|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |
|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |

مصاحبه ی سهیل سلیمی با رادیو CiTR رادیویی رسمی دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا

مجری رادیو CiTR : کاراکترها و شخصیتهای فیلم خیلی در هم تنیده هستند و گویا هر کدام یک مفهوم ویژه دارند. آیا واقعا همینطور است؟

سلیمی : خیلی متشکرم! سوال بسیار مهمی را مطرح کردید. یکی از مهمترین مفاهیم فیلم همین نماد شناسی شخصیت هاست. شخصیت ها گاهی کارکرد استراتژیک دارند و گاهی فلسفی!

مجری رادیو CiTR : قبل از ادامه مبحث شخصیت ها، در یک جمله فلسفه فیلم را بگویید.

سلیمی : فلسفه ی حاکم بر فیلم ، فلسفه ی مقاومت است. که البته نیاز به توضیح و تبیین دارد.

مجری رادیو CiTR : می خواهید اول به توضیح فلسفه ی فیلم بپردازید یا با همان نماد شناسی شخصیت ها ادامه بدهیم؟

سلیمی : برای من فرق ندارد هر طور شما راحت هستید.

مجری رادیو CiTR : بسیار خوب ، پس از شفاف شدن نمادشناسی شخصیت ها به فلسفه ی فیلم بپردازیم. بفرمایید.

سلیمی : بله! حتما! ببینید زن در هنر نماد سرزمین و عقیده است. در فرشتگان قصاب سه کارکتر اصلی زن و یک کاراکتر فرعی زن وجود دارد. که با این رویکرد نمادشناسی، که هر یک نماد یک سرزمین هستند. اَشلی نماد صهیونسیت هاست. با همان روحیه ی اشغالگری و غارت. کیسی نماد سرزمین و مردم آمریکاست که توسط صهیونیستها به بازی گرفته شده و او در طول فیلم متوجه می شود که آنها در حال سوء استفاده از نظام و مردم ایالات متحده آمریکا هستند. او فقط تا زمانی زیر عنوان شهروندی آمریکایی خود در امان است که حقیقت را در نیافته است. 

مجری رادیو CiTR : یعنی شما معتقدید که صهیونیست ها از مردم آمریکا سوء استفاده می کنند؟

سلیمی : هیچ شکی در این موضوع ندارم. همین امروز اوضاع نابسامان اقتصادی ایالات متحده، حاصل اقتصاد صهیونیستی است. امروز سیاست مداران آمریکا مهره های صهیونیستی هستند و مردم آمریکا کم کم به این موضوع آگاه می شوند. و روزی که مردم آمریکا با هم متحد شوند حتما پایان عمر این  جهانبینی جهانخوار هم فرا خواهد رسید. مردم آمریکا در جنبش 99% نشان دادند که منشا فاسد  صهیونیسم یعنی بنگاه های مالی وال استریت را می شناسند و فهمیده اند که بانک و بورس، پایگاه های عملیاتی صهیونیسم برای نابودی جهان است.  در نماد شناسی فرد نظامی ارشد نماد حکومت است. در  فرشتگان قصاب  می بینید که اشلی همه کاره است و دیوید به عنوان فرمانده نظامی ارشد دستورات او را اجرا می کند. این یعنی نفوذ صهیونیسم در ارکان نظامی ، سیاسی و اقتصادی حکومت آمریکا. حتی وقتی دیوید می خواهد از افراد خودش دفاع کند، اشلی مسئله پول را پیش می کشد و یادآور می شود که دیوید تعهد مالی دارد و برای پول کار میکند، پس جان سربازان آمریکایی اهمیتی ندارد.

مجری رادیو CiTR : متشکرم. اما گفتید که سه زن اصلی و یک زن فرعی آنها را هم توضیح می دهید لطفاً. ادامه مصاحبه در را اینجا بخوانید

"سهیل سلیمی" در شبکه‌های اجتماعی

برای تماشای تمام قسمت‌های مجموعه مستند "جنایت نامرئی" و دیگر مستندها و فیلم‌ها در آپارات یا یوتوب عضو شوید:

aparat.com/SOHEIL_SALIMI

youtube.com/@soheilsalimi1

soheilsalimi.blogsky.com

سهیل سلیمی در ویراستی :

virasty.com/SOHEILSALIMI

کانال ایتا عضو شوید :

https://eitaa.com/SOHEILSALIMI 

ارتباط:

https://eitaa.com/SOHEILSALIMI1

آیا جنگ دوم جهانی را انگلیس شروع کرد؟ قسمت پنجم: سَدی بنام سید علی خامنه‌ای (مدظله و العالی) نویسنده: سهیل سلیمی

آیا جنگ دوم جهانی را انگلیس شروع کرد؟

قسمت پنجم: سَدی بنام سید علی خامنه‌ای (مدظله و العالی)

نویسنده: سهیل سلیمی

استراتژیِ که دو جنگ جهانی را به نفع تمدن غرب تمام کرده بود، ناکارآمد شد.

جمهوری اسلامی ایران که در طول بیش از چهل سال گذشته بیشترین و موثرترین تقابل را با تمدن غرب و دقیقا با تمدن آنگلوساکسون‌ها داشته، بارها از همین روش مورد تهدید قرار گرفته، یعنی تحریک کشورهای همسایه به ورود به جنگی فرسایشی برای تضعیف قدرتِ ایران و ورود به جنگی که تامین کننده منافع تمدن غرب باشد. اما ایران بعد از غافل‌گیری در مواجه با حمله‌ی رژیم بعث عراق و دفاع مقدس‌ که هشت سال به طول انجامید با نوعی سیاست اقتدار آفرین از حیث نظامی توانست به سطحی از قابلیت دفاعی برسد که بتواند در مواجه با تهدیدها و شیطنت‌ها بجای ورود به یک جنگ تمام عیار، با صبرِ استراتژیک و مبارزه‌ی فرهنگی و دیپلماتیک، دشمن را پشت مرزهای خود نگهدارد. هیچ کشوری در مرزهای ایران نیست که با هدایت آنگلوساکسون‌ها هوس جنگ با ایران به سرش نزده باشد، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب بهانه‌هایی ساخته شد و حتی بارها لشکرکشی‌هایی تا لب مرزها انجام شد اما در نهایت با برگزاری یک مانور اقتدار آفرین دیگر جلوی جنگی فرسایشی گرفته شد.

جمهوری اسلامی ایران با هدایت مقام معظم رهبری مدظله العالی با تبدیل تهدید به فرصت توانست از این فرصت برای بهبود یا حتی در برخی موارد به تقویت روابطش با همسایگان بپردازد. استراتژی مقام معظم رهبری این بود که  بجای ورود به درگیری با همسایگان، همواره نوک پیکان جنگ را به سمت مبدا آن یعنی رژیم صهیونسیتی، اروپا و آمریکا بچرخاند و با بر ملا ساختن نقشه‌های تمدن غرب همسایه‌ها را هم تا حد امکان آگاه سازد، که دچار خطای محاسباتی نشوند و در دام نقشه‌های تمدن غرب نیوفتند و آنقدر این استراتژی را دقیق و حساب ‌شده انجام داده که عملا استراتژیِ که دو جنگ جهانی را به نفع تمدن غرب تمام کرده بود، ناکارآمد شده و به نتیجه دلخواه تمدن غرب منتج نشده است.

آنها در جنگ دوم جهانی به خواسته‌های خودشان رسیدند و در دوران جنگ سرد که به آن "جنگ سوم جهانی" هم می‌گویند، باعث فروپاشی "اتحاد جماهیر شوروی" شدند. برای قریب به پنجاه سال با دوشیدن کشورهای زمین خورده در این دو جنگ به حیات خباثت بار خود ادامه دادند و امروز در آستانه‌ی فروپاشی جدیدی، خیلی دوست دارند تا ایران را وارد جنگی فرسایشی با یکی از دست نشانده‌هایشان در غرب آسیا یا بقول غربی‌ها خاورمیانه بکنند. بگذریم از اینکه خود عنوان خاورمیانه را هم آنها از روی دشمنی و روحیه‌ی استعماری‌شان به منطقه‌ی غرب آسیا، چسباندند، و حتی اولین کسی هم که در آسیا به مقابله با این عنوان اشتباه برآمد، رهبری آینده‌نگر ایران امام خامنه‌ای بود، اما تمام داشته‌ی تمدن غرب و در واقع تمام توان استراتژیک غرب همین خباثتِ بی‌رحمانه است که مکرر در مکرر، باز طراحی و استفاده می‌شود.

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت چهارم : از کرواسی تا اکراین

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟    

قسمت چهارم : از کرواسی تا اکراین

نویسنده: سهیل سلیمی

جنگ اُکراین نمونه‌ی کاملا مدرن این استراتژی سیاه است که تمدن آنگلوساکسون‌ها برای چندمین بار به آن دامن زده است. با فرسایشی شدن جنگ اکراین اولین آسیب‌ها متوجه اتحادیه اروپا شده و شاید بتوان گفت ضربه‌ای که اتحادیه اروپا از جنگ روسیه و اکراین خورده، این دو کشور خود متحمل نشده‌اند یا در حالت خوشبینانه هم سطح بوده.

شروع جنگ اُکراین خیلی قبل‌تر کلید خورد، شروع جنگ اکراین در واقع زمانی کلید خورد که انگلستان اتحادیه اروپا را بدون آنکه هرگز به صورت واقعی عضو آن باشد ترک کرد. در واقع اتحادیه اروپا طراحی انگلیسی‌ها بود تا اقتصاد اروپا را به طور کامل تحت سیطره‌ی خود درآورند و گواه این مطلب یکسان‌سازی واحد پول یورو برای تمام کشورهای اروپایی و نابودی پول ملی آن کشورها بود، آن هم در حالی که خود انگلستان هرگز پوند انگلیس را حذف یا تضعیف نکرد و زمانی که باج‌گیری‌های اقتصادیش از اتحادیه اروپا به دلیل ضعف اقتصادی در کشورهای اروپایی تمام شد، آن را ترک کرد!

امروز اروپای مستاصل از نبود انرژی ارزان روسیه، دست گدایی به سمت آمریکایی‌ها گرفته است که فرمان‌بُردار بی چون و چرای انگلستان است، و در واقع واشنگتن از لندن کنترل می‌شود. که گواه این مطلب هم ارائه و ذخیره کلیه اطلاعات جمع‌آوری شده توسط سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا در جی‌سی‌اِچ‌کیو انگلستان است. حال آنکه روند معکوس آن وجود ندارد. با دانستن این موضوع که این میزان از اطلاعات تریلیون‌ها پوند ارزش دارد، پس در واقع سیستم سیاسی و اطلاعاتی آمریکا برای انگلستان کار می‌کند که رایگان آن را تحویل انگلیس می‌دهد و طبعا و متعاقب آن اقتصاد و سیستم نظامی‌ آمریکا هم در خدمت انگلستان است. هر چند دلایل بیشماری برای این ادعا وجود دارد اما در این نوشته به همین یک مورد اکتفا می‌کنم تا به موضوع مهم و اصلی این مقاله برسم.

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت سوم : جنگ جهانی چهارم

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟

قسمت سوم : جنگ جهانی چهارم

نویسنده: سهیل سلیمی

بعد از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد که "الکساندر دومارانش" رئیس سرویس اطلاعاتی فرانسه، آن‌ را "جنگ جهانی سوم" نامید، همین سیاست علیه کشورهای دیگر و خصوصا کشورهای خاورمیانه هم کلید خورد. در واقع ایجاد رژیم جعلی اسرائیل برای تحقق همین هدف بود، ایجاد یک ناامنی پایدار و مستمر، برای چالشی پایدار و مستمر علیه کشورهای خاورمیانه، و البته تحقق نابودیِ هدفی مهم به نام اسلام، هدفی که یا باید نابود می‌شد و یا به کلی ناکارآمد. تمدنِ غرب با شناختی که در طول صدها سال استعمار از منطقه غرب آسیا به دست آورده بود راه نفوذ و آغاز استعماری نو را در نابود کردن اسلام و خصوصا تشیع می‌دانست که "الکساندر دومارانش" در کتاب "جنگ جهانی چهارم" به تفصیل به شرح استراتژی نابودی تشیُع پرداخته است. زیرا او معتقد بود که تشیع با محوریت ایران به زودی از مرزهای غربی چین تا شمال آفریقا را به کنترل ایدئولوژیک خود در خواهد آورد و تمدن غرب را به چالش خواهد کشید. او این مقطع را "جنگ جهانی چهارم" نامید و به رئیس جمهور آمریکا "ریگان" گفت که باید دست از جنگ شرق و غرب بردارد و جنگ نوین، یعنی جنگ شمال و جنوب را آغاز کند، جنگِ میان تمدن غرب با اسلام.

مهمترین استراتژی‌ که برای تحقق این هدف طراحی شده بود؛ ایجاد جنگ میان کشورها و گرفتن پُز حمایت از یک طرف جنگ، و بعد دوشیدن هر دو سوی نبرد از طریق فروش سلاح و گرفتن دارایی‌هایشان برای ارائه کالاهای اساسی و حتی دارو و ملزومات اولیه زندگی بود!

در این استراتژی با ایجاد جنگ میان کشورها دو هدف محقق می‌شود. اول؛ کشور ضعیف، یا کشور مورد حمله، از نیازهای کوچک گرفته تا ساختارهای عظیم اقتصادی و... محتاج کمکِ همان‌ها می‌شوند که طراح جنگ بوده‌اند و دوم؛ کشور قدرتمند یا کشور مهاجم، که در روندی اصطکاکی و فرساینده عناصر و موئلفه‌های قدرتش را از دست می‌دهد و سر آخر محتاج همان‌ها می‌شود.

