خودکشی اقتصادی
ارائهدهنده: سهیل سلیمی / مشاور رسانهای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران / پژوهشگر مطالعات سایبرنتیک و هوش مصنوعی و استراتژیگ فرهنگی / عضو هیئت مستشاری اندیشکده یقین / نویسنده، کارگردان مستندساز و فیلمساز
در دهههای اخیر، نهادهای بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول (IMF)، بانک جهانی (World Bank)، و گروه ویژه اقدام مالی (FATF) به همراه کنوانسیونهایی مانند پالرمو و CFT به عنوان ابزارهای تنظیمکننده اقتصاد جهانی مطرح شدهاند. این نهادها و کنوانسیونها، ظاهرا! با هدف ایجاد شفافیت مالی، مبارزه با جرایم سازمانیافته، و ارتقای همکاری اقتصادی بینالمللی فعالیت میکنند. با این حال، در مورد ایران، این نهادها و تعهدات بینالمللی به دلیل شرایط خاص سیاسی و اقتصادی این کشور، از جمله تحریمهای گسترده، موضوع بحثهای داغ و انتقادات شدیدی بوده است. این تحلیل به بررسی این ادعا میپردازد که آیا این نهادها و کنوانسیونها میتوانند اقتصاد ایران را به نابودی بکشانند یا خیر.
صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی به عنوان نهادهایی که وام و کمکهای فنی ارائه میدهند، اغلب با شرط اصلاحات ساختاری اقتصادی (Structural Adjustment Programs) عمل میکنند. این اصلاحات ممکن است شامل کاهش یارانهها، خصوصیسازی، و آزادسازی بازارها باشد که در بسیاری از کشورها منجر به افزایش نابرابری و فشار بر اقشار کمدرآمد شده است. در مورد ایران، این نهادها به دلیل تحریمهای آمریکا و نفوذ این کشور در ساختار تصمیمگیری آنها (بهویژه با حق وتوی آمریکا در IMF) به ابزاری برای فشار بر اقتصاد ایران تبدیل شدهاند.
برای مثال، دریافت وام از IMF یا بانک جهانی قطعا میتواند ایران را ملزم به ارائه اطلاعات اقتصادی حساس و پذیرش سیاستهایی کند که با منافع ملی همخوانی ندارند. این سیاستها بی تردید به تضعیف استقلال اقتصادی ایران منجر میشوند، بهویژه در شرایطی که تحریمها دسترسی به منابع ارزی را محدود کردهاند. در واقع این نهادها سرابی نشان میدهند که اقتصاد تشنه ی ایران را به آن سمت بکشانند و در نهایت فروپاشی اقتصاد را تسریع نمایند.
اف ای تی اف با ارائه ۴۰ توصیه برای مبارزه با پولشویی و ۹ توصیه برای مقابله با تأمین مالی تروریسم، کشورها را ملزم به شفافیت مالی و همکاری بینالمللی میکند. کنوانسیونهای پالرمو و سی اف تی نیز به ترتیب بر جرمانگاری جرایم سازمانیافته و تأمین مالی تروریسم تمرکز دارند. ایران از سال ۲۰۲۰ به دلیل عدم تصویب این کنوانسیونها در لیست سیاه اف ای تی اف قرار گرفته که تبعاتی مانند قطع ارتباطات بانکی بینالمللی، افزایش هزینههای مبادلات مالی، و کاهش اعتبار بینالمللی را به دنبال داشته است. پذیرش این کنوانسیونها به معنای افشای اطلاعات حساس مالی ایران و محدود کردن توانایی این کشور برای دور زدن تحریمهاست. به عنوان مثال، الزام به شفافیت تراکنشهای مالی ممکن است فعالیتهای مالی نهادهایی مانند سپاه پاسداران یا گروههای مورد حمایت ایران (مانند حزبالله) را که در لیست تحریمهای غربی قرار دارند، مختل کند. همچنین، تعریف متفاوت ایران و کشورهای غربی از "تروریسم" منجر به سوءاستفاده از این کنوانسیونها برای فشار بر ایران شده است. در شرایطی که غرب تمام قد علیه ایران، انواع جنگ های نظامی، فرهنگی، شناختی، اقتصادی و... را رقم زده است، پر واضح است که این شفافیت میتواند به ابزاری برای شناسایی و مسدود کردن کامل مسیرهای مالی ایران تبدیل شود. پس پذیرش چنین استعماری یعنی خود تحریمی و خودکشی اقتصادی!
