ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دسته ی چهارمی سِمج
گفت: شهید باکری می گفت؛ جنگ که تمام شود، رزمنده ها سه دسته می شوند. گروهی سرخورده و پشیمان می شوند، گروهی غرق در نوستالژی جنگ می شوند، و گروهی به جبران دوران جنگ به دنیا می چسبند و پول درآوردن. اما من به دسته ی چهارمی، می اندیشیدم که از جامعه طلبکار نیست، دنیاگرا نیست و مبارزه برای احقاق حق در برابر باطل را جنگی ابدی و ازلی میداند.
وقتی مستند پرتره ی مسعود دهنمکی را ساختم، نام مستند را با همین توجیه "دسته ی چهارم" گذاشتم. او در جنگِ بین حق و باطل محکم ایستاده، هنوز پشت خاکریز و سنگر، پشت سلاحش نشسته و اباطیل را هدف گرفته، اسلحه اش فیلم است که این بار با دادستان فشنگ گذاری اش کرده. دادستان، دادی ست که در گلوی خیلی های ما بغض کرده بود و مسعود عزیز، فریادش کرد. اگر پیشاپیش به آن می تازند و نقد مغرضانه می کنند، می خواهند از اربابان گردن کلفت و پدرخوانده های رانتخوارشان دفاع کنند.
اما این دسته چهارمی سمج، برای حق مردم، دکوپاژِ عادلانه می کند و میزانسنِ حق می چیند و دیالوگ های بغض آلودِ ماندگار می نویسد.