بعد از جنگ جهانی دوم هر دو سوی جنگ، محتاج و تحت فرمانِ انگلستان و آمریکا بودند. برای آمریکا و انگلستان اصلا مهم نبوده و نیست که جنگ را کدام سمت شروع کند، یا کدام سمت ماجرا، پیروز میدان باشد، نفس وجود جنگ مهم است. پس تا جایی که بتوانند با ایجاد تفرقه میان کشورها این مهم را محقق می‌کنند. البته در دوران جنگ جهانی سوم و بعد جنگ جهانی چهارم سعی کردند تا جای ممکن جنگ‌ها را از مرزهای خود دور نگه دارند.

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت دوم : دو رفیق آدمکش

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟

قسمت دوم : دو رفیق آدمکش

نویسنده: سهیل سلیمی

اما آلمان‌ها، آلمــان‌ها هم از توانمندی‌های رسانه‌ای خوبی برخوردار بودند و حتی در شروع جنگ بسیاری از مناطق را حتی بدون شلیک یک گلوله، و با تبلیغات رسانه‌ای نازی‌ها تصرف کردند و مردمان آن مناطق ضمن تسلیم شدن به استقبال سربازان آلمانی می‌رفتند، تا از ثروت و قدرت و اقتدار آلمان‌ها بهرمند شوند، اما با غفلت از انگلستان، ناگهان آلمان‌ها خود را میانه‌ی نبردی بی‌بازگشت دیدند. در اسناد جنگ جهانی دوم آمده است که انگلستان به فرانسه قول داده تا در صورت حمله‌ی آلمان‌ها از آنها حمایت کند و رسما وارد جنگ شود، اما تا قریب به سه سال بعد از جنگ هیچ کمک مفید و جدی برای نجات فرانسه انجام نداد و فرانسه اشغال شد. انگلستان جز بمباران‌های گاه و بی‌گاه روستاهای آلمان کار دیگر انجام نمی‌داد، این کار انگلستان تا جایی برای آلمان نازی بی‌اهمیت شد که بعد از مدتی حتی این حملات را پاسخ هم نمی‌داد و بنادر انگلیسی که در روزهای اول جنگ بمباران می‌شدند پس از مدتی تا حدود اواخرِ 1942به فعالیت روزانه‌ی خود رو آوردند و انگار جنگ جهانی در انگلستان تمام شده بود. انگلستان با این استراتژی کاری کرد تا کشوری که ممکن بود روزی به دشمن شماره‌ی یک انگلستان تبدیل شود توسط آلمان‌ها با خاک یکسان گردد. این در حالی بود که انگلیسی‌ها چند سال قبل از جنگ با ارائه اطلاعات غلط در افکار عمومی و رسانه‌ها و از طریق نفوذ در میان سیاست مداران آلمانی، فرانسه را دشمن آلمان نشان می‌دادند، همین دو بهم زنی بود که کینه‌ای بین دو کشور برای جنگیدن با یکدیگر ایجاد کرده بود. در جنگ‌ جهانی دوم آلمان هر چه داشت را هزینه کرد و در انتهای جنگ از کشوری ثروتمند و پرقدرت به ویرانه‌ای تحت سلطه‌ی آمریکا و انگلیس تبدیل شد.

در واقع انگستان جنگ جهانی دوم را به راه انداخت تا تمام اروپا به خاک سیاه بنشینند و بعد با کمک آمریکا و سوپرمن‌وار، وارد جنگ با آلمانی بشود که در جبهه روسیه زمین‌گیر شده بود و هیتلر آنقدر در فشار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی قرار گرفته بود که دیگر هیچ توانی برای ایجاد راهکاری جدید نداشت، در 13 و 14 فوریه 1945 به دستور وینستون چرچیل هفتصدهزار بمب آتش‌زا فقط در شهر درسدن آلمان که شهری مسکونی بود رها کردند و جنایتی بی بدیل در قاره‌ی اروپا رقم زدند که در تاریخ ماندگار شد و شریک آمریکایی‌شان هم بعد از پایان جنگ و اعلام رسمی تسلیم شدن ژاپن و پایان جنگ، با دو بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی را با خاک یکسان کرد، تا برده‌داری جدیدی را آغاز کنند.




سهیل سلیمی / فیلمساز و متخصص مطالعات استراتژیک / مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران.

https://soheilsalimi.blogsky.com

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت اول : بُکُش تا زنده بمانی

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟

قسمت اول : بُکُش تا زنده بمانی

نویسنده : سهیل سلیمی

خبر صادرات گاز از آمریکا به اروپا، پشت پرده‌ی قریب به پانزده‌سال حرکت‌های نفوذی ناتو به رهبری آمریکا در اروپا را شفاف کرد. همه‌ تدارکات سیاسی، اقتصادی، نظامی و رسانه‌ای آمریکایی‌ها با طراحی انگلیس برای رسیدن به همین نقطه بود. فلج کردن اروپا و نیازمندسازی آن به آمریکا و تامین منافع انگلستان. شاید این بنظر غیر منطقی به نظر برسد اما اگر با تاریخ سیاست‌گذاری و تصمیم‌سازی انگلستان آشنایی داشته باشید متوجه می‌شوید که در صد سال گذشته این دومین بار است که انگلستان این بلا سر اروپا می‌آورد. در علم استراتژی به این کار "باز طراحی استراتژهای موفق می‌گویند"، یعنی استراتژی یا با معادل فارسی آن، "راهبردی"  که در مقطعی از زمان عملکرد درستی داشته و نتیجه‌ی خوبی داده، با توجه به نیازهای روز و شرایط موجود بروزرسانی می‌کنند و مجدد علیه کشور یا کشورهای هدف به کار می‌بندند.

قبل از جنگ جهانی دوم آلمان توانسته بود به یک قدرت اقتصادی مهم در اروپا تبدیل شود و با رویکرد مقاوم‌سازی نظامیِ که داشت کم‌کم به ابر قدرت قاره سبز تبدیل می‌شد تا جایی که سیاستمداران اروپایی به هیتلر حسادت می‌کردند و هر چند در زبان او را دیکتاتور می‌خواندند اما در خلوت‌هایشان او را ستایش می‌کردند و دوست داشتند جای او باشند. شرایط برای همه‌ی کشورهای اروپایی سخت بود و با وجود اینکه قریب به سی سال از زمانی که همدیگر را مثل موجودات متوحشِ حیات وحش در در جنگ اول جهانی پاره پاره کرده بودند می‌گذشت اما شرایط اقتصادی‌شان اصلا بهتر نشده بود و استراتژی بُکُش تا زنده بمانی، فقط در حد بخور و نمیر جواب داده بود، و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب اروپا را فقر فرا گرفته بود. اما آلمان رو به رشد بود و هر روز شرایط اقتصادی‌اش بهتر و بهتر می‌شد. این موضوع بیش از همه امپراطوری استعماگرِ انگلیس را نارحت می‌کرد، زیرا هم از نظر ساختار درونی اقتصادش در آستانه‌ی ورشکستگی بود و هم از نظر تاثیرگذاری جهانی یک امپراطوری رو به زوال دیده ‌می‌شد، و هم به زودی این قدرت نو ظهور جای آنها را می‌گرفت. از 1935 برآورد استراتژیست‌های انگلستان این بود که با این شرایط تا کمتر از ده سال دیگر انگستان رسما سقوط خواهد کرد و تبدیل به طعمه‌ای آماده‌ی برای بلعیده شدن توسط فرانسه یا آلمان خواهد شد.

آلمان در واقع کشوری بود که از تجزیه‌ی امپراطوری پِروُس در جنگ اول جهانی بوجود آمده بود و مردم و سیاستمداران آلمانی این زخم را همواره با خود داشتند که بخش‌هایی از اروپا، بخشی سنتی از کشورشان است که حالا از دست رفته‌اند و به کشورهای دیگر الصاق شده بودند و حاکمیت‌ها هم سعی می‌کردند مردم را به وطن و حکومتی جدید عادت بدهند و زیر پرچمی جدید آنها را متحد سازند. دولت انگلستان از همین ویژگی برای سیاست همیشگی‌اش یعنی؛ "تفرقه بیانداز و حکومت کن" استفاده کرد.

استراتژیست‌های انگلیسی دست به کار شدند، آنها باید کاری می‌کردند که هم فرانسه‌ی ضعیف را ضعیف‌تر کنند تا تبدیل به تهدیدی جدی نشود، و هم آلمان قدرتمند را باید به کشوری ضعیف و قابل کنترل تبدیل نمایند. سیاستمدارن انگلیسی به صورت مستقیم و غیر مستقیم شروع به رای‌زنی با کشورهای اروپایی کردند، خصوصا با کشورهایی که با آلمان مشکلات مرزی داشتند، و به آنها گفتند؛ که ما از شما در برابر هرگونه تجاوز و تهدید آلمان حمایت خواهیم کرد و از طرفی به آلمان پیام می‌فرستادند که در صورت بازپس‌گیری سرزمین‌های اجدادی‌اش، انگلستان واکنشی نخواهد داشت و این خواستِ آلمانِ نازی را محترم خواهد شمرد. همین دو دسته‌گی سیاسی را در زمین اجتماعی هم از طریقِ روزنامه‌ها و رادیو اجرا کردند تا هم میان مردم سرزمین‌ها با حاکمیت‌های خودشان، و هم با حاکمیت دولت آلمان، دو دسته‌گی و تفرقه ایجاد کنند. در واقع افکار و سبک زندگی مردم اروپا تا قبل از جنگ جهانیِ دوم به شدت به دوپارگی و حتی چندپارگیِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی تبدیل شده بود و هر تحرکی می‌توانست به جرقه‌ای برای شعله‌ور شدن آتش جنگ بیانجامد. سهیل سلیمی

 

سهیل سلیمی / فیلمساز و متخصص مطالعات استراتژیک / مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران.

https://soheilsalimi.blogsky.com


پوسترِ "ایران مقتدر"

چو ایران نباشد تن من مباد،...

به وسعت تمام تاریخ،... 

از گذشته تا آینده،...

 ایران مقتدر

طرح ایرانِ مقتدر، طراح سهیل سلیمی.



 سهیل سلیمی

نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون

متخصص مطالعات استراتژیک فرهنگی

مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران


کانال آپارات: (دانلود و تماشای فیلم‌ها) 

www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI


وبلاگ رسمی سهیل سلیمی:

www.soheilsalimi.blogsky.com


لینک کانال ایتا

https://eitaa.com/soheilsalimi

https://eitaa.com/soheilsalimi

ما سر هر کوچه و خیابون یه گناهِ کبیره می بینیم، اما بهش بی تفاوتیم، بی تفاوتیم چون برامون عادی شده!

تحلیلی بر فیلم سینمایی (هفت)

هرچند به ظاهر برای اکثر مردم، تعیینِ #هفت_گناه_کبیره (در آموزه های مسیحیت) و مجازات های سنگین و جهنمی برای آنها بسیار دلهره‌آور است، اما همه‌ی ما گاه از یک راننده تاکسیِ زیاده خواه، از یک #سیاست_مدار فاسد، از یک #پزشک مغرور، یک کارفرمای شکم باره، یک #روسپی بی حیا، یک دوست تنبلِ بدقولِ بی تفاوت، از خرید، وقتی پولی که با مشقت به دست آورده ایم به پای یک کالای بی کیفیت از دست می دهیم و حتی از وکیلی که قانون را به بالاترین پیشنهاد می فروشد، چنان زخم می خوریم و ناراحت می شویم که دوست داریم آن فرد را مجازات کنیم، مجازاتی سخت! 

 اما همواره به جای مجازات، گوشه ای می نشینیم و عصبانیت مان را بر فرق سرِ خودمان می کوبیم و غصه می خوریم و گاه گریه آخرین پناهِ مان می شود. اما این بغض فروخورده در فیلم " #هفت " به بلندترین شکل ممکن فریاد می شود.

اولین دیالوگِ مهم فیلم، اشاره به بی توجهی خودِ مخاطب دارد. روحیه ی وِلِش کن، یا به من چه! جان دوال می گوید؛ "گاهی برای اینکه مردم به حَرفِت گوش کنن، کافی نیست که فقط بزنی روی شونه شون، باید با پُتک بکوبی توی سرشون". اما آنچه که این دیالوگ را فراتر از معنای آن، بازهم مهمتر می کند، خاستگاه آن است. فیلم در آمریکا ساخته شده، در هالیوود، جایی که اوجِ تمدنِ #لیبرال_دموکراسی محسوب می شود. 

#لیبرالیسم‌ی که اساس آن "لِسِفِر" است. مفهومی که وقتی معنای آن را بدانید حیرت‌انگیز بودنِ "هفت" و این دیالوگ را بیشتر درک می کنید. لِسفر، یعنی وِلِش کن! یعنی تمدنی که ماهیتش بی خیالی و رهاسازی بوده، کارش به جایی رسیده که نسخه درمان را در مجازات سخت می بیند، در توجه همه ی افراد جامعه به افعال یکدیگر، اما نه با امر به معروف و نهی از منکر، بلکه با گلوله‌ی یک تفنگ اتوماتیک یا تکه تکه کردن هرزه ها و فاحشه ها با چاقوهای تیز قصابی!. 