الف) تضعیف استقلال اقتصادی: پذیرش الزامات این نهادها و کنوانسیونها میتواند ایران را به سمت همسویی با استانداردهای غربی سوق دهد که با منافع ملی ایران در تضاد هستند.
ب) افزایش فشار تحریمها: قرار گرفتن ایران در لیست سیاه FATF به تحریمهای آمریکا مشروعیت بینالمللی میبخشد و حتی کشورهای غیرمتخاصم را از همکاری مالی با ایران بازمیدارد.
ج) محدودیت در دور زدن تحریمها: شفافیت مالی مورد تأکید FATF و کنوانسیونها، توانایی ایران برای استفاده از روشهای غیررسمی در تجارت بینالمللی (مانند فعالیتهای پوششی) را کاملا نابود می کند. این محدودیت در شرایط تحریمهای شدید فعلی، به قطع و نه کاهش منابع ارزی و نابودی اقتصاد منجر میشود.
د) مزایای احتمالی همکاری: پذیرش این استانداردها میتواند به عادیسازی روابط مالی ایران با جهان و کاهش ریسکهای اقتصادی در کوتاه مدت کمک کند. با این حال، این مزایا در شرایط تحریمهای گسترده آمریکا و کنترل صد درصدی آمریکا بر این نهادها به سلطه غرب، منجر خواهد شد. و بعد از دستیابی به تمام اطلاعات مورد نیازش برای نابود کردن اقتصاد ایران، بلافاصله هم عادی سازی مقطعی را نیز از بین خواهد برد و بلافاصله با مسدودسازی گسترده ی دارای خای ایران تمام آنچه که ممکن است داده باشد و حتی صدها برابر بیشتر را پس خواهد گرفت.
نتیجه: از آنجا که این ترفندها تیغی دولبه هستند پذیرش و عدم پذیرش آنها اقتصاد ایران را نابود می کند و اینجاست که اهمیت اقتصاد مقاومتی و مقاوم سازی اقتصاد و رویکرد درون گرا در اقتصاد اهمیت می یابد که همواره مورد غفلت واقع شده است. این همان دو گانه دفاع یا تسلیم است. اقتصاد مقاوم و مدافع ایران یا اقتصاد تسلیم و نابود شده ای که با پذیرش این قواعد استعماری برده وار باید به خواسته های دشمن تن در دهد.
تعریف مفاهیم: (تمام این نهادها و قواعد زیر نظر آمریکاییها تهیه ، تدوین و اعمال میشوند.)
