ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟
قسمت اول : بُکُش تا زنده بمانی
نویسنده : سهیل سلیمی
خبر صادرات گاز از آمریکا به اروپا، پشت پردهی قریب به پانزدهسال حرکتهای نفوذی ناتو به رهبری آمریکا در اروپا را شفاف کرد. همه تدارکات سیاسی، اقتصادی، نظامی و رسانهای آمریکاییها با طراحی انگلیس برای رسیدن به همین نقطه بود. فلج کردن اروپا و نیازمندسازی آن به آمریکا و تامین منافع انگلستان. شاید این بنظر غیر منطقی به نظر برسد اما اگر با تاریخ سیاستگذاری و تصمیمسازی انگلستان آشنایی داشته باشید متوجه میشوید که در صد سال گذشته این دومین بار است که انگلستان این بلا سر اروپا میآورد. در علم استراتژی به این کار "باز طراحی استراتژهای موفق میگویند"، یعنی استراتژی یا با معادل فارسی آن، "راهبردی" که در مقطعی از زمان عملکرد درستی داشته و نتیجهی خوبی داده، با توجه به نیازهای روز و شرایط موجود بروزرسانی میکنند و مجدد علیه کشور یا کشورهای هدف به کار میبندند.
قبل از جنگ جهانی دوم آلمان توانسته بود به یک قدرت اقتصادی مهم در اروپا تبدیل شود و با رویکرد مقاومسازی نظامیِ که داشت کمکم به ابر قدرت قاره سبز تبدیل میشد تا جایی که سیاستمداران اروپایی به هیتلر حسادت میکردند و هر چند در زبان او را دیکتاتور میخواندند اما در خلوتهایشان او را ستایش میکردند و دوست داشتند جای او باشند. شرایط برای همهی کشورهای اروپایی سخت بود و با وجود اینکه قریب به سی سال از زمانی که همدیگر را مثل موجودات متوحشِ حیات وحش در در جنگ اول جهانی پاره پاره کرده بودند میگذشت اما شرایط اقتصادیشان اصلا بهتر نشده بود و استراتژی بُکُش تا زنده بمانی، فقط در حد بخور و نمیر جواب داده بود، و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب اروپا را فقر فرا گرفته بود. اما آلمان رو به رشد بود و هر روز شرایط اقتصادیاش بهتر و بهتر میشد. این موضوع بیش از همه امپراطوری استعماگرِ انگلیس را نارحت میکرد، زیرا هم از نظر ساختار درونی اقتصادش در آستانهی ورشکستگی بود و هم از نظر تاثیرگذاری جهانی یک امپراطوری رو به زوال دیده میشد، و هم به زودی این قدرت نو ظهور جای آنها را میگرفت. از 1935 برآورد استراتژیستهای انگلستان این بود که با این شرایط تا کمتر از ده سال دیگر انگستان رسما سقوط خواهد کرد و تبدیل به طعمهای آمادهی برای بلعیده شدن توسط فرانسه یا آلمان خواهد شد.
آلمان در واقع کشوری بود که از تجزیهی امپراطوری پِروُس در جنگ اول جهانی بوجود آمده بود و مردم و سیاستمداران آلمانی این زخم را همواره با خود داشتند که بخشهایی از اروپا، بخشی سنتی از کشورشان است که حالا از دست رفتهاند و به کشورهای دیگر الصاق شده بودند و حاکمیتها هم سعی میکردند مردم را به وطن و حکومتی جدید عادت بدهند و زیر پرچمی جدید آنها را متحد سازند. دولت انگلستان از همین ویژگی برای سیاست همیشگیاش یعنی؛ "تفرقه بیانداز و حکومت کن" استفاده کرد.
استراتژیستهای انگلیسی دست به کار شدند، آنها باید کاری میکردند که هم فرانسهی ضعیف را ضعیفتر کنند تا تبدیل به تهدیدی جدی نشود، و هم آلمان قدرتمند را باید به کشوری ضعیف و قابل کنترل تبدیل نمایند. سیاستمدارن انگلیسی به صورت مستقیم و غیر مستقیم شروع به رایزنی با کشورهای اروپایی کردند، خصوصا با کشورهایی که با آلمان مشکلات مرزی داشتند، و به آنها گفتند؛ که ما از شما در برابر هرگونه تجاوز و تهدید آلمان حمایت خواهیم کرد و از طرفی به آلمان پیام میفرستادند که در صورت بازپسگیری سرزمینهای اجدادیاش، انگلستان واکنشی نخواهد داشت و این خواستِ آلمانِ نازی را محترم خواهد شمرد. همین دو دستهگی سیاسی را در زمین اجتماعی هم از طریقِ روزنامهها و رادیو اجرا کردند تا هم میان مردم سرزمینها با حاکمیتهای خودشان، و هم با حاکمیت دولت آلمان، دو دستهگی و تفرقه ایجاد کنند. در واقع افکار و سبک زندگی مردم اروپا تا قبل از جنگ جهانیِ دوم به شدت به دوپارگی و حتی چندپارگیِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی تبدیل شده بود و هر تحرکی میتوانست به جرقهای برای شعلهور شدن آتش جنگ بیانجامد. سهیل سلیمی
https://soheilsalimi.blogsky.com