 کارگاه سامرست " #مورگان_فریمن " در جایی میگوید: "توی #آمریکا راحتره که توی #اعتیاد غرق بشی تا اینکه بخوای زحمت بکشی، راحتره چیزی رو که میخوایی بدزدی!

 فیلم اساسا بسیار بصری و هنرمندانه ساخته شده، اما #دیالوگ ها چنان پُرمحتوا و کوبنده است که شاید بارها و بارها برای درک دقیق آنها "هفت" را باید به تماشا نشست. در جای دیگری ‌"جان دوال" کاراکتری که می‌خواهد عدالتی خونین را علیه گناهکاران اجرا کند، می گوید؛ "ما سر هر کوچه و خیابون یه #گناه_کبیره می بینیم، اما بهش بی تفاوتیم، بی تفاوتیم چون برامون عادی شده." 

در این دیالوگِ شاهکار و بی بدیل، دو نکته بسیار مهم و استراتژیک در حوزه جامعه سازی نهفته شده است. 

اول اینکه؛ هیچ کس زحمتِ تذکر و ارشادِ کس دیگری را به خودش نمی دهد. در یک مثال مع الفارغ، اگر ببینیم کسی در حال افتادن به چاهی هست که اتفاقا ما از همان چاه آب برای نوشیدن بالا می کشیم، تنها لَبی میگَزیم و لب برای هشدار باز نمی کنیم. یعنی از رویکردِ دینیِ #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر روی گردان هستیم، حتی وقتی که آسیبِ این روی گردانی مستقیم به خود ما باز می گردد. 

دوم آنکه؛ گناه و متعاقب آن جرم و جنایت، عادی سازی می شود. یعنی نه تنها با فسادهای مختلفِ درون جامعه مقابله و مواجهه صورت نمی دهیم، بلکه آن را بَدیهی و طبیعی و حتی گاه لازمه ی جامعه می دانیم.

فیلم سینمایی "هفت" جامعه را منفعل و بی خاصیت نمی خواهد و از باورهای احمقانه ی دنیای مدرن و لیبرالیسم عبور می کند. 

"هفت" نوعی انسان آرمانیِ عدالت خواه دارد که در شکلی اغراق شده و نمادین، با توسل به احکام مجازات در دینِ مسیحیت، سعی در اصلاح جامعه و حتی خودش "جان دوال" دارد، و داستان را جوری جلو می‌برد که در نهایت خودش هم به دلیل #گناه #حسادت کشته می شود. اما نکته ای نباید از آن غافل شد این است که فیلم مستقیم می گوید؛ #تمدن_غرب به چنان لجنزاری از فساد تبدیل شده که جز کشتن بی واسطه و مستقیم گناهکارن راه دیگری باقی نمانده است.

فیلم سینمایی "هفت" اثری هنرمندانه است که حتی خالقان آن یعنی " #اَندرو_کیوین_واکر " در مقام نویسنده و " #دیوید_فینچر " در مقام کارگردان، و حتی " #داریوش_خُنجی " در مقام فیلمبردار دیگر هرگز به ساخت چنین اثرِ شاهکاری دست نیازیدند.


 سهیل سلیمی

*نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون

*متخصص مطالعات استراتژیک فرهنگی

*مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران


کانال آپارات: (دانلود و تماشای فیلم‌ها) 

www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI


وبلاگ رسمی سهیل سلیمی:

www.soheilsalimi.blogsky.com


لینک کانال ایتا:

https://eitaa.com/soheilsalimi


سگ آندُلسی

سگ آندُلسی با گردن‌آویزِ وهابیت

آیا آن که اولین سنگ را انداخت توی چاه، خودش پشیمان از کرده‌ی خویش به زاری خواهد نشست؟! 

خیلی وقت است که کلید خورده عملیات ترور، از همان زمانی که افسار فرهنگ و هنر کشور را دست لندن نشین‌ها و شبکه‌ها سعودی و انگلیسی و آمریکایی و رهروان راستین‌شان در ایران دادیم. از همان زمان که دیگر مهم نبود که در دانشگاه‌ها علم را با چه طعمی به خورد بچه‌های ما می‌دهند که بعد از دانشگاه دین و ایمانشان کم رنگ و کم رنگ‌تر می‌شود. این گلوله‌ها سال‌هاست که توی خشاب شبکه‌های اجتماعی پُر می‌شوند و کسی کاری به کارشان ندارد، اسلحه‌های تمام اتوماتیک سلبریتی‌های سیاسی و فرهنگی و ورزشی و... خیلی وقت است که کودکان یک ساله را نشانه رفته‌اند، فیلمش امروز که درآمد خیلی شوکه کننده نبود برای من، که سال‌هاست ارواح سرگردان کشته‌های گلوله‌باران رسانه‌های تمدن غرب را در صف نانوایی و تاکسی و اتوبوس شمارش می‌کنم. شاید اولین کشته همانی بود که بیست و چند سال پیش جلوی دانشگاه تهران از یکی از همان ارواح سرگردان که مدام وسوسه‌وار می‌گفت؛ فیلم، نوار، پاسور، چیزی می‌خرید که خودش هم می‌دانست کارِ خلافِ عقلی‌ست اما عقلش همراهش نبود و داشت خونریزی شدیدی می‌کرد از شدت گلوله‌ی وسوسه‌ای که خورده بود. امروز اما آن روح سرگردانِ پاسور فروش، زمزمه نمی‌کند، فریاد می‌زند و پاسور می‌فروشد، آن هم درست جلوی لباس فروشی که تیشرتی با پرچم آمریکا به ویترین زده و همسایه‌اش شلوارِ پاره‌ی دخترانه می‌فروشد با مانتوی جلو و عقب باز، با زیربغل توری! و باز کسی کاری به کارش ندارد، که امروز توی حرم یک کودک یک ساله تیر می‌خورد. حتی اگر همه‌ی کودکان یک‌ساله ایران از دست این گلوله‌های سربیِ داعشی‌های سلطنت‌طلبِ! تجزیه‌طلبِ چپِ لیبرال مسلک! جان سالم بدر ببرند، بازهم امانشان نیست از ارواح سرگردانی که در مهد کودک و دبستان تا دانشگاه برنامه دارند برای تیربارانشان و سند پشتِ سند رو می‌کنند برای آن، که مچ یکی‌شان را که می‌گیری می‌شود؛ سندِ2030. فارغ از صفِ نانوایی و تاکسی و اتوبوس، دکتر هم که می‌روی که به خیالت تحصیل کرده است! زخم می‌زند به تن ایران که آنفالوو نمی‌شود این کرونا و آنفلانزا از این مملکت که داروی انگلیسی و آلمانی و آمریکایی نمی‌تواند وارد کند. عملیات ترور، همان روزی کلید خورد که فیلم ایرانی جایزه‌ی تمدن غرب می‌گرفت برای کوبیدن هویت این سرزمین! و کسی کاری به کارش نداشت. عملیات ترور روزی کلید خورد که آقازاده و چاکرزاده برای دانشگاه‌های تمدن غرب سر و دست می‌شکستند و کسی کاری به کارشان نداشت! چه فهرست بلندی می‌شود نوشت از عملیات‌های ترور که کسی کاری به کارشان نداشت تا امروز کودک یک ساله تیر بخورد، آن‌هم در حرم اَمنِ شاهچراغ. 

خونی که حرم حضرت شاهچراغ را رنگین کرد، از چاقویی می‌چکد که تمدن‌غرب هرآن با رسانه‌هایش بر قلب این ملت فرو می‌برد و چون یک قاتلِ سریالیِ کینه‌جو و سایکوهیستریک لحظه‌ای از آن دست نمی‌کشد. چرا دست بکشد؟!  هنوز طعم زیتون سیاهِ آندُلسی زیر دندانِ کرم‌خورده‌‌شان حسابی مزه دارد و بوی فتح را لابلای بوی الکل و ماریجوآنا به مشامشان می‌رساند، البته اگر بوی شلوارهای همیشه نیازمند به اُدکلن‌شان بگذارد!!! اصلا کل این غائله را همان ایده‌ی زیتونِ آندُلسی به راه انداخت!!! زن! زندگی! آزادی! شعار و حسرتِ همان‌هایی بود که آندُلس را به مسلخ بُردند تا مغزهای جلو و عقب باز شان، چند انگشت پایین‌تر از شِکم‌شان کار کند. و برای این حسرت احمقانه‌شان خونِ هزاران انسان ریخته شد. اما حتی آنها هم قبل از رسیدن به شعار و حسرت حماقت‌بارشان تیربارانِ شده بودند با تهاجم فرهنگی روم و شیاطین! آیا آن که اولین سنگ را انداخت توی چاه، خودش پشیمان از کرده‌ی خویش به زاری خواهد نشست؟!

تلخ‌تر از مانتوهای جلو و عقب باز، مغزهای جلو و عقب ‌بازی هستند که سگ‌های آندلسی تمدن غرب، روز و شب در رفت و آمد در آن‌ها به سر می‌برند و به بهای خون هزارن کودک یک‌ساله‌ی دیگر گوش به بوق‌های رسانه‌ای وهابی‌هایی می‌دهند که از دهان متعفن‌شان هنوز بوی جسدهایی که تیر از داعش خورده به مشام می‌رسد.

تسلیت کافی نیست، اما لازم است، شاید مرهمی باشد بر داغ وطن!

وطنم تسلیت!

 

 

با آرزوی صبر جلیل برای تمام بازماندگان

رحمت خدا بر آنان که برای خدا و در حرم خدا جان به جان آفرین تقدیم کردند.

سهیل سلیمی

5 آبان 1401

 

Life in 48+1 Views (1999)

Life in 48+1 Views

Sohail Salimi's first film, which was made at his own expense and all the filming, lighting, stage design, production and writing was done by him, was called "Life in 48+1 Views" (1999).

Behind-the-scenes photos of the short film "Life in 48+1 View"

عکسهای پشت صحنه فیلم کوتاه " زندگی در ۴۸+۱ نما"

"زندگی در 48+1 نما"
 نویسنده وکارگردان و تهیه کننده: سهیل سلیمی 
Life in 48+1 Views (1999)
Writer, Director and Producer: Sohail Salimi

مجموعه تصاویر عکس پشت صحنه

A  new collection of behind-the-scenes photos

تاکتیک "تیربارن کامنتی" در شبکه‌های اجتماعی

خُرده مقاله‌ای پیرامون تاکتیک "تیربارن کامنتی" در شبکه‌های اجتماعی، خصوصا اینستاگرام

نویسنده: سهیل سلیمی  فیلمساز و متخصص مطالعات استراتژیک و مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران

تاکتیک "تیربارن کامنتی" در شبکه‌های اجتماعی

شاید این متن خیلی جنبه‌ی عمومی نداشته باشد و مخاطب اصلی آن افراد سرشناس، سلبریتی‌ها و اینفلوئنسرها باشند. اما دانستن این تاکتیک برای عموم افرادی که در فضای مجازی فعال هستند بسیار مهم و راه گشاست. برای بسیاری از افراد پیش آمده که وقتی موضع خاصی می‌گیرند با کامنت‌های متفاوتی از طرف هواداران‌شان مواجه شوند. گاهی کامنت‌های خوب و محبت‌آمیز و گاه بد و ناامید کننده، البته به فرمایش حضرت مولا علی ع در هر دو حالت فرد نباید خودش را ببازد و از تحسین دیگران مغرور یا از تحقیر آنها احساس یاس کند. اما برای کشور ما که اساساً زیر حملات گسترده و بی وقفه‌ی دشمنان ایران قرار دارد، این کامنت‌ها مانند رگبار گلوله‌ی تیربار ام61 وُلکان عمل می‌کند، و متاسفانه در این پنج شش سال اخیر شاهد بوده‌ایم که بسیاری از سلبریتی‌های ما از این گلوله باران جان سالم به‌در نبرده، و مسیر حق را گم کردند. به طور کلی این "تیربارن کامنتی" با سه نوع محتوای روان‌شناختی تهیه و علیه اهداف استفاده می‌شود.

مرحله‌ی اول؛ کامنت‌های توهین‌آمیز. این کامنت‌ها با هدف عصبانی کردن و بهم ریختن تعادل روانی فرد نوشته می‌شوند. در این مرحله اکثر کامنت‌ها فحش و ناسزاهای رکیک و ناموسی است و کلمات و صفت‌هایی بسیار بی‌شرمانه، تا هر چقدر هم که فرد سعه‌ی‌صَدر داشته باشد و به روی خودش نیاورد، باز از درون دچار آشفتگی روحی و پریشانی در تصمیم‌گیری شود.

مرحله‌ی دوم؛ کامنت‌های شرمنده‌ساز. در این مرحله کامنت‌ها شکل مهربانانه و دلسوزانه بخود می‌گیرند و با جملاتی مانندِ؛ (از شما بعید بود چنین مطلبی را عنوان کنید!) یا (در شان شما نبود) و یا (از شما توقع نداشتیم) فرد را در شرایطی قرار می‌دهند که از کرده، یا گفته‌ی خود احساس شرمساری کند و کامنت‌های فوق را نوعی لطف نسبت به خود قلمداد نماید. در این مرحله که به مرحله‌ی شرمنده‌سازی شهرت دارد، فرد که با کامنت‌های توهین‌آمیز حس حقارت و عصبانیت را همزمان تجربه می‌کرده، از خودش خجالت می‌کشد که چرا موضعی گرفته یا مطلبی گفته که با نظر عام جامعه در تضادی این چنین قرار داشته، حال آنکه تمام این گلوله بارانِ کامنتی که گاه تا صدها هزار کامنت می‌رسد (با توجه به میزان شُهرت فرد) توسط چند ده نفر اتفاق می‌افتد و اساساً این کامنت‌ها و نگارنده‌هایش وزنی در جامعه ندارند یا در بهترین حالت وزن بسیار اندکی دارند. در این دو مرحله، فرد از نظر روانشناختی به مرحله‌ی پذیرش می‌رسد، زیرا از کرده‌ی خود پشیمان است و به دنبال مَفری برای رهایی می‌گردد اما از آنجا که این حملات با هدف ناتوان‌سازی و تنبیه فرد صورت می‌گیرد هرگز دارای گذاره‌هایی برای گفتگو و پرسش و پاسخ نیستند و هدف یا خواسته‌ی خود را با رویکردی کاملا دیکتاتور مابانه به هدف خود تزریق می‌کنند. فرد که پریشان و مستاصل شده ناگهان با کامنت‌های دیگری مواجه می‌شود.