بوی گازی که توی اطاق پرایدِ مسافرکش پیچیده، با بوی تعفن حاشیه جاده اندیشه به تهران در آمیخته و برای من که از فرصت روزهای کوتاه زمستانی برای گرفتن روزه قضا استفاده می کنم واقعا عذاب آور شده، خصوصا که با ماسکی که برای محافظت در برابر ویروس کرونا میزنم، اساسا هوای متعفن، غلیظ تر مسیر رسیدن به ریه هایم را طی می کند. اما این بوی متعفن، حاصل تدابیر غلط اقتصادی است که همچون بوی لاشه مرغ که قیمتش سر به فلک کشیده، حسِ تهوع، در گلوی اندیشه ایجاد می کند. ترافیک سنگین احمقانه ی جاده هم در نوع خودش بی نظیر است. هیچ مانع یا تصادفی در کار نیست، اما خودروها مدام جلوی یکدیگر را می گیرند تا چند متر جلوتر از ماشین جلویی یا کناری شان جاگیر شوند و همین طمع برای چند ده متر جلوتر بودن، ترافیکی چندین کیلومتری درست کرده است. اگر قرار باشد در مورد واژه احمق فیلم بسازم یک دوربینِ ثابت، بالای یکی از جاده های اینچنینی میگذارم و یک ساعت فیلم حیرت انگیز از حماقتِ بشر، به تصویر می کشم. اما واژه احمق سوژه اندیشه ی من نیست. اقتصاد دردی ست که بیش از هر درد دیگری بر گرده ام نشسته است. بی اختیار یاد انتخابات می افتم! به راستی مردمی که برای چند ده متر جلوتر افتادن، اینچنین طمع می کنند را، تنها با چند وعده و وسوسه اقتصادی، چقدر راحت می توان افسار زد و کشید. به غیر از دوره ی محمود احمدی نژاد، که طمع اقتصادی یارانه ی چهل و پنج هزار تومانی بود و محقق شد، باقی وعده ها فقط وعده بودند و بس!

در دوره ی دوم هاشمی رفسنجانی (دوره اول رئیس جمهوری مرحوم آقای هاشمی خاطراتم تلخ تر از آن است که چیزی بشود نوشت.) و در دو دوره محمد خاتمی و دوره این رئیس جمهور فعلی، همواره کلید واژه های دروغین اقتصادی و آزادی های دوزاری، مردم را پای صندوق رای کشانده است. وعده ی آزادی های دوزاری! دوزاری هستند چون همواره آنچه مردم خودشان تصمیم به آزاد بودنش را گرفته بودند، آزاد می کنند. نمونه بارز آن ماهواره بود، وقتی مردم بی توجه به قوانین، پشت بام هایشان را با ماهواره تزئین می کردند دولت اصلاحات وعده ی آزادی آن را می داد. اساسا جریان اصلاحات و اصلاحطلبان روغن ریخته را نذر امام زاده می کنند. زیرا هرگز برنامه ای برای اداره جامعه نداشته،ندارند و نخواهند داشت. مصداق اش؟! تا میگفتیم اقتصاد، میگفتن برنامه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، مانند اکنون که می گویندFATF، تا میگفتیم برنامه اجتماعی، میگفتند برنامه های یونیسف و سند2030 و...
همچنان ترافیک است، عده ی زیادی سعی می کنند رانندگی ایمنی داشته باشند، اما عده ی دیگری که کم هم نیستند، راه حماقت را پیش گرفته اند. عده ای هم منتظر هستند تا ببینید پشت کدام گروه بروند بهتر است، رانندگان محتاط، یا رانندگان طماع. این گروه سوم بی آنکه بدانند، نقشی سرنوشت ساز در بود و نبود این ترافیک لعنتی دارند. به میانه ی راه رسیدم و ساعت خبر از آن می دهد که به موقع نخواهم رسید. مثلِ وقتی که صدام حرامزاده، تهران را موشک باران می کرد و ما در پناهگاه مدرسه پنهان می شدیم و وقتی به کلاس می رسیدیم برای خیلی از درس هایمان دیر شده بود. بعد از جنگ هم صف های طولانی کوپنِ کوفت و زهرمار عمرمان را به تاراج برد، و از شعار سازندگی جز دیدن خبرهای پُشت سرهم از شبکه های یک و دو! از سردار سازندگی! چیزی گیرمان نیامد، تازه همان خامه ی توی شیشه شیرهای پاک هم که مهمان سر انگشت اشاره مان می شد، ناپدید شد. همین بلا با واژه اصلاحات تکرار شد، اصلاحاتی عمیق که قرار بود بوی تعفن اقتصاد را محو کند، مهمترین دست آوردش اصلاح جنس کاغذ روزنامه ها و اصلاح اندازه کاغذ روزنامه ها و اصلاح رنگِ کاغذِ روزنامه ها و اصلاح تیراژ روزنامه ها و اصلاح اصلاحات مورد لزوم روزنامه ها بود و البته کلی کار دیگر که می شد با کاغذ روزنامه ها و مطالب روزنامه ها انجام داد. و به یغما بُرد باور و ایمان مردم را!
