خرده مقالهای پیرامونِ جنگهای "سایبرنتیکی و شناختی" و استراتژی ساخت مزذور و اغتشاشگر به شیوهی لوسیفر با مقدمه ای بر مفهوم شناسی واژه "سایبرنتیک"
بیگمان یکی از مراتب آگاهی در مسائل علمی شناخت دقیق ماهیت مطالب و گذارههایی است که به عنوان ریشهی کلام در مباحث و مسائل مطرح میشود. گاهی استفاده از یک واژه اشتباه یا نامرتبط میتواند در روند فهم یک گذاره مهم تاثیرگذار باشد. برای مثال در موارد بسیاری دیدهام که افراد با مدارک تحصیلی بالا فرق واقعیت و حقیقت را نمیدانند و به راحتی در جملههایشان از این دو کلمه بهجای هم استفاده میکند حال آنکه این دو در معنا بسیار متفاوت هستند. زیرا امر واقع به واقعیت می انجامد حال آنکه حقیقت از واژه حق منشعب میشود، واقع میان وقوع و عدم وقوع معنا مییابد و حقیقت از تقابل حق و باطل، و این یعنی این دو واژه هیچ ربط معنایی به هم ندارند اما متاسفانه در موارد بسیاری به جای هم استفاده میشوند. بعد از وقوع اغتشاشات اخیر در مهر ماه هزاروچهارصدویک مطالب زیادی با عنوان نبرد سایبرنتیکی یا جنگ سایبرنتیکی پیرامون تحریک و مدیریت اغتشاشگران در کشور مطرح شد که متاسفانه به دلیل عدم شناخت دقیق از واژه سایبرنتیک، نوعی اشتباه علمی را در فهم مسائل مرتبط آینده ایجاد خواهد کرد که باید از همین فرصت برای اصلاح آن بهره ببریم.
اولین اشتباه ترجمه سایبر اِسپیس به فضای مجازی است. زیرا مجاز مترادف یا هم معنای سایبر نیست و حتی فضای مجازی اصلا مجاز نیست، یعنی فضایی غیر واقعی و خیالی و توهمی نیست بلکه واقعیتی است ناملموس یعنی تمامیت آن و حتی فعل و انفعالات آن کاملا واقعی هستند و آدمهای واقعی میتوانند در آن فعالیت کنند و سرگرم شوند، یا چیزی بیاموزند و یا فعالیتی اقتصادی انجام دهند. پس فضای مجازی ترجمهای غلط از سایبر اِسپیس است و شاید مفهوم درست، "فضای واقعیت ناملموس" باشد. در بخش دوم خود واژهی سایبر است که از کلمه سایبرنتیک که ریشهی آن یک واژهی یونانی ست برگرفته شده است. واژهی کیبرنِتوس در یونان باستان و حدود بیست و پنج قرن قبل برای مفاهیمی چون حاکمیت، حکومت و کنترل، سُکانداری، هدایتِ همراه با کنترل کاربرد داشته است. پروفسور نوربرت وییِنِر در کتاب سایبرنتیک این مفهوم را این گونه بیان می کند؛ سایبرنتیک یا دانشِ حاکمیت و کنترل بر حیوان (انسان) و ماشین. پس بر خلاف تصوّر عامه سایبر و سایبرنتیک به معنای اینترنت و شبکههای فعال در آن نیست. با تعریف امروزی سایبرنتیک بر حاکمیتی اشاره دار که کنترلی همه جانبه بر انسان یا ماشین دارد و یکی از ابزارهایش اینترنت است که اتفاقا ابزار بسیار قدرتمندیست. در سی سال گذشته تمدن غرب شیوهی حاکمتش را از ساختار حاکمیت و کنترل بر اقتصاد و انرژی، فرهنگ و سیاست، اجتماع و قدرت نظامی به ساختار دوگانهی اطلاعات-انرژی تبدیل کرده است. به همین جهت است که واژهی سایبرنتیک که ظرفیت بالای معنایی دارد مفهومِ اجماع اطلاعات را در تمامی حوزهها به دوش میکشد و برای تحقق تمامی گذارههای تمدنی تنها انرژی را برای پیش برد اهدافش نیاز دارد، خواه این انرژی انرژی فسیلی باشد و خواه انرژیهای نوین.