مرحله‌ی سوم؛ کامنت‌های تهدید آمیز. در این مرحله کامنت‌ها به وضوح خشن هستند از تهدید به اسیدپاشی و چاقو زدن تا حمله به خانواده و خانه، و یا آتش زدن خودرو یا حتی تجاوز و تعدی و قتل. حالا که فردِ مورد هدف در استیصال کامل به سر می‌برد، تهدید او، هویتش را زیر فشار قرار می‌دهد و فرد خود را در لبه‌ی پرتگاهی می‌بیند که به زودی از آن فروخواهد افتاد، پس تصمیمات آنی برای حفظ آبرو یا جان خود می‌گیرد و عقب نشینی را بهترین راه‌حل تصّور می‌کند، غافل از اینکه همین عقب‌نشینی فوری و بدون تامل و تفکر، دقیقا هدف اصلی و نهایی این "تیرباران‌کامنتی" است. در موارد بسیاری هدفِ مورد نظر دیگر جرات ارائه نظر در رابطه با موضوعات مهم کشور و خصوصا حمایت از آرمان‌ها یا اهداف سرزمینی‌اش را از دست داده و سعی می‌کند با تغییراتی در سبک زندگی‌اش در شبکه‌های اجتماعی خود را شبیه جماعتی کند که زیر گلوله بارانِ چنین کامنت‌هایی قرار نمی‌گیرند، و احتمالا با خودش می‌گوید؛ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!.

این سه مرحله یعنی توهین و تحقیر، شرمنده‌سازی، و ترساندن، در بلند مدت از فردِ موردِ هدف یک عاملِ بی‌جیره و مواجب ‌می‌سازد که حالا بی‌هیچ حمله‌ای، خودش پیش پیش برای تیم حریف، گل به خودی بزند و حتی از باورها و اعتقاداتش به طور کامل دست بکشد.

سهیل سلیمی


"جنایت نامرئی" به قلم و روایت سهیل سلیمی

مستند جنایت نامرئی در چهار قسمت و در موسسه فرهنگی هنری اندیشه شهید آوینی ساخته شده است و نویسندگی و کارگردانی آن ره عهده‌ی سهیل سلیمی بوده است. عناوین هر قسمت به ترتیب به این شرح است: قسمت اول: جهان در آشوب – قسمت دوم: توازن جمعیت و جنگهای ترکیبی، راه حلی برای تمام فصول – قسمت سوم: جلیقه زرد که باشی می‌میری – قسمت چهارم: جنگ جهانی چهارم.

عوامل تولید این اثر عبارتند از:

مجری طرح: ستیف ربیعی / مدیرتولید: محمد حسین اکبری / فیلم‌بردار: محسن استیری / تدوین و صداگذاری: الهه شیرازی / آهنگساز: سهیل سلیمی / تنظیم: کیوان کریمی / موشن گرافی: سمانه ضیائی / راوی: منوچهر زنده دل.

حاکمیت واحد جهانی و نظم نوین جهانی

حاکمیت واحد جهانی  و نظم نوین جهانی یعنی مرگ لیبرال دمکراسی

هوالحکیم

بر خلاف ادعای لیبرالیسم و دموکراسیِ تمدن غرب، لیبرال دموکراسی از تنوع و آزادی اندیشه بیزار است. لیبرال دموکراسی اندیشه را به بند می کشد و کنترل می‌کند و همه را یک شکل می خواهد. (هرچند امروزه از معنای خود این واژه هم دیگر معنایی نمانده و انگار لیبرالیسم و سوسیالیسم درهم مشغول کنترل اجتماعی هستند.) شاید تنوع فشن شوهای رنگارنگ عقل از سر خیلی ها ببرد و تکنولوژی های جورواجور  حسابی چشم‌ها را از حدقه درآورد، اما اندیشه افسار زده تنها به یک چیز می‌تواند بیاندیشد، لذت جوییِ بدون حد. هر فکری که مُقوم این فکر باشد می تواند بسط یابد. از لذت فضانوردی تا لذتِ بیابان نوردی. اندیشه ی لذت جویانه ی تحت کنترل. جهانِ کنترل شده ی خالی از انسانیت. جهان پروتکل های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی. انسانِ عصرِ مدرن سال هاست که ماسک های این پروتکل‌های لیبرالیستی را بر ساحت اندیشه اش زده است. این ماسک‌های گوناگون که از طریق شبکه های آموزشی و فرهنگی و تربیتی در جهان نهادینه می شوند، در واقع به دنبالِ ایجاد حکومتی برای نظم نوین جهانی هستند. انسانِ محکوم به مصرف‌گراییِ لذت جویانه و نظمی که از کنفراس بیلدربرگ و داووس سرچشمه می گیرد و با بازوهای اجرایی سازمان ملل اجرا می‌شود. جهانِ ماسک‌های ایدئولوژیک، و جهان کنترل شده‌ی مرموز امروز را بوجود آورده اند. چه زمانی ماسک‌های ذهن مان را بر خواهیم داشت؟

زمانِ پارادوکسیال (متناقض) و انسان مدرن Paradoxical time and modern man

| کوتاه نوشت / دو زبانه فارسی انگلیسی |

زمانِ پارادوکسیال (متناقض) و انسان مدرن

انسان مدرن که تن به تفردگرایی سپرده و در فضای واقعیتِ ناملموسِ اینترنت غرق شده در پارادوکس زمان گرفتار است. زمانِ پُرسرعتِ کُند یا زمانِ کوتاهِ بلند. او در ناخودآگاهش این پارادوکس دائمی را پذیرفته و به آن آگاه است و از همین رو هر دو زمان را توامان زیست می کند. انسان مدرن در اسارتِ زمان، مدام در فشار سرعت حرکتِ ثانیه‌ها وقت کم می‌آورد و از همین رو تحت فشارهای عصبی قرار می گیرد. فشارهای عصبی که اغلب هیچ کمکی به بهبود روند مدیرت زمان نمی‌کنند، مانند گرفتار شدن در یک ترافیکِ طولانیِ بی دلیل که با بوق زدن‌های عصبی و... حتی یک میلیمتر هم از حجم آن کاسته نمی‌شود. فشارهای عصبی زندگی مدرن که محصول تفکر انسان مدرنِ جدا از عالم غیب است، فقط، آرام آرام انسان را نابود می‌کنند و هیچ کارایی دیگری ندارد. از سوی دیگر در لحظات فراق از کار و عصبیت دُچار انزوا می‌شود و در خلوتِ پُرهیاهوی واقعیتِ ناملموسِ اینترنت، هر ثانیه برایش یک سال می‌گذرد. زندگی انسان مدرن، بسیار شبیه دویدن روی تردمیل است. زیرا هر چه می‌دود به هیچ‌کجا نمی‌رسد. یعنی زمان روی تردمیل (تند) و زمان در محل قرار گرفتن تردمیل (کُند) کاملا متفاوت از هم می‌گذرد اما در هر دو زمان بیهودگی و پوچی، سهمِ انسانِ مدرن می‌شود. این بیهودگیِ انسان مدرن فقط یک راه‌حل داشت؛ انسان باید از تردمیلِ لعنتی مدرنیته پیاده می‌شد که نشد، زیرا اصلا خبر نداشت که گلوبالیست‌های جهان کی او را سوار ترمیل کرده‌اند، او در زرق و برق جهانِ مدرن غرق است و دست و پای اندیشه‌ی انسان مدرن با اندیشه‌های لیبرالیسم و سوسیالیسم دَرهَم، به تردمیل مدرنیته زنجیر شده. برای نجات از زمان پارادوکسیکال باید به عهد ازلی انسان برگردیم تا فطرتِ انسانی، راه‌های رسیدن به کمال را باز کند. نقشه‌ی این راه بیش از هزاروچهارصد سال است که منتشر شده و کافیست که آن‌را بخوانیم. قرآن تمام نیازهای فطری ما را پاسخ می‌دهد، واقعیت ملموس و حقیقتی جدا از از پادوکس‌های معمولِ زندگی مدرن است. سهیل سلیمی

 

Paradoxical time and modern man

The modern man, who has given in to individualism and is immersed in the intangible reality of the Internet, is caught in the paradox of time. Slow-fast time or long-short time. In his subconscious, he accepts and is aware of this constant paradox, and therefore lives both times. In the captivity of time, modern man is constantly under pressure to move at the speed of seconds, and is therefore under nervous stress. Nervous pressures that often do not help to improve the time management process, such as getting stuck in a long unreasonable traffic that is not reduced by the volume of nerve beeps and ... even a millimeter. The nervous pressures of modern life, which are the product of modern human thinking separate from the unseen world, only slowly destroy man and have no other function. On the other hand, in moments of separation from work and nervousness, he becomes isolated, and in the tumultuous solitude of the intangible reality of the Internet, a year passes for him every second. Modern human life is very much like running on a treadmill. Because whatever runs, goes nowhere. That is, time on the treadmill (fast) and time at the location of the treadmill (slow) are completely different, but in both times of futility and emptiness, the share of modern man becomes. There was only one solution to this futility of modern man; Man had to get off the damn treadmill of modernity, which he did not, because he had no idea who the globalists of the world had ridden him, he was drowning in the splendor of the modern world, Chained modernity. To be saved from the paradoxical time, we must return to the eternal testament of man, so that human nature opens the way to perfection. The map of this road has been published for more than 1400 years and it is enough to read it. The Qur'an meets all our innate needs, is a tangible reality and a truth separate from the ordinary paradoxes of modern life. SOHEIL SALIMI

#globalists #globalisim #paradoxical #time #modern_man #man #modern_life #life # Qur'an # Quran 

#سهیل_سلیمی #کوتاه_نوشت #زمان_پادوکسیکال #پارادوکس #مدرنیته #لیبرالیسم #سوسیالیسم #قران #قرآن #قرآن_بخوانیم #عهد_ازلی #انسان_مدرن #الا_به_ذکر_الله

نادر طالب زاده حقیقتا، نادر بود

برای نادر:

نادر طالب زاده حقیقتا، نادر بود، نادر در سینما و تلویزیون و رسانه های ما، رویداد افق نو حرکت عظیمی بود که بسیاری از متولیان فرهنگی کشور حتی در فکرشان هم برگزاری آن غیر ممکن می نمود را یک تنه راه انداخت و جهان را به تماشای حقیقت ایران و اسلام نشاند. بی پرده و شجاع سخن گفتن را با برنامه عصر به تلویزیون بازگرداند و جرئت مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم را به قلب های ناامیدمان بازگرداند. روحش قرین رحمت حضرت حق تعالی باشد ان شا الله. سهیل سلیمی

بسیاری از وقایع مهم تاریخ انقلاب نادیده گرفته شدند

سینماپرس: سهیل سلیمی کارگردان سینما در آستانه سالروز رحلت جانگداز معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و قیام خونین پانزدهم خرداد گفت: وقایع پر فراز و نشیب تاریخ انقلاب اسلامی می تواند به مثابه نقشه راهی برای آینده باشد اما متأسفانه سال های سال است که مدیران فرهنگی و هنری با بی توجهی مفرط به تاریخچه انقلاب اسلامی به آن جفا کرده اند و متأسفانه مدیر شجاعی که بیاید و کمک کند تا آثار انقلابی در سینما و تلویزیون تولید شوند وجود ندارد.

کارگردان فیلم سینمایی «فرشتگان قصاب» در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: هر انسان آگاه و فهیمی می داند تاریخ انقلاب اسلامی در قالب آثار فرهنگی و هنری به ویژه در فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی باید روایت شوند. متأسفانه سال ها است بسیاری از وقایع مهم تاریخ انقلاب نادیده گرفته شدند، شخصیت های مهم تاریخ انقلاب نادیده گرفته شدند و از آن ها هیچ بهره برداری برای تولید فیلم و سریال نشده است.

وی ادامه داد: نه تنها به تاریخ انقلاب اسلامی جفا شده که به دفاع مقدس، مدافعان حرم و شخصیت های مهم و اثرگذاری که طی بیش از ۴۳ سالی که از انقلاب اسلامی می گذرد برای این مملکت جانفشانی ها کردند در سینما و تلویزیون جفا شده است.

سلیمی خاطرنشان کرد: چرا شخصیتی مثل سردار سلیمانی که می تواند با رشادت ها و دلاوری هایش دستمایه تولید ده ها اثر سینمایی و تلویزیونی شود نادیده گرفته شده و هیچ کس در سینما و تلویزیون سمت وی نرفته است؟ چرا مدیران ما در مواجهه با شخصیت های بزرگ دست به عصا و محتاط راه می روند؟ این مدیران بالادستی هستند که باید حمایت مالی و فکری برای تولید فیلم های ارزشمند در خصوص این بزرگان کنند و نباید محتاط باشند.