پراید وارد آزاد راه می شود، کمی سرعت می گیریم و امید به اینکه شاید به موقع برسم در من زنده می شود. دوره محمود اوضاع اقتصادی خوب شده بود، کار بود توی همه زمینه ها، همیشه به دوستانم می گویم هر چه در خانه داریم در دوران رونق اقتصادی محمود گرفتم بعد از آن و قبل از آن انگار در غار زندگی می کردیم، چنان اوضاع خوب بود که حتی برای عُشاق سفر به فضا و فضانواردی هم راه باز شده بود، از ماهواره تا میمون! بحث ها از قیمت خیار به فاصله مدار و اهمیت میمون به فضا فرستادن کشیده شده بود. همه چیز برای مدتی، عجیب خوب شده بود! مثل همین قسمت اتوبان، انگار مردم از یک جایی خواب نما شده بودند که رانندگی قاعده و قواره دارد، و می شود با احترام و آرام، به سمت مقصد حرکت کرد، البته کمی جلوتر می فهمم، فهم مردم تغییری نکرده، کار، کارِ دوربین کنترل سرعت بود و آن سروان راهنمایی و رانندگی که از سرما تا زیر چشمان اش، یقه ی اورکت را بالا داده و بی حوصله پشت دوربین، جاده را می پاید. از دوربین که میگذریم، باز انگار گله رَم کرده،... مانند آن دو سالِ آخر محمود! چه شد؟ تئوری های نئو لیبرال از طریق مشاورین اش، همان هیزم های جهنم، دیکته شد و ناگهان همه چیز فرو ریخت. باز فضا و فضانوردی جایش را داد به بوی متعفن فحش و ناسزا به قیمت دلار و گوجه های گران قیمت. البته آن خرابی به گردِ پای طاعونِ اصلاحطلبان و کثافت کاری دولت مذاکره هم نمی رسد. بماند!
پرایدِ گازسوز افتاد توی دست انداز، وسط اتوبان! فکر کنم قطر طولی چاله 88سانتی متر بود، اما عمقِ کینه ی آن چاله که پُز اشرافیت داشت و ایمان به لیبرالیسم و سوسیالیسمِ درهم! نزدیک به 1400سال بود! امان از چاله های ناگهانی، دنده و کلاچ و ترمز، کارکردشان را از دست می دهند. چاله بود، اما به قلدری یک چاه ویل مانع مان شد. رد کردیم چاله را اما حاصل ش شد دیسک کمر و خواهد ماند تا ابد. خوشیِ عبور از چاهِ وسطِ اتوبان، خیلی طول نکشید، زیر پل اکباتان تصادف شده، آزادی را دارم می بینم، سه کیلومتر یا کمی کمتر فاصله مان است، اما پراید که پرنده نیست. گیر افتادم زیر پلِ اکباتان، آنجا که خود حدیث مفصل دارد! مسافران هواپیماهایی که از مهرآباد، بی خیالِ زمین شده اند و سوار بر طیاره دور می شوند، حتما از آن بالا به وضعیت اسفبار ما می خندند. کاش می دانستند که اگر زن بارداری توی این پراید لکنتی بنشیند، حتما از زورِ بویِ گندِ سوختِ پاکش، سقط جنین می کند. اقتصاد متعفن بوی همین گازی است که توی اطاق پراید پیچیده، این همه مهندس و طراح خودرو و مواد اولیه عالی داریم، اینهمه طرح سوخت های بسیار پاک تر و ارزان تر داریم، اما مافیای انرژی مگر می گذارد، ایران را نمی دانم! اما در آمریکا سه نفر که در جاهای مختلف و با فاصله زمانی موتورهای گرانشی ساخته بودند، هر سه در جاهای مختلف و با فاصله زمانی تصادف کردند و مُردند! کاملا تصادفی! از سرنوشت مخترع ایرانی که موتور گرانشی اختراع کرده بود بی خبرم! موتورگرانشی یعنی موتوری بدون نیاز به سوخت! یعنی پاکِ پاکِ پاک! اما،... اَه، باز هم یاد بوی لاشه مرغ ها افتادم، تهوع، ماسک، کرونا، دیشب یک نفر می گفت؛ قیمت مِلک در اندیشه به متری، شانزده تا بیست میلیون تومان رسیده، دو سه سال پیش متری یک میلیون هم به زور فروش می رفت، این را چرا نوشتم، نمی دانم! اما حتما بوی تعفن اقتصاد، نورون های مغزم را به سمت این خاطرات متعفن می کشاند.