با نگاهی به شرایط جهان در عصر حاضر و با توجه به موقعیت فوق استراتژیکِ ایران اسلامی، در واقع وقتی از جنگ سایبری صحبت میکنیم باید بدانیم که با همان مفهوم جنگ هیبریدی یا جنگ ترکیبی طرف هستیم. تمدن غرب و همه دنبال روهای آنها از تمام ابزارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانهای، اجتماعی و نظامی(تروریستی) به اضافهی ابزار بسیار قدرتمند اینترنت برای ضربه زدن به درخت تناور انقلاب استفاده میکنند و این جنگِترکیبیِ نوین، با این باز تعریف، معنای درست جنگ سایبرنتیکی است.
در اغتشاشات اخیر برجستگیِ ابزارهای متکی بر اینترنت بسیار بارز و قابل تامل بود اما آنچه باید مورد مداقه قرار گیرد، تاثیر ابزارهای دیگر برحاکمیت و کنترل بر اذهان اغتشاشگران و گروهایی که به پیروی از آنها به خیابان آمده بودند، است. بعد از مختصری که برای تبیین سایبرنتیک و جنگهای ترکیبی نوشتم باید به یکی از مهمترین زیرشاخههای جنگهای ترکیبی اشاره کنم، جنگِ شناختی!
واژهی شناخت، که ترجمهی کوگنِیتیو است به این معنا مد نظر است که چگونه ابزارهای حاکمیت و کنترل، که دشمن از آنها بهره میگیرد، باورها و زاویهی نگاه مخاطبان را تغییر میدهند، و آنقدر این کار را با دقت و وسواس و به کرّات انجام میدهند که به قول قدیمیها اگر بگویند ماست سیاه است، مخاطبانشان میپذیرند. شاید در نگاه اول ماهوارهها و شبکههای معاند و ابزارهای اینترنت محور به افکار ما خطور کنند، اما آموزشهای دوران کودکی و مهد کودکها، فیلم و انیمیشنها، کتابها و مجلات، موسیقیهای خصوصا با کلام، آموزشهای موسسات خصوصی در حوزههای گوناگون، آموزش عالی از طریق کتابهای عموما ترجمهای و صدها مورد دیگر که به روشهای مختلف باورهای کودکان و جوانان و مردان و زنان کشور را تغییر میدهند، همه بخشی از جنگهای شناختی هستند که تمدن غرب با استفاده از افکار بیمار گونهی استراتژیستهایش به آنها دامن میزند.
جرالد سگال استاد دانشگاهِ اورشلیمِ رژیم جعلی صهیونیستی بود، وی مسئول پروژه مطالعات تطبیقی براندازی سیاسی در کشورهای کمونیستی در موسسه سلطنتی امور بینالملل لندن و همچنین مدیر شورای تحقیقات اقتصادی و اجتماعی برنامه آسیا ـ پاسیفیک و عضو رسمی انجمن مطالعات بینالمللی بریتانیا بود، که در 46 سالگی در اثر سرطان مُرد، و شاید یکی از مهمترین راهبردهای طراحی شده توسط سگال راهبردی بود که به اعتراف خودش با استفاده از روش "لوسیفر یا همان شیطان" برای هبوط آدم طراحی کرده بود. او به سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غربی توصیه میکند که؛ "کشورهای اسلامی و آیتاللهها را باید با ترویج سکس و فرهنگ «والت دیزنی» در سرزمینهایشان آلوده کرد. اینها نیروهای مرگباری هستند که میتوانند بهوسیله «فناوری اطلاعات» و «توریسم» در کشورهای مدنظر و ایران آزاد شوند. غرب باید دشمنانش را شبیه خود کند و درعینحال باهوش و بردبار باشد. حالا زمان رها کردن سگهای جنگی جدید چون «مایکروسافت» و «میکی ماوس» است." جرالد سگال با باز تعریف استراتژی لوسیفر، علیه آدم (ع) برای تمدن غرب نقشهی راهی تعریف کرده که اگر با دقت شرایط را بررسی کنیم سالهاست که غربیها مشغول اجرای آن هستند، یعنی وسوسه و اغفال زنان برای هرزگی و فحشا و بدنبال آن قلیان تمایلات مردان برای فرو رفتن در این مرداب شهوت و هیجان، و در نهایت نابودی جوامع ِ هدف.
حالا با دانستههای موجود از جنگ شناختی، که تمدن غرب در این سالها علیه زنان کشور ما به راه انداخته میتوان فهمید که چگونه استراتژی جرالد سگال در مد و پوشاک، در ضدیت با آموزشهای دینی برای کودکان، در ترویج فرهنگ مصرفگرایی، در ترویج مسائل جنسی میان دختران و در ساخت میلیونها ساعت برنامههای گوناگون در رسانهها و بسیاری مواردِ دیگر خودنمایی میکند.