این سینماگر با بیان اینکه سینماگران انقلابی مورد حمایت مسئولان نیستند تصریح کرد: سینماگر دغدغه مند و متعهد با ایده و فکر انقلابی موجود است اما از وی حمایتی نمی شود؛ برخی مدیران می ترسند با پرداختن به روایت های تاریخ انقلاب یا شخصیت های مهم به آن ها انتقاد شود که از زاویه درستی به آن شخصیت نپرداخته اند؛ این تفکرات مسموم و غلط است چرا که باعث می شود تاریخ انقلاب حداقل در سینما و تلویزیون به فراموشی سپرده شود.

سلیمی متذکر شد: با توجه به تغییرات شگرف مدیریتی در رسانه ملی امیدواریم که به زودی این معضلات برطرف شود اما مدیران سینمایی هم باید محتاط بودن شان را کنار بگذارند و با شجاعت و جسارت از فیلمسازان دغدغه مند و متعهد انقلابی برای تولید آثار در خصوص تاریخ انقلاب اسلامی و شخصیت های بزرگ آن حمایت کنند.

طبقه‌ی متوسط (کوتاه نوشت)

طبقه متوسط

در جامعه شناسی لیبرال جامعه در حالت نرمال دارای سه طبقه‌ی کلی است. طبقه‌ی ثروتمند، طبقه‌ی متوسط و طبقه‌ی فقیر. در هنر صنعت لیبرال هم طبقه‌ی متوسط جایگاه مهمی دارد. زیرا طبقه‌ی فقیر باید تمام عمر جان بکند و برای طبقه ثروتمند کار کند و طبقه ثروتمند محصول یا خدماتی را که از شیره ی جانِ طبقه‌ی فقیر مکیده به طبقه‌ی متوسط بفروشد. در واقع طبقه‌ی متوسط که معمولا آدم‌هایش شغل‌های کم دردسری هم دارند، بی خبر از طبقه ی پایین خود سودای بهتر زیستن دارد غافل از اینکه تلاش او برای زندگی مادی بهتر اغلب جیب طبقه‌ی ثروتمند را پر می‌کند تا خون طبقه‌ی فقیر را بیشتر بمکند. 

البته این رویکرد جامعه‌ی طبقاتی مطلوب نظر دین و عقل نیست، اما دولت‌ها همواره برای سرشاخ نشدن با طبقه‌ی ثروتمند از بهبود وضعیت طبقه‌ی فقیر طفره می‌روند و در مکاتب علم اقتصاد هم این رویکرد طبقاتی امری طبیعی و حتی لازم فرض می‌شود. در جهانِ رسانه ها هم همین نگاه قالب است. متاسفانه سینما و رسانه های ما هم اسیر همین رویکرد هستند و کمتر پیش می آید که اثری درخور درباره طبقه‌ی فقیر ساخته شود که به دور از سیاه نمایی و ذلت به داستان‌های آدم‌های این طبقه هم بپردازد و اغلب آثار زندگی طبقه‌ی متوسط را روایت می‌کند، طبقه‌ی متوسط یا بورژوا همه چیز را می‌خواهد داشته باشد ولو اگر تقلبی یا فیک باشد، یعنی اگر ساعت رولکس اصلی ندارد، یک کپی چینی هم خوشحالش می کند، پس می‌شود هر چیزی را که طبقه ثروتمند سوار بر موج تبلیغات برایش جذاب کند به او فروخت. در رسانه هم هر موجی که بیاید طبقه‌ی متوسط را با خود می‌برد. چه موج فیلم‌های سیاه باشد چه کمدی‌های دوزاری و پُر از متلک های زیر شکمی. مهم موجی است که راه افتاده. البته طبقه ی متوسط خودش لذت موج سواری را درک نمی کند و فقط خوب خیس می‌شود، زیرا او به مثابه‌ی تخته‌ی موج سواری است که طبقه‌ی ثروتمند رویش ایستاده. سهیل سلیمی

سینمای بی‌هویت و فاقد دکترین و استراتژی



در جستجوی هویت
چه غم انگیز است که تمدنی به وسعت تاریخ داشته باشی و برای تماشای قطره‌ای از آن لابلای یک سریال کره‌ای بگردی تا شاید فرصتی باشد برای لحظه‌ای تفاخُر، به تمدنی که مردمانش در مقطعی از تاریخ دریانوردی و اقیانوس‌نوردی می‌کردند که تمدن‌های شرق و غرب عالم ساحل‌نورد بودند و اگر فانوس دریایی نداشتند در دریا گم می شدند. تمام اولین‌های تاریخ در ایران ثبت اختراع شده‌اند. از اولین جراحی باز مغز تا ساخت میکروسکوپ توسط دانشمندان مسلمان ایران زمین و حتی ساخت دوربین عکاسی. اما سینمای بی‌هویت ما که فاقد هرگونه دکترین و استراتژی است، فقط و فقط تابلوی تمام نمای عظیمی شده از جامعه‌ای غرق در کثافت و بدبختی وبی اعتمادی و اعتیاد که با نوار نازکی از فیلم‌های مثلا خوب و ملی مذهبی تزئئین شده. اما هیچ کس به یک تابلو به خاطر قاب دور آن نگاه نمی‌کند. تابلوی درون قاب باید ارزش تماشا داشته باشد. سینما و رسانه‌های ما برای بیانِ عظمت ایران آنقدر حقیر هستند که جز همان لاشه‌ی متعفن کلیشه‌های دستمالی شده‌ی چند چهره‌ی خاص حرفی برای گفتن ندارند. اگر سینمای هالیوودی توانسته از بی‌هویت ترین کشوردنیا اسطوره‌ای بسازد که زمین و زمان و فضا را در اختیار دارد، سینمای ما هم در موفقیتی غیرقابل وصف! توانسته بیش از ده‌هزارسال تاریخ تمدن ایران را به اندازه‌ی چند زیرپوش سفید و مقدار زیادی پوچیِ وقاحت آمیز تقلیل بدهد. ده‌ها فیلمنامه و فیلمساز پشت در اطاق‌های همیشه بسته‌ی مدیران فرهنگی عمرشان خاکستر شد و نگذاشتند کار کنند، تجربه کنند و به بلوغ برسند، مافیا برای چنین جنایتی واژه‌ی کوچکی‌ست. هیچ مافیایی نمی‌توانست چنین بلایی بر سر تمدن یک سرزمین بیاورد که سینما و رسانه‌های ما آوردند. نه به تمدن اسلامی‌اش رحم کردند و نه به تمدن ایرانی‌اش. طوری فیلم‌های ما بی ریشه و بی هویت هستند که گویا فیلمسازان ما یک صفحه هم تاریخ نخوانده‌اند. نمی‌دانم نویسنده همین سریال کره‌ای که انصاف کرده و به تکنولوژی بادبان‌های مثلثی اشاره کرده خبر دارد در ساختار کشتی برای سفرهای طولانی مدت دریایی بیش از بیست نوع مهندسی خاص وجود دارد که همگی اختراعات ایرانیان باستان بوده است؟ چه غم انگیز است که تمدنی به وسعت تاریخ داشته باشی و برای تماشای آن تصویری نداشته باشی. سهیل سلیمی

طمع جهان را نابود خواهد کرد

هوالحکیم. طمع جهان را نابود خواهد کرد. این حرف اصلی فیلم به بالا نگاه نکن است. 

به بالا نگاه نکن، فیلم بسیار خاصی است، یک فیلم سیاسی و شبه ضد کاپیتالیستی است که طعم کمدی با ادویه ی علمی تخیلی دارد. و تیغ تندی ست برای طمع انسان به بیشتر خواستن و بیشتر داشتن. داستان از این قرار است که دو دانشمند متوجه می شوند که شهاب سنگی قرار است با زمین بر خورد کند و کره ی زمین را نابود سازد.

 پس به سراغ رئیس جمهور ایالات متحده می روند تا او جلوی این اتفاق را بگیرد. اما او آنقدر محو جایگاه و خواسته‌های خودش است که اهمیتی به موضوع نمی‌دهد. با وجود ادله ی علمی اما کسی به آن ها توجه ندارد، اما با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری و طمع رسانه ها برای جذب مخاطب با داستانِ نابودی جهان آنها توسط رسانه هایی که به شدت به دنبال تحمیق مردم هستند، از دانشمند بدل به شومن می شوند و به برنامه‌های متعدد تلویزیونی دعوت می شوند. 

تصور اینکه انسان ها عموما و ثروتمندان به خصوص، به قدری طمع دارند که حتی به قیمت نابودی زمین می خواهند از آن شهاب سنگ پول در بیاورند خودش طنز تلخی ست که تا ساعت‌ها پس از پایان فیلم گریبان اندیشه ی آدمی را رها نمی کند. خصوصا وقتی می فهمیم شکستِ ماموریت حمله ی فضایی برای نابودی شهاب سنگ کاملا عامدانه بوده تا فردی که در فیلم شبیه استیوجابز طراحی گریم شده و دستِ راست رئیس جمهور آمریکاست بتوانند عناصر قیمتیِ روی شهاب سنگ را با تکنولوژی رباتیک استخراج کند. و طمع در نهایت زمین را نابود می کند. اگر جنبش ضد طمع یا همان جنبش نودونه درصد آمریکا را بتوان در یک قالبی مینیاتوری تصویر کرد، به بالا نگاه نکن، همان مینیاتور جذابی است که ارزش تماشا دارد. سهیل سلیمی


#به_بالا_نگاه_نکن

#طمع #سهیل_سلیمی #سهیل #سلیمی #نویسنده #کارگردان #مستندساز #فیلم #سهیلسلیمی 

#dont_look_up #stopthegreed

#soheilsalimi #soheil_salimi #soheil #salimi #director

حضور کارشناسان ارشد مسائل استراتژیک در شورای عالی سینما ضروری است

مصاحبه سهیل سلیمی با سینماپرس

سلیمی: حضور کارشناسان ارشد مسائل استراتژیک در شورای عالی سینما ضروری است/ بی توجهی به سینمای استراتژیک غفلت است و باید از این سهل انگاری خارج شویم

سینماپرس: سهیل سلیمی کارگردان سینما در خصوص شأنیت و ویژگی های ضروری اعضای شورای عالی سینما گفت: سینما یکی از استراتژیک ترین رسانه ها در دنیای امروز است که اغلب کشورهای پیشرفته جهان از آن در راستای اهداف عالیه خود استفاده می کنند از این رو حضور کارشناسان ارشد مسائل استراتژیک در شورای عالی سینما ضروری است و این شورا باید در کنار چهره های خبره و برجسته سینمایی اعضایی در حوزه مسائل سیاسی و استراتژیک نیز داشته باشد.


کارگردان فیلم سینمایی «فرشتگان قصاب» در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: احیای شورای عالی سینما اتفاق مبارکی است و به روند حرکت سینمای کشور کمک شایانی می کند چرا که رئیس جمهور به عنوان مقام اول اجرایی کشور مستقیماً وارد این مقوله می شود و می تواند دستورات کلیدی برای رشد و توسعه این هنر-صنعت صادر کند.

وی ادامه داد: بنده معتقدم اعضای شورای عالی سینما باید دارای یک تعادل باشند. همانطور که در تولید یک فیلم سینمایی فرم و محتوا در کنار هم دارای اهمیت هستند در شورای عالی سینما نیز باید ضمن حضور افرادی از بدنه سینما شامل تهیه کنندگان، فیلمنامه نویسان، بازیگران، کارگردانان و... افرادی را شاهد بودیم که نسبت به مسائل روز و استراتژیک آگاه باشند و بتوانند سینما را در مسیری درست هدایت کنند.

سلیمی در پاسخ به این سوأل که به عقیده شما شورای عالی سینما باید پرداختن به چه موضوعاتی را در اولویت و دستور کار خود قرار دهد اظهار داشت: بی توجهی به سینمای استراتژیک غفلت است و باید با دغدغه مندی از این سهل انگاری خارج شویم! بنده معتقدم اعضای شورای عالی سینما باید دغدغه مندانه در پی ترویج و گسترش سینمای استراتژیک باشند.

این سینماگر در همین راستا تأکید کرد: سینمای استراتژیک به معنای سینمایی جنگی و... نیست. ما در یک فیلم کمدی، خانوادگی و... نیز می توانیم مباحث استراتژیک کلان را بیان کنیم. منظور از سینمای استراتژیک درونمایه و کانسپت فیلمنامه ها است و این شورا می تواند با سیاست گذاری های مناسب کاری کند که سینماگران به سمت این نوع سینما گرایش ویژه تری پیدا کنند.

وی در پایان این گفتگو افزود: سینمای ایران امروزه سرشار از معضلات و مسائل مهم و اساسی است که من امیدوارم با تشکیل شورای عالی سینما بتوانیم بخشی از این مسائل را برای همیشه از بین ببریم و موجبات بالندگی و سرفرازی سینمای ملی کشورمان را در سطوح کلان بین المللی فراهم آوریم.


