|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |
|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت ششم : جنگ‌های ترکیبی، راه‌حلی برای تمام فصول نویسنده : سهیل سلیمی

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟

قسمت ششم : جنگ‌های ترکیبی، راه‌حلی برای تمام فصول

نویسنده : سهیل سلیمی

جنگ‌های امروز هم مانند جنگ‌های مُدرن صد سال گذشته‌، جنگی همه جانبه است. اما عنوان همه جانبه، امروزه هیبریدی یا ترکیبی نامیده می‌شود. استفاده همزمان از آسیب‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه‌ای، اجتماعی و نظامی همواره وجود داشته و وجود خواهد داشت، حتی استفاده از بیماری‌ها در جنگ‌ها هم قدمتی تاریخی دارد، اما نداشتن حافظه تاریخی در میان ملت‌ها باعث می‌شود که هر بار غافلگیری جدیدی رخ دهد. علت آنکه بسیاری از غرب زده‌ها از بازگویی جنایت‌های غرب برای نسل‌های جدید واهمه دارند و به شدت با آن مخالفت و مقابله می‌کنند همین است که اگر امروز نشد برای ده سال دیگر نسلی تربیت کنند که از سر نا‌آگاهی تن به بازیی بدهد که برای نابودی خودش طراحی شده است، نسل نا آگاه، نسلی ساده لوح و نسلی که دشمن را با بزکِ نفوذی‌ها و رسانه‌های دشمن زیبا و قابل اعتماد می‌بیند. درست مانند همان‌هایی که وقتی هیتلر شروع به روشن کردن آتشِ جنگ جهانی دوم می‌کرد در مرزهای کشورهایشان به استقبال ارتش آلمان رفتند، یا عراقی‌هایی که وقتی آمریکایی وارد بغداد می‌شدند به دلیل آنچه نجات از دست صدام ‌می‌پنداشتند برای سربازان آمریکایی گوسفند قربانی می‌کردند و چند سال بعد وقتی نتیجه حضور آمریکایی‌ها شد کشتار قریب به پنج میلون کودک و نوجوان و زنان بی‌گناه، فهمیدند که چه بلایی به سرشان آمده، آنهم وقتی که صبح تا شب و تمام روزهای سال سرمایه‌ی کشورشان توسط آمریکایی غارت می‌شود و برای تسلای خاطر برایشان شورلت و دوج و تویوتا می‌فرستد، که خیال کنند وسط دنیایی که برای یک بیماری ساده باید تا ترکیه یا ایران سفر کنند، خُب، ماشین خوب سوار می‌شوند! اما نکته‌ای که نباید از آن غافل شد است این است که این جنگ‌های ترکیبی، یک آسیب ماندگار از طریق جنگ نرم دشمن در قربانی ایجاد می‌کند که در لایه‌های مختلف جامعه تاثیری ماندگار دارد. این آسیب به آسیب شناختی معروف است و از آن به جنگ شناختی یاد می‌شود. در کوتاهترین جمله بندی ممکن جنگ شناختی در واقع میزان تغییر شناخت قربانی را نسبت به جهانی که تا قبل از تهاجم شناختی، می‌شناخته شامل می‌شود. هر چند تفکیک میان جنگ نرم و جنگ شناختی پیچیده است، اما شاید به لحاظ ابزار، ابزارهای نوینِ اینترنت‌پایه مانند اپلیکیشن‌های گوشی‌های همراه را در نسبت به سریال‌ها و فیلم‌ها که در جنگ نرم پُر رنگ‌تر عمل می‌کردند، نقطه‌ی افتراق قابل تشخیصی دانست. که در جنگ ترکیبی نوین بسیار از آنها بهره‌برداری می‌شود. البته باز باید تاکید کنم که از نظر بنده هیچکدام از اقدامات دشمن چیز جدیدی نیست و در راستای همان استراتژی قدیمی که در قسمت اول و دیگر قسمت‌ها به شرح آن پرداختم، در هر دوره‌ای دشمن ، ابزارهای نو ظهور را به کار می‌گیرد. برای مثال دستکاری اطلاعات، حجیم‌سازی اطلاعات، ارائه اطلاعات غلط، تغییر تاثیرات روانشناختی اطلاعات، چینش و مدیریت اولولیت در اطلاعات و در نهایت کنترل در مبدا تولید، در نحوه و مسیر اطلاعات، و بهره‌برداری از اطلاعات همواره‌ی تاریخ با ابزارهای گوناگون و برای سطوح مختلف جامعه رخ می‌داده اما این، ابزارِ مدیریت این فرایند بوده، که همواره تغییر کرده است. سهیل سلیمی

