|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |
|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |

کسی چه می‌داند، شاید روایتِ تاریخ چیز مهمی باشد!

چیستی، چرایی و چگونگیِ قصه های تاریخی

همانطور که اهل معنا و تفکر آگاهند و می‌دانند برای شناخت درست و فهم دقیق هر پدیده‌ای در چیستی و چرایی و چگونگی آن باید مداقه نمود. از این منظر در این کوتاه نوشت گریزی میزنم به اهمیت روایت قصه‌های تاریخی، خصوصا تاریخ باستانِ ایران زمین، که جای آن در رسانه‌های ما به شدت خالی است و این کوتاهی در بیان روایت‌های تاریخی، از سرزمینی که قریب به ده هزارسال تاریخ تمدن دارد، می‌تواند در جنگ رسانه‌ای نوین تا حد یک تهدید در حوزه امنیت ملی، کشور را به چالش بکشد. تاریخ ایران عزیز ما یکی از دراماتیک ترین و پر فرازو نشیب ترین روایت‌هایی ست که در پهنه‌ی عالم رقم خورده است و هزار آه و افسوس که این عظمت تاریخی در قاب رسانه های ما هیچ جایگاهی ندارد.

چیستی! قصه های تاریخی به عمق خود تاریخ، معنا، به دوش می کشند. قصه های تاریخی گونه ای آشنا از آنچه که انسان، مبهم می پندارد را به او ارائه می کنند که مخاطب به دنبال خودش یا خواسته ها  و باورهای خودش در درون آنها به سَیلان در می آید. در این گونه آثار، باورها و نگاه مخاطب در قلمرو تاریخ شناور است و می توان قایق عواطف و احساسات مخاطب را، گاه در آرامشی رویایی و گاه در طوفانی عظیم فرو برد. هر چه در عمق تاریخ پیش می رویم قهرمانان عظیم تر و ضد قهرمانان آن مهیب تر می شوند و افسانه ها و اسطوره ها سر بلند می کنند و مخاطب را به جهانی از رویاهای بزرگ تاریخی دعوت می کنند. تاریخ جولانگاه قصه هایی است که انسان ها در فطرت و ناخودآگاه خود آنها را می پذیرند. زیرا قصه های تاریخی و اساطیری اساسا بر مبنای فطری ترین تمایلات انسان شکل گرفته اند. تاریخ همانند یک دانشگاه بزرگ است که انسان را در زوایای مختلف به انسان می شناساند. تاریخ روند تکوین و تکرار انسان است و تا جهان بوده و هست این تکوین و تکرار بی درنگ ادامه خواهد داشت. شاید یکی از بارزترین و مهمترین تعاریف را رهبر معظم انقلاب در هشتِ بهمنِ سال هزاروسیصدو هفتاد ارائه کردند؛ تاریخ، درس و گنجینه اطلاعات ما از گذشته بشریت است؛ سرگذشت ماست. مگر می شود نسبت به تاریخ بی اعتنا بود؟ همه علوم و همه معارف و همه تلاشهای بشری و همه آنچه که امروز در این صحنه عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ میلیونها برابرِ این تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اینها، یعنی تاریخ.» و هفده سال بعد در نوزده اردیبهشتِ هشتادوهفت تعبیری دقیق از اهمیت عبرت گرفتن از تاریخ را بیان کردند که؛ «می خواهیم از راه شناختن تاریخ خود، گذشته خود و برجستگان این تاریخ، خود را درست بشناسیم؛ امروزمان را درست بفهمیم و راه فردامان را تشخیص بدهیم و باز کنیم... ما به گذشته که نگاه می کنیم، با این چشم نگاه می کنیم. گذشته برای ما یک وسیله و آئینه ای است؛ مایه عبرتی است تا راه آینده مان را هموار کنیم.»

