشرافیِ زورگوی زیاده خواه را دارند و جز در عالم خیال و سینما، نمی توان حریف این جماعت شد. فلسفه ی مرگِ سیاست_اقتصاد_ رسانه، زیر متن اصلی این روزهای سینمای جهان است. هرچند فیلمسازان ما سال نوری با این اندیشه ها فاصله دارند، و حتی از جمع بندی این سه ضلع فاسد جهان امروز عاجز.
The class gap and the hardening of life in different societies have become so deep that from the West to the East the most important works of art in cinema fall into this category. There has been a great deal of work on the subject over the last two years. But this year's world cinema with Joker has witnessed a revolution in dramatizing poverty and its devastating effects. Joker has undoubtedly been the most tyrannical film this year, seeking the ultimate solution in killing the politics-wealth-media mafia. In fact, killing in this film is not about its criminal meaning, but about the destruction and degeneration of the philosophies of economics, politics and the media. On the other side of this year is a film called "Parasites." The film is simple and smooth, but with the South Korea that exists in our minds is a very different one. Poverty and the deep class gap that have always been hidden from the global audience of the Korean media. The most important difference between "parasite" and "joker" is in addressing the class gap between the poor. Those who just want to live and enjoy the remnants of the rich, and those who are not so convinced and resort to every trick to perhaps make a bigger share of the rich. But this well-made Korean film is the ultimate solution to killing the film's rich character. The world has made our politics-wealth-media mafia so hell-bent that all the people of the world have longed for the death of this aristocratic elite class and cannot be an opponent of this community except in fantasy and cinema. The philosophy of the death of politics-economics-the media is under the main text of these days of world cinema. However, our filmmakers are out of touch with these ideas, and even fail to sum up these three corrupt sides of the world today.