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت سوم : جنگ جهانی چهارم

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟

قسمت سوم : جنگ جهانی چهارم

نویسنده: سهیل سلیمی

بعد از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد که "الکساندر دومارانش" رئیس سرویس اطلاعاتی فرانسه، آن‌ را "جنگ جهانی سوم" نامید، همین سیاست علیه کشورهای دیگر و خصوصا کشورهای خاورمیانه هم کلید خورد. در واقع ایجاد رژیم جعلی اسرائیل برای تحقق همین هدف بود، ایجاد یک ناامنی پایدار و مستمر، برای چالشی پایدار و مستمر علیه کشورهای خاورمیانه، و البته تحقق نابودیِ هدفی مهم به نام اسلام، هدفی که یا باید نابود می‌شد و یا به کلی ناکارآمد. تمدنِ غرب با شناختی که در طول صدها سال استعمار از منطقه غرب آسیا به دست آورده بود راه نفوذ و آغاز استعماری نو را در نابود کردن اسلام و خصوصا تشیع می‌دانست که "الکساندر دومارانش" در کتاب "جنگ جهانی چهارم" به تفصیل به شرح استراتژی نابودی تشیُع پرداخته است. زیرا او معتقد بود که تشیع با محوریت ایران به زودی از مرزهای غربی چین تا شمال آفریقا را به کنترل ایدئولوژیک خود در خواهد آورد و تمدن غرب را به چالش خواهد کشید. او این مقطع را "جنگ جهانی چهارم" نامید و به رئیس جمهور آمریکا "ریگان" گفت که باید دست از جنگ شرق و غرب بردارد و جنگ نوین، یعنی جنگ شمال و جنوب را آغاز کند، جنگِ میان تمدن غرب با اسلام.

مهمترین استراتژی‌ که برای تحقق این هدف طراحی شده بود؛ ایجاد جنگ میان کشورها و گرفتن پُز حمایت از یک طرف جنگ، و بعد دوشیدن هر دو سوی نبرد از طریق فروش سلاح و گرفتن دارایی‌هایشان برای ارائه کالاهای اساسی و حتی دارو و ملزومات اولیه زندگی بود!

در این استراتژی با ایجاد جنگ میان کشورها دو هدف محقق می‌شود. اول؛ کشور ضعیف، یا کشور مورد حمله، از نیازهای کوچک گرفته تا ساختارهای عظیم اقتصادی و... محتاج کمکِ همان‌ها می‌شوند که طراح جنگ بوده‌اند و دوم؛ کشور قدرتمند یا کشور مهاجم، که در روندی اصطکاکی و فرساینده عناصر و موئلفه‌های قدرتش را از دست می‌دهد و سر آخر محتاج همان‌ها می‌شود.

بعد از جنگ جهانی دوم هر دو سوی جنگ، محتاج و تحت فرمانِ انگلستان و آمریکا بودند. برای آمریکا و انگلستان اصلا مهم نبوده و نیست که جنگ را کدام سمت شروع کند، یا کدام سمت ماجرا، پیروز میدان باشد، نفس وجود جنگ مهم است. پس تا جایی که بتوانند با ایجاد تفرقه میان کشورها این مهم را محقق می‌کنند. البته در دوران جنگ جهانی سوم و بعد جنگ جهانی چهارم سعی کردند تا جای ممکن جنگ‌ها را از مرزهای خود دور نگه دارند.