چرایی! وجود قصه های تاریخی در راز بی بدیل هستی نهفته است، در تکوین و تکرار.  شناخت تاریخ و تکوین و تکرار آن برای فهم بهترِ شرایط امروز و آینده ضروری است. زیرا امروز همان دیروزِ فردای ماست! جامعه ای که تاریخ را نمی داند تجربه ها را تجربه می کند و طعم شکست های پی در پی  را برای رسیدن به یک پیروزی ناچیز می چشد. جامعه ای که تاریخ را نمی داند در پنچه ی تجربه های کشنده اسیر خواهد شد، چنان که نتیجه ی این نا آگاهیِ تاریخی چیزی جز زوال آن جامعه را به دنبال نخواهد داشت. از سوی دیگر انسان و جامعه ی آگاه به تاریخ، می تواند با عبرت گرفتن از آن، تجربه های نویی را رقم بزند که آینده ای درخشان و روشن را برایش به ارمغان بیاورد. و باز به جمله‌ای از رهبر انقلاب استناد می‌کنم؛ «حافظه ی تاریخی یک ملّت نباید ضعیف بشود.» بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در هجدهم شهریور نود و چهار. این حافظه‌ی تاریخی در واقع منجر به هویت سازی برای انسان ایرانی می‌شود. هویتی که در دل خود صدهاهزار دلیل و مدرک دارد که باید به مهین عشق ورزید و دوستش داشت. در واقع وقتی از زاویه‌ی دشمن به این امر مهم تاریخی نگاه کنیم متوجه می‌شویم که چرا و چگونه دشمن با ساخت فیلم‌هایی همچون سیصد و تولید روزانه‌ی اخبار منفی از ایران، در تمام اعصار تاریخی به دنبال نابودی این هویت ملی انسان ایرانی است.

چگونگی! پرداختن به تاریخ، نیاز به داشتن فانوسی روشن برای درست دیدن تاریخ دارد. این فانوس روشن همان رجوع به بیان فطری تاریخ است. در چگونگی بیان تاریخ، فطرت بشر باید مبنا باشد. نمایش حرکت سختِ عبور از میان شر، به سمت خیر، نمایش فطرت تاریخ است. اگر این مسیر درست تصویر شود مخاطب هم بی تاب برای دیدن آن لحظه شماری خواهد کرد، اما اگر مسیر رسیدن به قله، نه از راه های دشوار و پیچ ها و گردن های مرگ آسا، بلکه از پله ای سهل، تصویر شود، مخاطب در ناخودآگاه و سپس در خودآگاه خود، از آن بیزار خواهد شد. برای مثال بشر هر چند خود، گاه زبان به دروغ می گشاید اما به شکل ذاتی و فطرتی از دروغ بیزار است و همین است که ضد قهرمان های دروغ گو را ابتدا دل فریب و جذاب می سازد اما آنجا که منافع مردم و باورهایشان مورد هجوم قرار می گیرد دیگر آن ضد قهرمانِ دل فریب را دوست ندارند و می خواهند که قهرمان شکست خورده ی قصه بر او چیره شود و ضد قهرمان فریب کار رسوا. همچنین بشر عشق را همواره در سینه ی خود فهمیده و تجربه های ریز و درشتی از آن را در طول حیات خود اندوخته است، اثر تاریخی مبطنی بر عشق یعنی اثری مبطنی بر فطرت. کیمیای عشق، همواره می تواند در هر دو جبهه ی خیر و شر خرج شود و کدام را به سوی دیگری بکشد. اما آنگاه که عشق زلال شود و قهرمانان عاشق پیشه از ضد قهرمانان هوس باز جدا گردند، دیگر کیمیای عشق جز برای خیر شمشیر نخواهد زد. داستان های تاریخی همواره بر بستری از گل های سرخِ عشق پهن می شوند تا تاریخ و قهرمانان اش در قلب مخاطب بنشینند. بشر از نمایش جنگ لذت می برد اما از فرو رفتن در جنگ پرهیز دارد و همین است که تاریخ و قصه هایش همواره میادین نبرد را بین خیر و شر صف آرایی می کنند تا ذات حق طلب بشر را بیدار کنند و ناخودآگاه بشر را به سمت خیر سوق دهند، تا با سَروری خیر، دیگر تیغی کشیده نشود و خونی ریخته نگردد.