لینک خبر: مصاحبه سهیل سلیمی با سینماپرس سلیمی: حضور کارشناسان ارشد مسائل استراتژیک در شورای عالی سینما ضروری است/ بی توجهی به سینمای استراتژیک غفلت است و باید از این سهل انگاری خارج شویم

مصاحبه ی سهیل سلیمی با رادیو CiTR ، رادیویی رسمی دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا

مصاحبه ی سهیل سلیمی با رادیویی رسمی دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا 

مجری رادیو CiTR : خیلی ممنون از حضور شما، بی مقدمه وارد بحث اصلی می شوم. فیلم سینمایی فرشتگان قصاب واقعا فیلم خوبیه! من فکر میکنم اگر کسی تیتراژ فیلم رو نبینه فکر می کنه این فیلم توسط یکی از کارگردانان سرشناس سینمای جهان ساخته شده. این اثر  از آن دسته اثرهای سینما یست که در ذهن انسان جاری شده و باقی می ماند، تماشاگر از هر ملیت  و گروهی که باشد این اثر به نوعی با او ارتباط بر قرار میکند.  آیا فیلمنامه را خودتان نوشتید؟

سلیمی : از شما متشکرم! بله فیلمنامه را خودم نوشتم! فیلمنامه را بر اساس اتفاقات واقعی که در جاهای مختلف در مورد قاچاق اعضای بدن توسط صهیونیست ها به وقوع پیوسته، نوشتم.  تقریبا تمام اسناد و مدارک مرتبط با این جنایت صهیونیست ها را مطالعه کردم و با داستانی که خودم طرح آنرا آماده کرده بودم ترکیب نمودم. البته خُب حوادث دراماتیزه شد و در قالب یک داستان پیچیده نوشتم و با جلوه های ویژه ی بصری خاصی ساخته شده. فیلم، داستان مدرسه ای در افغانستان است که توسط گروهی از نظامیان آمریکایی مورد تهاجم قرار میگیرد، در نگاه اول نظامیان آمریکایی نجاتگر به نظر می رسند اما در طول زمان تماشاگر در برابر حقیقتی قرار میگیرد که کاملا در تضاد با آنچه پنداشته بود، است.

مجری رادیو CiTR : بله، کاملا درست است. تماشاگر بی دفاع و غافل گیرانه در میانه وحشت با  این فاجعه انسانی مواجه میشود، گویی راه گریزی جز مواجهه با این حقیقت وحشتناک نمییابد. سهیل، زمان بندی این مصاحبه در ارتباط با این مکان چه به جاست. اینجا این روزها در کانادا یک رسمی به نام هالووین وجود دارد که در طی آن آدم ها سعی  می کنند با وحشت مواجه شوند، اما تماشای اثر  فرشتگان قصاب که به بازگویی وحشتناک ترین حقیقت امروز جهان می پردازد کاملا مناسب با مناسبت  اینروزهاست. این فاجعه وحشتناک چیست؟

سلیمی: اینکه نظامیان آمریکایی نه تنها برای نجات کودکان نیامده اند، بلکه خود بازوی تهاجم به مدرسه اند  تا کودکان مدرسه برای سرقت اعضای بدن شان به یک گروه قاچاقچی اعضای بدن صهیونیست فروخته شوند.

مجری رادیو CiTR : این پارادوکس وحشتناکی ست که توسط این فیلم مطرح و به بحث گذا شته میشود. درست مثل نام اثر : فرشتگان در پارادوکس با قصابان. پیش از آنکه فلسفه این پارادوکس را عمیق تر برایمان توضیح دهید، اگر موافق باشید کمی بیشتر به سندیت ادعای اثر بپردازیم. جامعه دانشگاهی با این مساله غریبه نیست، به طور مثال انسان شناس مشهور نانسی شپر هیو سر نخهای قاچاق اعضا در کشورهای تحت استعمار را تا  سازمانهای بین الملل که تحت عنوان حقوق بشر در این کشور ها فعالیت می کنند دنبال میکند. او محقق و استاد دانشگاه کالیفرنیا است. و آثار خود را در جهت ثبت مدارک انسان شناسی اعضا، نسل کشی و بی عدالتی های جوامع انسانی  می نویسد، در ٢٠٠٩ او زنجیره ای بین المللی از قاچاق اعضا را ردیابی نمود که به نیویورک، نیوجرسی و اسراییل ختم می شد. نانسی طی سخنرانی های گسترده ای افشا کرد که بیشتر قاچاق مربوط به کلیه توسط اسراییل هدایت می شود. در سخنرانی ٢٠٠٨ خود وی دو نیت عمده اسراییل حاصل از مصاحبه ها و پژوهشهای خویش را "طمع" و "انتقام هولوکاست"  گزارش نمود. نانسی در مصاحبه های خود مشاهده کرد که دلالان اسرایلی تکرار می کردند که چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان، ما هر کلیه، کبد و قلبی را به هر قیمتی به دست می آوریم ، دنیا این اعضا را به ما بدهکار است.  در ارتباطی دقیق تر با کانادا،  نگاه ضد استعماری و افشاگرانه فرشتگان قصاب ما را به یاد فیلم مستند دهکده بیوه گان اثر پیتر بلوو می اندازد، داستان مردم بومی دنه کانادا  که از منابع انسانی و طبیعی سرزمینشان برای تامین اورانیوم غنی شده برای ساخت بمب اتمی هیروشیما استفاده شد و سالهاست که این مردم در برابر عواقب فاجعه انسانی این استعمار مقاومت می کنند.   فیلم شما دقیقا در همین جهت حرکت میکند، با زبانی جهانی و بسیار به روز، پارادکس عجیبی ست ، فرشته و قصاب.

سلیمی : فیلم یک هدف زد استعماری دارد و در این راستا تلاش می کند تا به تبیین پارادکس موجود در اندیشه ی تمدن غرب که ذاتا جنگ طلب است و اساسا جنگ را جزئی از موئلفه های استراتژیک تمدن سازی می داند، بپردازد. همچنین همین تمدن جنگ طلب مدعی حقوق بشر نیز هست. این پارادوکس تلخ که واقعیت تمدن غرب را نشان می دهد در نام فیلم قرار گرفته. کسانی که خود را فرشته نجات جهان می دانند مردم جهان را قصابی می کنند. فرشتگان قصاب یعنی پارادکس موجود در تمدن غرب. فیلم در بسیاری از صحنه ها به این نگاه پارادکسیکال وفادار است و سعی میکند با استفاده از ابزار سینما این مسئله را تبیین کند. در دیالوگ های متعددی این پارادکس مطرح میشود که مخاطبِ تیز هوش قطعا متوجه آن میشود.


مجری رادیو CiTR : می شود مثالی بزنید؟

سلیمی : البته! در ابتدای فیلم می بینید که فرمانده نظامی تاکید می کند که سربازانش به زخمی ها رسیدگی کنند، اما در اواسط فیلم خود او همان بچه ها را به کسی می سپارد که قرار است اعضای بدن آن کودکان را سرقت نماید. این نگاه پارادکسیکال تا انتهای فیلم ادامه می یابد، حتی در پایان فیلم مجری تلویزیون بر خلاف آنچه که مخاطب در طول فیلم دیده مدعی میشود که نیروهای آمریکایی برای کمک رسانی به مدرسه رفته بودند که در حمله ای تروریستی به همراه بچه های مدرسه کشته شده اند. در حالیکه مخاطب دیده که نیروهای آمریکایی خود طرح حمله و اشغال آن مدرسه را طراحی کرده بودند. این البته موید یک نکته دیگر نیز هست و آن اینکه بایکوت و سانسور خبری هم که از طرف غرب اعمال میشود با شعار آزادی بیان کاملا در تضاد است و این هم از پارادوکس های بیشمار تمدن غرب به شمار می رود.

مجری رادیو CiTR : در مورد اخبار گفتید. ابتدای فیلم مجری شبکه ی ملی افغانستان اعلام می کند که امروز سالگرد یازده سپتامبر است. آیا عمدی از مطرح کردن این موضوع داشتید؟

سلیمی : بله تمام موئلفه های موجود در فیلم با فکر و برنامه در فیلم قرار گرفته است. از جمله همین خبر در مورد یازده سپتامبر. اساسا فیلم مینیاتور و نمونه ی کوچک شده ی یازده سپتامبر است. همان طور که در یازده سپتامبر یک انفجار مشکوک دلیلی برای حمله و غارت افغانستان توسط آمریکا و ناتو شد، انفجار مشکوک این مدرسه هم زمینه ای را برای حضور نیروهای آمریکایی و در نهایت غارت اعضای بدن کودکان مدرسه را فراهم می کند. در واقع انتخاب روز یازده سپتامبر و لوکیشن افغانستان با این هدف صورت گرفته!

مجری رادیو CiTR : یعنی لوکیشن در خدمت استراتژی فیلم قرار دارد؟

سلیمی : کاملا!

مجری رادیو CiTR : همان اوایل فیلم کتاب اشعار خیام بین افغانها رد و بدل می شود، چرا؟ می خواهم توضیح بدهید که دنبال چه نکته ای هستید؟

سلیمی : خیام یکی از دانشمندان و ادیبان برجسته ی ایرانی بوده که علم جبر را بنیان نهاده و همچنین معادله مشهور " مثلث خیام پاسکال" متعلق به ایشان است. متاسفانه تاریخ سرقت دانشگاهی در سیطره علوم یک تاریخ پیچیده و غرض ورزانه را طی نموده که طی آن علمای قرون وسطی اروپا، آنگاه که به آثار پارسی ، اسلامی و شرقی دست یافتند، همزمان با تشکیل منابع چاپ و...، مطالب و آثار شرق را نیز به نام خود و بدون رعایت ذکر منابع اصلی ثبت کردند. اما متاسفانه غربی ها نام این دانشمند برجسته ایرانی را بایکوت کرده اند و در طول سه قرن گذشته با یک سانسور علمی گسترده به دنبال ثبت آثار بزرگان علمی تمدن ایرانی به نام خودشان بودند. از طرفی خیام یکی از ادیبان و شاعران نامدار ایران است.  کتاب رباعیات خیام در فیلم داخل کیسه ی داروها قرار می گیرد تا به دست عموی جاوید که بیمار است برسد. یعنی جامعه افغانستان بیمار است و این بیماری در دو بخش عمده ی فرهنگی و علمی نمود بیشتری دارد. لذا من کتاب رباعیات خیام را داخل کیسه ی داروها گذاشتم که هم زمان به دو جنبه ی فرهنگی و علمی مورد نیاز افغانستان تاکید کرده باشم. از طرفی مردم افغانستان اگر به دنبال بازیابی هویت اجتماعی یشان هستند بهتر است این دو موئلفه ی کلیدی را از ایران بگیرند تا از تمدن غرب به زورِ گلوله و بمب و موشک. به هر حال افغانستان در گذشته جزئی از امپراطوری بزرگ ایران بوده، سبک زندگی غربی جامعه افغانستان را دچار زلزله ی فرهنگی و ویرانی اجتماعی خواهد کرد.

مجری رادیو CiTR : یعنی فرهنگ ایرانی مناسب افغانستان است؟

سلیمی : بله! مطمئناً! زبان و خط مشترک بین ایران و افغانستان وجود داشته است. مذهب مشترک وجود داشته است. امروز به این اشتراکات حمله شده تا دو کشور از هم فاصله بگیرند.

مجری رادیو CiTR : کاراکترها و شخصیتهای فیلم خیلی در هم تنیده هستند و گویا هر کدام یک مفهوم ویژه دارند. آیا واقعا همینطور است؟

سلیمی : خیلی متشکرم! سوال بسیار مهمی را مطرح کردید. یکی از مهمترین مفاهیم فیلم همین نماد شناسی شخصیت هاست. شخصیت ها گاهی کارکرد استراتژیک دارند و گاهی فلسفی!

مجری رادیو CiTR : قبل از ادامه مبحث شخصیت ها، در یک جمله فلسفه فیلم را بگویید.

سلیمی : فلسفه ی حاکم بر فیلم ، فلسفه ی مقاومت است. که البته نیاز به توضیح و تبیین دارد.

مجری رادیو CiTR : می خواهید اول به توضیح فلسفه ی فیلم بپردازید یا با همان نماد شناسی شخصیت ها ادامه بدهیم؟

سلیمی : برای من فرق ندارد هر طور شما راحت هستید.

مجری رادیو CiTR : بسیار خوب ، پس از شفاف شدن نمادشناسی شخصیت ها به فلسفه ی فیلم بپردازیم. بفرمایید.

سلیمی : بله! حتما! ببینید زن در هنر نماد سرزمین و عقیده است. در فرشتگان قصاب سه کارکتر اصلی زن و یک کاراکتر فرعی زن وجود دارد. که با این رویکرد نمادشناسی، که هر یک نماد یک سرزمین هستند. اَشلی نماد صهیونسیت هاست. با همان روحیه ی اشغالگری و غارت. کیسی نماد سرزمین و مردم آمریکاست که توسط صهیونیستها به بازی گرفته شده و او در طول فیلم متوجه می شود که آنها در حال سوء استفاده از نظام و مردم ایالات متحده آمریکا هستند. او فقط تا زمانی زیر عنوان شهروندی آمریکایی خود در امان است که حقیقت را در نیافته است. 