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت دوم : دو رفیق آدمکش

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟

قسمت دوم : دو رفیق آدمکش

نویسنده: سهیل سلیمی

اما آلمان‌ها، آلمــان‌ها هم از توانمندی‌های رسانه‌ای خوبی برخوردار بودند و حتی در شروع جنگ بسیاری از مناطق را حتی بدون شلیک یک گلوله، و با تبلیغات رسانه‌ای نازی‌ها تصرف کردند و مردمان آن مناطق ضمن تسلیم شدن به استقبال سربازان آلمانی می‌رفتند، تا از ثروت و قدرت و اقتدار آلمان‌ها بهرمند شوند، اما با غفلت از انگلستان، ناگهان آلمان‌ها خود را میانه‌ی نبردی بی‌بازگشت دیدند. در اسناد جنگ جهانی دوم آمده است که انگلستان به فرانسه قول داده تا در صورت حمله‌ی آلمان‌ها از آنها حمایت کند و رسما وارد جنگ شود، اما تا قریب به سه سال بعد از جنگ هیچ کمک مفید و جدی برای نجات فرانسه انجام نداد و فرانسه اشغال شد. انگلستان جز بمباران‌های گاه و بی‌گاه روستاهای آلمان کار دیگر انجام نمی‌داد، این کار انگلستان تا جایی برای آلمان نازی بی‌اهمیت شد که بعد از مدتی حتی این حملات را پاسخ هم نمی‌داد و بنادر انگلیسی که در روزهای اول جنگ بمباران می‌شدند پس از مدتی تا حدود اواخرِ 1942به فعالیت روزانه‌ی خود رو آوردند و انگار جنگ جهانی در انگلستان تمام شده بود. انگلستان با این استراتژی کاری کرد تا کشوری که ممکن بود روزی به دشمن شماره‌ی یک انگلستان تبدیل شود توسط آلمان‌ها با خاک یکسان گردد. این در حالی بود که انگلیسی‌ها چند سال قبل از جنگ با ارائه اطلاعات غلط در افکار عمومی و رسانه‌ها و از طریق نفوذ در میان سیاست مداران آلمانی، فرانسه را دشمن آلمان نشان می‌دادند، همین دو بهم زنی بود که کینه‌ای بین دو کشور برای جنگیدن با یکدیگر ایجاد کرده بود. در جنگ‌ جهانی دوم آلمان هر چه داشت را هزینه کرد و در انتهای جنگ از کشوری ثروتمند و پرقدرت به ویرانه‌ای تحت سلطه‌ی آمریکا و انگلیس تبدیل شد.

در واقع انگستان جنگ جهانی دوم را به راه انداخت تا تمام اروپا به خاک سیاه بنشینند و بعد با کمک آمریکا و سوپرمن‌وار، وارد جنگ با آلمانی بشود که در جبهه روسیه زمین‌گیر شده بود و هیتلر آنقدر در فشار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی قرار گرفته بود که دیگر هیچ توانی برای ایجاد راهکاری جدید نداشت، در 13 و 14 فوریه 1945 به دستور وینستون چرچیل هفتصدهزار بمب آتش‌زا فقط در شهر درسدن آلمان که شهری مسکونی بود رها کردند و جنایتی بی بدیل در قاره‌ی اروپا رقم زدند که در تاریخ ماندگار شد و شریک آمریکایی‌شان هم بعد از پایان جنگ و اعلام رسمی تسلیم شدن ژاپن و پایان جنگ، با دو بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی را با خاک یکسان کرد، تا برده‌داری جدیدی را آغاز کنند.




سهیل سلیمی / فیلمساز و متخصص مطالعات استراتژیک / مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران.

https://soheilsalimi.blogsky.com

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟ قسمت اول : بُکُش تا زنده بمانی

آیا جنگ جهانی دوم را انگلیس شروع کرد؟

قسمت اول : بُکُش تا زنده بمانی

نویسنده : سهیل سلیمی

خبر صادرات گاز از آمریکا به اروپا، پشت پرده‌ی قریب به پانزده‌سال حرکت‌های نفوذی ناتو به رهبری آمریکا در اروپا را شفاف کرد. همه‌ تدارکات سیاسی، اقتصادی، نظامی و رسانه‌ای آمریکایی‌ها با طراحی انگلیس برای رسیدن به همین نقطه بود. فلج کردن اروپا و نیازمندسازی آن به آمریکا و تامین منافع انگلستان. شاید این بنظر غیر منطقی به نظر برسد اما اگر با تاریخ سیاست‌گذاری و تصمیم‌سازی انگلستان آشنایی داشته باشید متوجه می‌شوید که در صد سال گذشته این دومین بار است که انگلستان این بلا سر اروپا می‌آورد. در علم استراتژی به این کار "باز طراحی استراتژهای موفق می‌گویند"، یعنی استراتژی یا با معادل فارسی آن، "راهبردی"  که در مقطعی از زمان عملکرد درستی داشته و نتیجه‌ی خوبی داده، با توجه به نیازهای روز و شرایط موجود بروزرسانی می‌کنند و مجدد علیه کشور یا کشورهای هدف به کار می‌بندند.