تمام آنچه در این استراتژی جرالدسگال ارائه و تمدن غرب به دنبال مُحَقق کردن آن بوده، همگی بخشی از جنگ سایبرنتیکی یا همان جنگِ حاکمیت و کنترل است.
با بازگشت به ابتدای متن باید یادآور شوم که فهم ما از واژهها تاثیر به سزایی در فهم ما از جهان پیرامون و تهدیدات گسترده و روزمره ای دارد، که بی وقفه گریبانگیر مردم سرزمینمان است. در واقع با فهم درست، استاندارها، هنجارها، مقررات و سیاستهای نوینی ایجاد خواهد شد که امکان فریب خوردن ما را خواهد گرفت.
سهیل سلیمی
فیلمساز و متخصص مطالعات استراتژیک
مشاور رسانهای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران
22/مهرماه/1401
1.Cybernetic & Cyberspace
2. Cognitive
3. Norbert Wiener
4. Norbert Wiener - Cybernetics: Or Control and Communication in the Animal and the Machine
5. Gerald Segal
بوی گازی که توی اطاق پرایدِ مسافرکش پیچیده، با بوی تعفن حاشیه جاده اندیشه به تهران در آمیخته و برای من که از فرصت روزهای کوتاه زمستانی برای گرفتن روزه قضا استفاده می کنم واقعا عذاب آور شده، خصوصا که با ماسکی که برای محافظت در برابر ویروس کرونا میزنم، اساسا هوای متعفن، غلیظ تر مسیر رسیدن به ریه هایم را طی می کند. اما این بوی متعفن، حاصل تدابیر غلط اقتصادی است که همچون بوی لاشه مرغ که قیمتش سر به فلک کشیده، حسِ تهوع، در گلوی اندیشه ایجاد می کند. ترافیک سنگین احمقانه ی جاده هم در نوع خودش بی نظیر است. هیچ مانع یا تصادفی در کار نیست، اما خودروها مدام جلوی یکدیگر را می گیرند تا چند متر جلوتر از ماشین جلویی یا کناری شان جاگیر شوند و همین طمع برای چند ده متر جلوتر بودن، ترافیکی چندین کیلومتری درست کرده است. اگر قرار باشد در مورد واژه احمق فیلم بسازم یک دوربینِ ثابت، بالای یکی از جاده های اینچنینی میگذارم و یک ساعت فیلم حیرت انگیز از حماقتِ بشر، به تصویر می کشم. اما واژه احمق سوژه اندیشه ی من نیست. اقتصاد دردی ست که بیش از هر درد دیگری بر گرده ام نشسته است. بی اختیار یاد انتخابات می افتم! به راستی مردمی که برای چند ده متر جلوتر افتادن، اینچنین طمع می کنند را، تنها با چند وعده و وسوسه اقتصادی، چقدر راحت می توان افسار زد و کشید. به غیر از دوره ی محمود احمدی نژاد، که طمع اقتصادی یارانه ی چهل و پنج هزار تومانی بود و محقق شد، باقی وعده ها فقط وعده بودند و بس!
در دوره ی دوم هاشمی رفسنجانی (دوره اول رئیس جمهوری مرحوم آقای هاشمی خاطراتم تلخ تر از آن است که چیزی بشود نوشت.) و در دو دوره محمد خاتمی و دوره این رئیس جمهور فعلی، همواره کلید واژه های دروغین اقتصادی و آزادی های دوزاری، مردم را پای صندوق رای کشانده است. وعده ی آزادی های دوزاری! دوزاری هستند چون همواره آنچه مردم خودشان تصمیم به آزاد بودنش را گرفته بودند، آزاد می کنند. نمونه بارز آن ماهواره بود، وقتی مردم بی توجه به قوانین، پشت بام هایشان را با ماهواره تزئین می کردند دولت اصلاحات وعده ی آزادی آن را می داد. اساسا جریان اصلاحات و اصلاحطلبان روغن ریخته را نذر امام زاده می کنند. زیرا هرگز برنامه ای برای اداره جامعه نداشته،ندارند و نخواهند داشت. مصداق اش؟! تا میگفتیم اقتصاد، میگفتن برنامه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، مانند اکنون که می گویندFATF، تا میگفتیم برنامه اجتماعی، میگفتند برنامه های یونیسف و سند2030 و...