مجری رادیو CiTR : یعنی شما معتقدید که صهیونیست ها از مردم آمریکا سوء استفاده می کنند؟

سلیمی : هیچ شکی در این موضوع ندارم. همین امروز اوضاع نابسامان اقتصادی ایالات متحده، حاصل اقتصاد صهیونیستی است. امروز سیاست مداران آمریکا مهره های صهیونیستی هستند و مردم آمریکا کم کم به این موضوع آگاه می شوند. و روزی که مردم آمریکا با هم متحد شوند حتما پایان عمر این  جهانبینی جهانخوار هم فرا خواهد رسید. مردم آمریکا در جنبش 99% نشان دادند که منشا فاسد  صهیونیسم یعنی بنگاه های مالی وال استریت را می شناسند و فهمیده اند که بانک و بورس، پایگاه های عملیاتی صهیونیسم برای نابودی جهان است.  در نماد شناسی فرد نظامی ارشد نماد حکومت است. در  فرشتگان قصاب  می بینید که اشلی همه کاره است و دیوید به عنوان فرمانده نظامی ارشد دستورات او را اجرا می کند. این یعنی نفوذ صهیونیسم در ارکان نظامی ، سیاسی و اقتصادی حکومت آمریکا. حتی وقتی دیوید می خواهد از افراد خودش دفاع کند، اشلی مسئله پول را پیش می کشد و یادآور می شود که دیوید تعهد مالی دارد و برای پول کار میکند، پس جان سربازان آمریکایی اهمیتی ندارد.

مجری رادیو CiTR : متشکرم. اما گفتید که سه زن اصلی و یک زن فرعی آنها را هم توضیح می دهید لطفاً.

سلیمی : بله! زن سوم در حقیقت نماد شرایط فعلی افغانستان است. گیسو که معلم مدرسه است سعی دارد با حداقل امکاناتی که در اختیار دارد ، بچه های خوب و دانش آموخته ای را تربیت کند. اما توان دفاع از خودش را ندارد. بعد از حمله به مدرسه او تمام وقت در یک کُمد پنهان است. به لحاظ نماد شناسی گیسو نماد سرزمین اشغال شده ای است که در چارچوب تحمیلی آمریکایی ها محبوس شده است. گیسو داخل آن کمد نماد سرزمین اشغال شده ی افغانستان است. زن فرعی فیلم دختر نوجوانی ست که نامش ناجیه است ، یعنی نجات یافته! او در نماد شناسی فیلم جایگاه ویژه ای دارد. یعنی اگر مردم افغانستان مثل کاراکترهای فیلم از خود مقاومت نشان دهند در نهایت جامعه ی آینده ی افغانستان که نمادش همین دختر نوجوان است از این ستم رهایی خواهد یافت.

مجری رادیو CiTR : کاراکتر نمادین دیگری نیز در فیلم وجود دارد؟

سلیمی : بله وجود دارد. من با فلسفه ی داروین و نگاه داروینیستی به جهان به شدت مخالف. افکار داروین مروج خشونت است. در واقع فلسفه داروین راه را برای وحشی گری و جنگل پنداشتن جهان از سوی داروینیست ها باز می کند. به همین دلیل یک شخصیتی در فیلم دارم که نامش  جیسون داروین  است. او به دنبال تنازع بقای خودش همه را مورد حمله قرار می دهد. در اواخر فیلم متوجه می شویم که افراد تحت فرمان خودش هم از او متنفرند.

مجری رادیو CiTR : سهیل شما به داروینیسم اشاره نمودید، داروینیسم با منشا کارتزین (فلسفه دکارت) امروز در پژوهشهای بی غرضانه در غرب هم به چالش کشیده شده است، به خصوص در وادی ملاقات و صلح دوباره علوم انسانی با علوم طبیعی. بیشتر به دلیل بحرانهای محیط زیست و ابعاد فاجعه آوری که تکنولوژی حاصل از علوم طبیعی بی اخلاقیات در غرب ایجاد کرده است. امروز متفکرانی که به دنبال حقیقت هستند و بی غرضانه پژوهش میکنند، نگاهشان معطوف به فلسفه های شرقی شده است و همچنین فلسفه های کهن بومی در غرب، نگاه های کهنی که پیش از عصر صنعتی و مدرنیسم متولد شده و سیر تکاملی خویش را طی می کردند تمدن های انسانی ای بنیان نهادند ، بدون آلوده گی محیط زیست و بدون جنگهای سیاسی و نژاد پرستانه.

 سلیمی: من به جدال سنگین بین داروینیست ها و کریشنیست ها در آمریکا آگاهم و سعی کردم این را در صحنه تنفر گروه، از جیسون داروین، این جدال را برای مخاطبم به نمایش بگذارم.

مجری رادیو CiTR : شما خودتان کریشنیست هستید؟

سلیمی : نه! من نگاه انسان شیعی را در خلقت و نگاه به جهان قبول دارم زیرا این نگاه هم جهان ناپیدا را تشریح می کند و هم جهان پیدا و قابل لمس را. اما نگاه کریشنیست ها به نگاه شیعی نزدیک تر است. آنها در آغاز راه هستند ، اما در جهت درستی حرکت می کنند. اگر بتوانند در تبیین جهان ماده به جای فیزیک ، خلقت را مطالعه کنند، راه برای رسیدن به نگاه شیعه، برایشان کوتاه تر خواهد شد.

مجری رادیو CiTR : پس در حقیقت  فرشتگان قصاب  کنکاشی حقیقت طلبانه در فلسفه های فکری و جهان بینی های بنیادیی که راه حل های بسیاری برای فاجعه های انسانی و طبیعی امروز جهان دارد. به خصوص که گروهی از شنوندگان ما پژوهشگران دانشگاهی هستند. و گروه دیگری فعالان صلح با جهانبینی ضدامپریالیسم.

سلیمی: من سعی کردم فرشتگان قصاب فیلمی جهانی باشد با اندیشه ای جهان شمول و مبتنی بر فطرت انسان و امیدوام که موفق شده باشم.

مجری رادیو CiTR : می دانم برای آنالیز کاراکترهای فیلم فرشتگان قصاب باید ساعتها با هم گفتگو کنیم و این در زمان برنامه ی ما نمی گنجد. به همین جهت می خواهم کمی به پروسه ی تولید بپردازیم. فرشتگان قصاب به لحاظ کیفیت ساخت و کارگردانی واقعا بی نقص است و در نگاه اول یک فیلم خوش ساخت هالیوودی را تداعی می کند. این اثر جوایز افتخار آمیزی دریافت کرده است. این توان تولید چطور ممکن است؟

سلیمی : واقعیت این است که کشور من مهد استعدادهای بی نظیر است. کاری که من انجام دادم مدیریت صحیح این توان و پتانسیل بود. به نظرم یک کارگردان خوب باید بتواند در فیلمنامه، دکوپاژ و استوری بورد جهان خود را به شکلی قابل فهم به تمام عوامل فیلم منتقل کند، تا آنها هم به جهان کارگردان وارد شوند و درست مطابق افکار کارگردان رفتار نمایند.

مجری رادیو CiTR : جلوه های ویژه فیلم بسیار زیبا و در خدمت فیلم است و فیلمبرداری هم بسیار تاثیرگذار. کمی توضیح دهید، لطفاً.

سلیمی : خواهش می کنم. ما در سه بخش جلوه های ویژه داشتیم. جلوه های ویژه ی میدانی(Visual Effect) ، جلوه های ویژه ی رایانه ای (CG یا همان VFX) و جلوهای ویژه ی گریم که واقعا حمید رسولیان ، بهروز باقری و محمد رضا توسلی  عالی کار کردند. طراحی صحنه و لباس هم کار خوب بابک پناهی بود. و البته فیلمبرداری فرشاد گل سفیدی بسیار حرفه ای و دقیق بود. ببینید ما روزانه 15 تا 20 ساعت کار می کردیم و فشار بسیار زیادی روی عوامل و بازیگران بود، اما همه کمک می کردند. باید یاد کنم از صدابرداری وحید مقدسی و صداگذاری بی نظیر آرش اسحاقی. همین جا ، من از همه ی تیم خوبم تشکر می کنم.

مجری رادیو CiTR : حالا که در مورد صدا صحبت کردید، کمی هم به موسیقی به پردازیم.

سلیمی : موسیقی توسط امیریل ارجمند و فرزاد ورزنده آذر ساخته شده که واقعا ساندتراک های خاطره انگیزی را بوجود آورده اند.

مجری رادیو CiTR : با توجه به تجربه ی خودتان در موسیقی در کار آهنگسازانتان دخالت داشتید؟

سلیمی : ببینید من در بیشتر فیلدهای فیلمسازی تجربه دارم. از جلوه های ویژه تا گریم، موسیقی ، فیلمبرداری ، بازیگری،... اما هرگز با دخالت کردن در کار تیم موافق نبودم. من خواسته هایم را دقیق و روشن به عوامل می گفتم، گاهی ساعتها با هم صحبت می کردیم تا به حس مشترکی برسیم. روش من در هدایت افرادم اینطور است که در موردشان پیش داوری نمی کنم. آنها را در فکر و خیال خودم شریک می کنم. بعد از آنها میخواهم بروند و خواسته ام را انجام دهند. آنوقت معجزه ای رخ می دهد. آنها دقیقا همان کاری را تحویل می دهند که من می خواستم. گاهی در مورد یک ساز یا میزان شنیده شدن ملودی ها با هم صحبت می کردیم و گاهی برای بهتر شدن کار پیشنهادی می دادم و آنها انجام می دادند و واقعا کار عالی می شد. البته دو تشکر بسیار ویژه هم باید داشته باشم از محمد قهرمانی تهیه کننده خوبم، که واقعا از اعتمادش سپاسگزارم. و همین طور از استاد حسن عباسی که همیشه از مشاوره های خوبشان بهره برده ام نهایت سپاس و تشکر رو دارم.

مجری رادیو CiTR : یک سوال شخصی دارم.

سلیمی : بله! بفرمایید.

سیمرغ : سینمای مورد علاقه ی سهیل سلیمی چیست؟

سلیمی : من به سینمای فاجعه علاقه مندم. سینمایی که کاراکترهای اصلی آن با فاجعه ای روبرو شوند و با یک دشمن بزرگ مبارزه کنند.

مجری رادیو CiTR : این مبارزه به پیروزی ختم می شود؟

سلیمی : بستگی دارد پیروزی را چطور تصور کنید. در نگاه من پیروزی یعنی استقامت در رسیدن به هدف. فرشتگان قصاب یک تراژدی مدرن است و کاراکترهای اصلی کشته می شوند اما هدف فیلم محقق می شود یعنی دشمن نابود می گردد و با زنده ماندن ناجیه امید به آینده در مخاطب شکل می گیرد.

مجری رادیو CiTR : یعنی مخاطب پاسخ سوالاتی را که فیلم برایش ایجاد کرده را دریافت می کند؟

سلیمی : بله! من اساسا با اینکه فیلم پایان باز داشته باشد مخالفم. همیشه این مثال را می زنم که پایان باز برای یک فیلم درست مثل این است که کسی یک جمله نا تمام بگوید. و بعد افتخار کند که به به چه جمله ی زیبایی گفتم. جمله نه تنها باید کامل باشد بلکه باید در پایان آن نقطه هم داشته باشد. من برای مخاطبم ارزش و احترام قائل هستم و به همین دلیل پاسخ تمام سوالات مطرح شده در فیلم را می دهم.

مجری رادیو CiTR : برگردیم به ابتدای مصاحبه، گفتید که فلسفه ی شما در فرشتگان قصاب ، فلسفه ی مقاومت است. می خواهم توضیح دهید تا مخاطبان ما با جهان فلسفی شما بیشتر آشنا شوند.

سلیمی : با تعریف اشغال و محاصره شروع میکنم. ببینید مقاومت اساسا در جایی شکل می گیرد که اشغال و محاصره صورت گرفته باشد. کمی مسئله را باز می کنم. وقتی یک مهاجم به سرزمینی حمله می کند و جنگ آغاز می شود تا مرحله پایان جنگ سه مرحله اقدام باید صورت بگیرد وگرنه آن جنگ نتوانسته اهدافش را محقق کند. اول اشغال یا محاصره ، دوم تصرف ، سوم تثبیت. در هر رویارویی یا منازعه ای این سه مرحله وجود دارد. برای مثال صهیونیست ها هفتاد سال است که کشور فلسطین را اشغال کرده اند، اما هنوز مرحله ی تصرف و تثبیت کامل نشده، زیرا مردم مظلوم فلسطین با حداقل امکانات در حال مقاومت هستند. بعد از مشخص شدن مفهوم اشغال و محاصره حالا می توان مفهوم مقاومت را توضیح داد. در زمان اشغال ممکن است مردمان سرزمین اشغال شده توان بیرون راندن دشمن را نداشته باشند، اما به هر حال با عملیات های کوچک و غیر متمرکز مرحله ی تصرف را برای دشمن سخت می کنند. وقتی آلمان نازی اروپا را مورد تهاجم گسترده ی خود قرار داد قبل از اینکه دولت ها بتوانند توان نظامی خود را بازیابی کنند مردم اروپا با تشکیل گروهای مقاومت به مبارزه با نازی ها پرداختند. که این اقدام در فیلم های زیادی به تصویر کشیده شده است. چند دقیقه ی قبل در مورد سوء استفاده ی صهیونیسم از سرزمین و دارایی های مردم آمریکا صحبت کردم، همان را در فرمول مقاومت تشریح میکنم. ببینید اقتصاد آمریکا توسط یهودیان صهیونیست مورد حمله قرار گرفت و اشغال شد. در همان اوایل افرادی مثل هنری فورد تلاشهایی برای مقاومت در مقابل این مارسمیِ چند سَر انجام دادند. اما چون مردم همراهی نکردند در نطفه خفه شد. سپس تمام بنگاه های اقتصادی آمریکا به تصرف صهیونیسم در آمد و امروز چنان این موضوع تثبیت شده که اگر بخواهند آنرا از اقتصاد آمریکا جدا کنند، آمریکا دچار فرو پاشی عظیمی خواهد شد. اما خواهید دید که در نهایت مردم آمریکا چاره ای جز این نخواهند داشت که با یک خود انهدامی گسترده شر این مار سمی را از سرزمین شان کوتاه کنند. ببینید این علامت دایره ای شکل که حرف C درون آن نوشته شده ]][ c و روی تمام کالاهای غربی جای دارد، معنایش این است که بخشی از پولی که بابت خرید هر کالایی که هزینه می شود به یهودیان صهیونیست داده می شود. به این علامت  کُشر  می گویند اما واقعا هیچ کس کارکرد دقیق آنرا نمی داند. مردم آمریکا حتی برای خریدن یک قرص نان هم باید این باج را به یهودیان صهیونیست بدهند، زیرا آردی که نانوایی ها تهیه می کنند باید  کشر شده باشد و طبیعتا نانوا آن مبلغ اضافی را روی قیمت نان از مردم میگیرد. و یهودیان صهیونیست بدون اینکه ذره ای کار کرده باشند هر روز صبح حساب های بانکی یشان با پول مردم آمریکا پر می شود. البته امروز مردم دنیا نسبت به این نشان حساس شده اند و صهیونست ها امروز موزیانه تر از قبل، این کار را انجام می دهند.