تازه یک چیزِ دیگر هم هست، یک سوال احمقانهی دیگر! چرا سیب، از کشاورز هفتصد تا تک تومنی خریداری می شود و به من چهارده هزار و پانصد تومان فروخته می شود؟ دالال! کلمه احمقانهی دیگری است که من باورش ندارم. کلمه دلال برای فریب من است! مانند کوله بری که قاچاقچی می خوانندش! میدانم کار کارِ سلطان چاقاله بادم است! همان که گردنش را حتی تبر هم نمی زند، آخر تبر که با طا نوشته شود فقط مظلوم را حبس می کند و گردن می زند. اَه، چقدر سؤال احمقانهی بی خود می پرسند این نُورن های مغزِ فقیر از فسفر، آخر ما پسته و گردو را که منبعِ فسفر است، از کشوری وارد می کنیم که در آنسوی سیارهی زُحل قرار دارد و قیمت آب و برق و کود و حمل و نقل از آنجا خیلی زیاد است، به همین خاطر گردو خیلی گران است و توان خریدش برای چون منی نیست. البته همه چیز در کشور ما از فضا وارد می شود، زیرا هزینه ی تولید تا توزیعِ یک بطری آبِ نوشیدنی برای کارخانه دار، کمتر از دویست تومن در می آید، اما همان را هزار و پانصد تومان می فروشند، چرااااا! خُب به من و من های دیگر ربطی ندارد، ما حمالیم برای اشراف و ثروتمندان ایران زمین. دلم برای امام (ره) تنگ می شود، کلید واژه اش فُقرا و پابرهنه ها بودند. گاهی فکر می کردم با خودش قرار گذاشته درباره هر چه می خواهد صحبت کند، چند جمله هم از ماها بگوید. دلمان خوش بود به همین یادآوری های همیشگی اش. روزی که او رفت، فهمیدم که قرار است حالا حالاها در اسارت سلطان های زَر و زور و تزویر، همان غرب و شرق زدگان لعنتی بمانیم. آخر یک بار خودش گفت، خودِ امام (ره) گفت؛ ما از شرِ رضاخان و پسرش رها شدیم، اما بعید است به این زودی ها از شرِ تربیت شدگان شرق و غرب نجات پیدا کنیم.
قصه ی سال های سیاهِ طاعون زدهی، رئیس جمهورهای غرب زده و شرق زده و اقتصادِ متعفنِ لیبرال مسلکِ قرون وسطایی، روزی به سر خواهد رسید! اما دیگر نوجوانی و جوانی و لحظه لحظه های عمرم، در کنار جوی متعفنِ اقتصادِ لیبرال و نئولیبرال از دست رفته، و هرگز باز نخواهد گشت. بر سَر پُل صراط منتظر سلطان های چاقاله بادمای گندیده! بانکداران کثیف و سیاست مداران فاسد خواهم نِشست، و به خدا نشانشان خواهم داد که یادم خواهد ماند، آنچه با من و من ها کردند. یادم خواهد ماند عمری که از من دزدیدند، و جامی که خالی ماند از خوشبختی! سهیل سلیمی زمستانِ طاعون زده ی اصلاحات مذاکره ای 1399
انتشار اصلی زمستان99 بازنشر خرداد 1400