همچنان ترافیک است، عده ی زیادی سعی می کنند رانندگی ایمنی داشته باشند، اما عده ی دیگری که کم هم نیستند، راه حماقت را پیش گرفته اند. عده ای هم منتظر هستند تا ببینید پشت کدام گروه بروند بهتر است، رانندگان محتاط، یا رانندگان طماع. این گروه سوم بی آنکه بدانند، نقشی سرنوشت ساز در بود و نبود این ترافیک لعنتی دارند. به میانه ی راه رسیدم و ساعت خبر از آن می دهد که به موقع نخواهم رسید. مثلِ وقتی که صدام حرامزاده، تهران را موشک باران می کرد و ما در پناهگاه مدرسه پنهان می شدیم و وقتی به کلاس می رسیدیم برای خیلی از درس هایمان دیر شده بود. بعد از جنگ هم صف های طولانی کوپنِ کوفت و زهرمار عمرمان را به تاراج برد، و از شعار سازندگی جز دیدن خبرهای پُشت سرهم از شبکه های یک و دو! از سردار سازندگی! چیزی گیرمان نیامد، تازه همان خامه ی توی شیشه شیرهای پاک هم که مهمان سر انگشت اشاره مان می شد، ناپدید شد. همین بلا با واژه اصلاحات تکرار شد، اصلاحاتی عمیق که قرار بود بوی تعفن اقتصاد را محو کند، مهمترین دست آوردش اصلاح جنس کاغذ روزنامه ها و اصلاح اندازه کاغذ روزنامه ها و اصلاح رنگِ کاغذِ روزنامه ها و اصلاح تیراژ روزنامه ها و اصلاح اصلاحات مورد لزوم روزنامه ها بود و البته کلی کار دیگر که می شد با کاغذ روزنامه ها و مطالب روزنامه ها انجام داد. و به یغما بُرد باور و ایمان مردم را!
پراید وارد آزاد راه می شود، کمی سرعت می گیریم و امید به اینکه شاید به موقع برسم در من زنده می شود. دوره محمود اوضاع اقتصادی خوب شده بود، کار بود توی همه زمینه ها، همیشه به دوستانم می گویم هر چه در خانه داریم در دوران رونق اقتصادی محمود گرفتم بعد از آن و قبل از آن انگار در غار زندگی می کردیم، چنان اوضاع خوب بود که حتی برای عُشاق سفر به فضا و فضانواردی هم راه باز شده بود، از ماهواره تا میمون! بحث ها از قیمت خیار به فاصله مدار و اهمیت میمون به فضا فرستادن کشیده شده بود. همه چیز برای مدتی، عجیب خوب شده بود! مثل همین قسمت اتوبان، انگار مردم از یک جایی خواب نما شده بودند که رانندگی قاعده و قواره دارد، و می شود با احترام و آرام، به سمت مقصد حرکت کرد، البته کمی جلوتر می فهمم، فهم مردم تغییری نکرده، کار، کارِ دوربین کنترل سرعت بود و آن سروان راهنمایی و رانندگی که از سرما تا زیر چشمان اش، یقه ی اورکت را بالا داده و بی حوصله پشت دوربین، جاده را می پاید. از دوربین که میگذریم، باز انگار گله رَم کرده،... مانند آن دو سالِ آخر محمود! چه شد؟ تئوری های نئو لیبرال از طریق مشاورین اش، همان هیزم های جهنم، دیکته شد و ناگهان همه چیز فرو ریخت. باز فضا و فضانوردی جایش را داد به بوی متعفن فحش و ناسزا به قیمت دلار و گوجه های گران قیمت. البته آن خرابی به گردِ پای طاعونِ اصلاحطلبان و کثافت کاری دولت مذاکره هم نمی رسد. بماند!