قبل از جنگ جهانی دوم آلمان توانسته بود به یک قدرت اقتصادی مهم در اروپا تبدیل شود و با رویکرد مقاوم‌سازی نظامیِ که داشت کم‌کم به ابر قدرت قاره سبز تبدیل می‌شد تا جایی که سیاستمداران اروپایی به هیتلر حسادت می‌کردند و هر چند در زبان او را دیکتاتور می‌خواندند اما در خلوت‌هایشان او را ستایش می‌کردند و دوست داشتند جای او باشند. شرایط برای همه‌ی کشورهای اروپایی سخت بود و با وجود اینکه قریب به سی سال از زمانی که همدیگر را مثل موجودات متوحشِ حیات وحش در در جنگ اول جهانی پاره پاره کرده بودند می‌گذشت اما شرایط اقتصادی‌شان اصلا بهتر نشده بود و استراتژی بُکُش تا زنده بمانی، فقط در حد بخور و نمیر جواب داده بود، و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب اروپا را فقر فرا گرفته بود. اما آلمان رو به رشد بود و هر روز شرایط اقتصادی‌اش بهتر و بهتر می‌شد. این موضوع بیش از همه امپراطوری استعماگرِ انگلیس را نارحت می‌کرد، زیرا هم از نظر ساختار درونی اقتصادش در آستانه‌ی ورشکستگی بود و هم از نظر تاثیرگذاری جهانی یک امپراطوری رو به زوال دیده ‌می‌شد، و هم به زودی این قدرت نو ظهور جای آنها را می‌گرفت. از 1935 برآورد استراتژیست‌های انگلستان این بود که با این شرایط تا کمتر از ده سال دیگر انگستان رسما سقوط خواهد کرد و تبدیل به طعمه‌ای آماده‌ی برای بلعیده شدن توسط فرانسه یا آلمان خواهد شد.

آلمان در واقع کشوری بود که از تجزیه‌ی امپراطوری پِروُس در جنگ اول جهانی بوجود آمده بود و مردم و سیاستمداران آلمانی این زخم را همواره با خود داشتند که بخش‌هایی از اروپا، بخشی سنتی از کشورشان است که حالا از دست رفته‌اند و به کشورهای دیگر الصاق شده بودند و حاکمیت‌ها هم سعی می‌کردند مردم را به وطن و حکومتی جدید عادت بدهند و زیر پرچمی جدید آنها را متحد سازند. دولت انگلستان از همین ویژگی برای سیاست همیشگی‌اش یعنی؛ "تفرقه بیانداز و حکومت کن" استفاده کرد.

استراتژیست‌های انگلیسی دست به کار شدند، آنها باید کاری می‌کردند که هم فرانسه‌ی ضعیف را ضعیف‌تر کنند تا تبدیل به تهدیدی جدی نشود، و هم آلمان قدرتمند را باید به کشوری ضعیف و قابل کنترل تبدیل نمایند. سیاستمدارن انگلیسی به صورت مستقیم و غیر مستقیم شروع به رای‌زنی با کشورهای اروپایی کردند، خصوصا با کشورهایی که با آلمان مشکلات مرزی داشتند، و به آنها گفتند؛ که ما از شما در برابر هرگونه تجاوز و تهدید آلمان حمایت خواهیم کرد و از طرفی به آلمان پیام می‌فرستادند که در صورت بازپس‌گیری سرزمین‌های اجدادی‌اش، انگلستان واکنشی نخواهد داشت و این خواستِ آلمانِ نازی را محترم خواهد شمرد. همین دو دسته‌گی سیاسی را در زمین اجتماعی هم از طریقِ روزنامه‌ها و رادیو اجرا کردند تا هم میان مردم سرزمین‌ها با حاکمیت‌های خودشان، و هم با حاکمیت دولت آلمان، دو دسته‌گی و تفرقه ایجاد کنند. در واقع افکار و سبک زندگی مردم اروپا تا قبل از جنگ جهانیِ دوم به شدت به دوپارگی و حتی چندپارگیِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی تبدیل شده بود و هر تحرکی می‌توانست به جرقه‌ای برای شعله‌ور شدن آتش جنگ بیانجامد. سهیل سلیمی

 

سهیل سلیمی / فیلمساز و متخصص مطالعات استراتژیک / مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران.

https://soheilsalimi.blogsky.com