مجری رادیو CiTR : پس شما میگویید که مقاومت هم جنبه ی نظامی دارد و هم جنبه ی اقتصادی؟

سلیمی : فراتر از اینها! مقاومت یک ویژگی فرهنگی ست. مقاومت حیات جامعه را تضمین می کند. در فیلم می بینید که خانواده های افغانی برای نجات فرزندانشان تلاش می کنند و در این راه کشته می شوند و در نهایت یک دختر نوجوان که نماد آینده ی افغانستان است نجات می یابد.



مجری رادیو CiTR : آیا این انفجارهای تروریستی و انتحاری از نظر شما مقاومت است؟

سلیمی: سوال هوشمندانه ای پرسیدید! بین مقاومت و تخریب کورکورانه فرق است. متاسفانه آنچه امروز در سوریه ، عراق و افغانستان روی می دهد اصلا ماهیت مقاومت ندارد زیرا مقاومت در مقابل دشمن معنا می یابد. کشتن زنان و کودکان و شهروندان افغانی و عراقی و سوریه ای هیچ ربطی به مفهوم مقاومت ندارد بلکه بر عکس برای تامین منافع ]]صهیونیسم بین الملی است. یک راه ساده را به شما یاد می دهم. همواره در این گونه حوادث ببینید آیا منافع کشور مورد تهاجم تامین می شود یا منافع مهاجمین. در سوریه اگر واقعا مسئله آزادی بود، مردم با نظامیان درگیر بودند. در حالی که مردم و دولت در کنار هم با تروریست هایی درگیر هستند که کودکان را می کشند، بیمارستان ها و مساجد را ویران می کنند. شاید برای مردم غرب این سوال پیش آمده باشد که اگر اینها دنبال آزادی هستند چرا زیارتگاه ها را در سوریه ویران می کنند؟! چرا با بمب گذاری در بازار مردم و کسبه را می کشند. خوب به تاسیسات نظامی و لجستیکی حمله کنند. این بمب گذاری توسط صهیونیست های یهودی ، صهیونیست های مسیحی و صهیونیست های مسلمان یعنی وهابی ها ، سلفی ها و بهایی ها مدیریت می شود. و اتفاقا همین ها مانع تشکیل گروه های مقاومت می شوند. این گروه های تروریستی چند هدف کلیدی دارند،  اول سیاه کردن چهره ی دین برای ایجاد فضای لازم جهت شیطان پرستی که یک پروژه ی بزرگ صهیونیستی است. دوم سیاه نشان دادن چهره ی اسلام شیعی  به عنوان تنها دین پویایی که دارای برنامه استراتژیک برای جامعه سازی ست. سوم نسل کشی گسترده در میان مسلمانان توسط مسلمانان صهیونیست و یا حتی بوداییان صهیونیست مثل کشتار سال گذشته در میانمار. چهارم سلب اندیشه ی دینی در بین مردم سرزمین های اشغالی. پنجم نا امن جلوه دادن سرزمینهای اشغالی برای نفوذ و غارت بیشتر.  فرشتگان قصاب  سعی دارد تا روحیه ی مقاومت را در مخاطبانش زنده کند. این مقاومت نیاز امروز جامعه ی غربی نیز هست. امروز مشکلات اقتصادی غرب از یونان تا ایالات متحده بر گردن صهیونیسم است. ثروت اروپا و آمریکا را صهیونیست ها همان یک درصد خون خوار بلعیده اند. امروز که دیگر تمام شیره ی جان غرب توسط صهیونیستها مکیده شده، آنها به سرعت در حال کوچ به چین و آسیای شرقی هستند. باید مردم دنیا بیدار شوند و خود را ، سرزمینشان را، اقتصاد و فرهنگ شان را از اسارت صهیونیسم برهانند.

مجری رادیو CiTR : پس شما مدعی هستید که فلسفه ی شما، جهان شمول است؟!

سلیمی: البته! هر نگاه فلسفی باید این پتانسیل را داشته باشد.

مجری رادیو CiTR : سهیل، کشور شما هشت سال درگیر جنگ با دیکتاتور عراق بوده است. آیا نشانی از آن هشت سال جنگ در این فیلم هست؟

سلیمی : از سوال زیبایتان متشکرم. خیلی دوست داشتم به این موضوع هم بپردازم. من نزدیک به ده سال داشتم که آن جنگ وحشتناک تمام شد، دوران کودکی من با ترس از بمباران و حملات موشکی عراق گذشت. در پناهگاه هایی که در مدرسه باید در آنها پنهان می شدیم و یا نیمه شب ها با علام وضعیت قرمز در زیر زمین خانه مان پنهان می شدیم. عراق کشوری نبود که حتی هشت هفته بتواند با ایران بجنگد چه رسد به هشت سال. ما از هفتاد کشور مختلف اسیر جنگی داشتیم. یعنی هفتاد کشور به عراق نیروی نظامی می دادند. ژنرالهای فرانسوی نقشه ی عملیات برایشان طراحی می کردند. آمریکا و آلمان سلاح شیمیایی به صدام هدیه می دادند. تعداد کشته و مصدومام شیمیایی ما از تعداد کشته شدگان حمله اتمی به هیروشیما هم بیشتر است. عراق با بمب و موشک و هواپیماهای جنگنده و بمب افکن ساخت آمریکا و فرانسه و شوروی  و با گلوله های توپ و تانکهای انگلیسی با ما می جنگید. یعنی از شرق تا غرب عالم با هم جمع شده بودند ایران را نابود کنند که با مقاومت اسطوره ای و حماسی مردم ایران شکست خوردند. مطمئن باشید آن دوران را هرگز فراموش نخواهم کرد. بسیاری از الگوها و رفتارهای شخصیتهای مثبت و قهرمان فیلم از آدم های آن دوران گرفته شده. برای مثال جاوید همان نوجوان سیزده ساله ی فیلم از شخصیت بهنام محمدی سیزده ساله گرفته شده که در زمان حمله ی عراق جانانه مقاومت کرد و شهید شد.

مجری رادیو CiTR : هر چه پیش می رویم فیلم سینمایی فرشتگان قصاب عمیق تر میشود. درست مثل اینکه در ساحل اقیانوس جلوبروی. هرچه جلوتر می رویم عمق بیشتری را حس می کنیم.

سلیمی : متشکرم! لطف خدا بوده است.

مجری رادیو CiTR : سهیل، توصیف هایی که کردید سوالی را در ذهن من شکل داد. من احساس می کنم شما هنر و فلسفه را در خدمت تفکر شیعی استفاده کرده اید. درسته؟

سلیمی : اساسا مقاومت برای من یک الگوی ثابت دارد و آن رفتار امام حسین ع در کربلاست. ایشان مظهر مقاومت حقیقی هستند. وقتی در مقابل ظلم می ایستند با وجود اینکه فقط هفتاد و دو نفر هستند در مقابل لشکر هزاران نفره ی دشمن مقاومت می کنند. او و تمام یارانش و حتی کودک شش ماه اش در این مقاومت جان خود را از دست می دهند و به شهادت می رسند اما ذلت نمی پذیرند. ما از این واقعه با نام عاشورا یاد می کنیم.

مجری رادیو CiTR : شهادت یعنی چه؟

سلیمی : یعنی مقاومت و از دست دادن این جسم خاکی (کشته شدن) برای ماندن (شهادت) در راه و خواست خدا.

مجری رادیو CiTR : پس مقاومت به غیر از یک فلسفه ، یک بینش تاریخی هم هست؟ تصویری آز آن بینش در فیلم شما هست؟

سلیمی : همینطور است! صحنه عاشورایی فیلم من جایی ست که ناجیه بالای تپه ای ایستاده و محل کشته شدن بچه های مدرسه ، فرهاد و گیسو و جاوید را نگاه می کند. در عاشورا حضرت زینب س درست مانند این صحنه از بالای تپه ای به قتگاه برادر و عزیزانش نگاه می کند. اوست که پیام آن مقاومت را برای جهانیان می رساند. ناجیه هم شاهدی ست که پیام این ظلم را به جهانیان خواهد رساند.

مجری رادیو CiTR : از اینکه دعوت ما را از راه دور پذیرفتید، با اینکه میدانم الان باید ساعت از نیمه شب شما در ایران گذشته باشد، از شما سپا سگذارم. به جاست که اینجا در حضور شنونده گان رادیو  CiTR  لوح برگزیده سال 2013 این شبکه را،  لوح "مبارزان نور" را به دلیل داشتن نگاه ضد استعماری و پرداختن به بحرانی جهانی بر اساس مردم شناسی و با زبانی سینمایی و عملگرا و پارادایمی، به شما تقدیم کنیم. 

سلیمی : خب البته غافلگیر شدم. از شما و همه کسانی که مرا مفتخر به دریافت این لوح دانستند صمیمانه سپاسگزارم. از رادیو دانشگاهی " CiTR "، و به ویژه از مردم بومی قوم "ماسکویم  The Musqueam People "، صاحبان زمین اشغال شده این دانشگاه واقع  بر ارتفاعات "پونت گری Point Gre" که مهربانانه امروز میزبان من بودند.

مجری رادیو CiTR : ممنون از شما و هم سفرانتان در خلق فرشتگان قصاب و خدا نگهدار.

سلیمی : خدانگهدار


لینکِ خبر مصاحبه در CiTR 

لینکِ فایل صوتیِ مصاحبه در سایتِ CiTR

ورزش سیاسی

ورزش سیاسی | هر پدیده ی بین المللی یک رویداد سیاسی است و یا در امتداد سیاست است، از آنجا که خودِ سیاست هم امتداد میدان نبرد است، پس...


هوالحکیم. نه تنها ورزش که هر پدیده ی بین المللی یک رویداد سیاسی است و یا در امتداد سیاست است. خباثت های همیشگی تمدن غرب و خصوصا انگلستان، آنقدر زیاد است و آنقدر در شئون مختلف زندگی بشریت در سراسر جهان رسوخ داشته که هر انسانی که مورد ظلم آنها قرار گرفته با حتی حداقل آگاهی در هر موقعیتی که باشد، فرصت را برای گرفتن انتقام مغتنم می شمارد. مستندِ دیگو مارادونا به کارگردانی آصف کاپادیا، نگاهی ریز و جزئی به این موضوع دارد. در بخشی از این فیلم، جمله ای تاریخی از مارادونا دارد، که شکست تیم ملی انگلیس با گلی که او با دست زده را مثل یک انتقام نمادین از انگلیس می داند. هر چند فساد ساختاری فوتبال و اعتیاد در نهایت گریبان گیر مارادونا هم شد، و از طرف دیگر با پرونده سازی که انگلیسی ها از طریق مافیایی موادمخدر برای او درست کردند، در نهایت آبروی او را بردند، تا شکست در زمین فوتبال را با ترور شخصیتِ مبارز او جبران کنند. اما در یک نگاه کلان تر، غارتگری انگلستان از سرمایه انسانی کشورهاست. و سوالی سخت تر اینکه کشوری که تاب نبرد در میدان جنگ را ندارد، چگونه با بغض تحقیر مردم سرزمینش باید برخورد کند. آنهم وقتی باید در زمینه های گوناگون با آن دشمنِ خونی مواجه شوند؟ یا شاید باید پرسید، مدیریت پشت پرده جهان چگونه رقم خورده که انگلیس و آمریکا که تقریبا به هفتاد، هشتاد درصد کشورهای جهان حمله و تعرض داشته اند، دیگران را مجبور می کنند تا در رویدادها و برنامه‌ها و جشنواره های کشورهای مهاجم شرکت کنند و حتی برای شرکت در آن رویدادها باهم رقابت کنند. باید تکمیل کنم که ورزش و هر پدیده ی بین المللی یک رویداد سیاسی است و یا در امتداد سیاست است، از آنجا که خودِ سیاست هم امتداد میدان نبرد است، پس تمام تقابل های جهانی امتداد نبردی ست که در حافظه تاریخی هر تمدن و سرزمینی نهفته است. سهیل سلیمی

* حتما ویدیوی مرتبط با این متن را در هایلایت اینستاگرام با عنوان "ورزش سیاسی" ببینید @salimisoheil1

آه کشم تا معراج

آه‌کشم تا معراج

|  کارگردان: سهیل سلیمی   |    تهیه‌کننده: احمد اکبرنژاد    |   شاعر: صابرخراسانی  |

برای تماشای ویدیو لطفا روی تصویر زیر کلیک کنید: