جامعه این گونه است که ما می گوییم!
هوالحکیم. هنرمند محصول جامعه ای است که در آن زیست می کند. اگر
هنرمند آمریکایی فیلم از خیانت های خانوادگی و خصوصا خیانت زنان می سازد، می بیند
و می داند که طبق آمار رسمی، از هر ده زن آمریکایی شش زن بعد از ازدواج روابط نا
مشروع با مردان دیگر دارند. البته آمار غیر رسمی بیش از این است. یعنی وقتی آن
هنرمند در مهمانی خانوادگی شرکت می کند، می داند از هر ده زنی که در آن مهمانی
کنار او می خورند و می آشامند، شش نفرشان با اطلاع یا بدون اطلاع همسرانشان روابط
نامشروعی داشته و دارند. پس آن سینماگر می تواند مدعی باشد که مثلا فیلمِ
"پیشنهاد بی شرمانه" قصه اش از دل اجتماع گرفته شده و اگر معترضی وجود
داشته باشد، فردی ناآگاه، یا سانسورچی واقعیت است.
اما آیا وقتی فیلمسازان ایرانی،
فیلم هایی از روابط نامشروع زنان می سازند هم با همین آمار استدلال می کنند. یعنی
وقتی در جمع مهمانی خانوادگی هستند، و به صورت زنان خانواده شان نگاه می کنند از
هر ده نفر، شش نفرشان را در جدول آنان زنان قرار می دهند و باورشان بر داشتن روابط
نامشروع زنان شوهردار خانواده شان با دیگران است؟ به هر حال مدل اولیه برای هر
هنرمندی خانواده خودش است. یا استدلال آنها فقط اخبار زرد روزنامه ها و مجله های
زرد است؟
اگر می گویند که مگر فرزندان
خودتان را نمی بینید، باید پرسید که مگر شما فرزندانتان را چگونه تربیت کرده اید؟
مشروبخوار و الکلی؟ معتاد؟ یا غرق در مشکلات جنسی، همچون شخصیت های فیلم هایتان؟
به هر حال وقتی من به جامعه ی
اطرافم می نگرم، زنان را عفیف و پاکدامن می بینم، بچه ها را بازیگوش اما معصوم و
خانواده ها را مهربان و همراه با همه مشکلات مادی که دولتِ مورد حمایت همان
فیلمسازان بر آنها تحمیل کرده است. آنها به دنبال موارد استثنایی می گردند و بعد
آن را جامعه می نامند. هرچند جامعه، آرمانی و مطلوب نظرِ غایت انسانی ما نیست، اما
آن جهنمی هم که آنها تصویر می کنند هم نیست، هنوز دست بالا، با انسان های سالم و
حلال زاده است. پس جامعه ای که آقایان از آن دم می زنند، یا وجود خارجی ندارد و یا
فضای زیستی لوکال و محدود خودشان است که آن را به کل ِجامعه نسبت میدهند، مانند
شهرک های خاص و محله های ویژه ای که در آن زیستِ خود را رقم زده اند، که در این
صورت حدیث نفس است و حال و روز زندگی های خودشان. پس جامعه بهانه است برای فریاد
آن حدیث نفس و هنر بازیچه ای برای قالب گیری از آن خیالات موهوم. البته اگر
فیلمساز دروغگو نباشد و جامعه را سپر بلا نکند، گفتن قصه از استثناها اتفاقی
دراماتیک و هشدار دهند است.
اما شجاعت می خواهد و البته صداقت، که پشت واژه ها پنهان نشود و
مردانه بگوید که می خواهد قصه ای هنجار شکن بگوید تا جامعه را از بن بست های
فرهنگی و اجتماعی برهاند. اما حدیث نفس سوار است بر این روایت، عقلانیت مرده و
شهوتِ رویای دروغ، سراپای هنرمند را فرا گرفته و هر چه می سازد، محصولی ست کثیف که
او را غرق می کند در چاهی که هر آن با هر اثرش عمیق و عمیق تر می شود. که این
تعمیق آن به آن به دلیل انحرافی ست که در جامعه ایجاد می کند و با نفسی که با هنر
او به یغما می رود، چاه او عمیق تر می شود. البته نابودی روح و نفس خود او اصلا
مهم نیست که انتخاب خودش است. اما زخمِ کاری که بر پیکر فرهنگ و اجتماع ما از این
آثار می نشیند و گمراهی جامعه، مدعی العموم را می طلبد تا از حیثیت زنان و مردان
ایران زمین جانانه دفاع کند. خدا همه ما را به راه راست هدایت کند، ان شاء الله.
سهیل سلیمی 22تیر1400
شنبه 26 تیرماه سال 1400 ساعت 06:25 ب.ظ