پرایدِ گازسوز افتاد توی دست انداز، وسط اتوبان! فکر کنم قطر طولی چاله 88سانتی متر بود، اما عمقِ کینه ی آن چاله که پُز اشرافیت داشت و ایمان به لیبرالیسم و سوسیالیسمِ درهم! نزدیک به 1400سال بود! امان از چاله های ناگهانی، دنده و کلاچ و ترمز، کارکردشان را از دست می دهند. چاله بود، اما به قلدری یک چاه ویل مانع مان شد. رد کردیم چاله را اما حاصل ش شد دیسک کمر و خواهد ماند تا ابد. خوشیِ عبور از چاهِ وسطِ اتوبان، خیلی طول نکشید، زیر پل اکباتان تصادف شده، آزادی را دارم می بینم، سه کیلومتر یا کمی کمتر فاصله مان است، اما پراید که پرنده نیست. گیر افتادم زیر پلِ اکباتان، آنجا که خود حدیث مفصل دارد! مسافران هواپیماهایی که از مهرآباد، بی خیالِ زمین شده اند و سوار بر طیاره دور می شوند، حتما از آن بالا به وضعیت اسفبار ما می خندند. کاش می دانستند که اگر زن بارداری توی این پراید لکنتی بنشیند، حتما از زورِ بویِ گندِ سوختِ پاکش، سقط جنین می کند. اقتصاد متعفن بوی همین گازی است که توی اطاق پراید پیچیده، این همه مهندس و طراح خودرو و مواد اولیه عالی داریم، اینهمه طرح سوخت های بسیار پاک تر و ارزان تر داریم، اما مافیای انرژی مگر می گذارد، ایران را نمی دانم! اما در آمریکا سه نفر که در جاهای مختلف و با فاصله زمانی موتورهای گرانشی ساخته بودند، هر سه در جاهای مختلف و با فاصله زمانی تصادف کردند و مُردند! کاملا تصادفی! از سرنوشت مخترع ایرانی که موتور گرانشی اختراع کرده بود بی خبرم! موتورگرانشی یعنی موتوری بدون نیاز به سوخت! یعنی پاکِ پاکِ پاک! اما،... اَه، باز هم یاد بوی لاشه مرغ ها افتادم، تهوع، ماسک، کرونا، دیشب یک نفر می گفت؛ قیمت مِلک در اندیشه به متری، شانزده تا بیست میلیون تومان رسیده، دو سه سال پیش متری یک میلیون هم به زور فروش می رفت، این را چرا نوشتم، نمی دانم! اما حتما بوی تعفن اقتصاد، نورون های مغزم را به سمت این خاطرات متعفن می کشاند.
تازه یک چیزِ دیگر هم هست، یک سوال احمقانهی دیگر! چرا سیب، از کشاورز هفتصد تا تک تومنی خریداری می شود و به من چهارده هزار و پانصد تومان فروخته می شود؟ دالال! کلمه احمقانهی دیگری است که من باورش ندارم. کلمه دلال برای فریب من است! مانند کوله بری که قاچاقچی می خوانندش! میدانم کار کارِ سلطان چاقاله بادم است! همان که گردنش را حتی تبر هم نمی زند، آخر تبر که با طا نوشته شود فقط مظلوم را حبس می کند و گردن می زند. اَه، چقدر سؤال احمقانهی بی خود می پرسند این نُورن های مغزِ فقیر از فسفر، آخر ما پسته و گردو را که منبعِ فسفر است، از کشوری وارد می کنیم که در آنسوی سیارهی زُحل قرار دارد و قیمت آب و برق و کود و حمل و نقل از آنجا خیلی زیاد است، به همین خاطر گردو خیلی گران است و توان خریدش برای چون منی نیست. البته همه چیز در کشور ما از فضا وارد می شود، زیرا هزینه ی تولید تا توزیعِ یک بطری آبِ نوشیدنی برای کارخانه دار، کمتر از دویست تومن در می آید، اما همان را هزار و پانصد تومان می فروشند، چرااااا! خُب به من و من های دیگر ربطی ندارد، ما حمالیم برای اشراف و ثروتمندان ایران زمین. دلم برای امام (ره) تنگ می شود، کلید واژه اش فُقرا و پابرهنه ها بودند. گاهی فکر می کردم با خودش قرار گذاشته درباره هر چه می خواهد صحبت کند، چند جمله هم از ماها بگوید. دلمان خوش بود به همین یادآوری های همیشگی اش. روزی که او رفت، فهمیدم که قرار است حالا حالاها در اسارت سلطان های زَر و زور و تزویر، همان غرب و شرق زدگان لعنتی بمانیم. آخر یک بار خودش گفت، خودِ امام (ره) گفت؛ ما از شرِ رضاخان و پسرش رها شدیم، اما بعید است به این زودی ها از شرِ تربیت شدگان شرق و غرب نجات پیدا کنیم.
قصه ی سال های سیاهِ طاعون زدهی، رئیس جمهورهای غرب زده و شرق زده و اقتصادِ متعفنِ لیبرال مسلکِ قرون وسطایی، روزی به سر خواهد رسید! اما دیگر نوجوانی و جوانی و لحظه لحظه های عمرم، در کنار جوی متعفنِ اقتصادِ لیبرال و نئولیبرال از دست رفته، و هرگز باز نخواهد گشت. بر سَر پُل صراط منتظر سلطان های چاقاله بادمای گندیده! بانکداران کثیف و سیاست مداران فاسد خواهم نِشست، و به خدا نشانشان خواهم داد که یادم خواهد ماند، آنچه با من و من ها کردند. یادم خواهد ماند عمری که از من دزدیدند، و جامی که خالی ماند از خوشبختی! سهیل سلیمی زمستانِ طاعون زده ی اصلاحات مذاکره ای 1399
انتشار اصلی زمستان99 بازنشر خرداد 1400