پس از آنکه بیش از یک دهه است که به دنبال ساخت سریال یا فیلمی از تاریخ باستان ایران عزیز بوده‌ام و متاسفانه حامی مالی برای تحقق این هدف و به تصویر کشیدن فیلمنامه‌هایم نیافته‌ام، به نظرم آمد که باید برای آیندگان از این مهمِ تاریخی سخنی بنویسم به امید روزی که شاید طلسم ساخت آثاری هویت ساز و هویت بخش از تاریخِ این تمدن کهن، بشکند. سهیل سلیمی

 

سهیل سلیمی / فیلمساز و متخصص مطالعات استراتژیک / مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران.

https://soheilsalimi.blogsky.com

من نبودم دستم بود، تقصیر پادشاه بود!

| تحلیل کوتاه انیمیشن "هیولای دریا"  ساخته کریس ویلیامز  | محصول نتفلیکس |

قصه‌ی به ظاهر تکراری "هیولای دریا" داستانِ مبارزه‌ی مردمی از تمدن غرب است که سال‌ها از هیولاهای دریایی آسیب دیده‌اند و هزاران دلاور و جنگجو در این راه از دست داده‌اند و ناگهان از طریق شجاعت دخترک دورگه‌ای می‌فهمند که هیولاها اصلا هم بد نیستند بلکه پادشاهان جهت منافع خودشان آنها را بد جلو داده‌اند تا از این طریق ضمن کنترل جامعه، ثروت‌شان را هم افزایش دهند و به بهانه مبارزه با هیولاها سرزمین‌هایشان را گسترش دهند. از ترکیب جمعیتی و نژادهای استفاده شده در فیلم مشخص است که منظور از این سرزمین تمدن غرب و پادشاهی این تمدن بر جهان است. اما هیولاها که دو تای آنها در فیلم به وضوح به آنها اشاره میشود در واقع تمدن‌های خفته‌ای هستند که سالیان سال توسط تمدن غرب به زور قدرت سرکوب شده‌اند. هیولای سبز و هیولای قرمز. از آنجا که تمدن غرب به دنبال نابود کردن ارزش‌های الهی است، هیولای سبز که در فیلم نماد تمدن اسلامی است را می‌کشد اما هیولای قرمز که نماد سوسیالیسم و خصوصا چین است، را از طریق دخترکِ دورگه کنترل می کند، و دخترک سوار بر گُرده‌ی هیولا، پادشاه را رسوا می‌کند و مردم را از صدها سال جنگ برای دوام آن امپراطوری نحس آگاه می‌سازد. چرا؟ 

تا جنگ تمام شود؟ 

چرا چند سال است که در آثار متعدد رسانه‌ای، تمدن غرب به چنین خودزنی دست زده است؟

یکی از روش‌های پاک کردن حافظه تاریخی ملت‌ها این است که با اظهار دوستی و گاه ندامت از کرده‌های پیشین آن‌ها را از اقدام متقابل یا انتقام منصرف کنند و اصطلاحا گذشته را در گذشته جا بگذارند!

تمدن غرب رو به افول و نابودی است، و بسیار از آن روزی که تبدیل به یک سری دولت شهر فروپاشیده شده هراس دارد. پس از طریق ساخت آثاری اینچنین سعی دارد تا سرمایه اجتماعی و سبک زندگی اش را حتی بعد از پایان هژمونی سیاهش حفظ کند. مهمترین حسی که بعد از تماشای این انیمیشن و آثاری از این دست مانند "پاندای کنگ‌فوکار" یا "چگونه اژدهای خود را تربیت می‌کنید" در ناخودآگاه مخاطب شکل می‌گیرد این است که؛ {ما "تمدن غرب" در حال نابودی هستیم و دیگر سر جنگ با شما را نداریم، لطفا! بعد از نابودی قدرت و هژمونی ما، به ما حمله نکنید! و ما را نکشید! و ما را نخورید!، هرچه بوده تقصیر فرمانروایان بوده، ما فریب خورده ایم و پشیمان. قلب مهربان شما را پشت چهره‌ی هیولایی‌تان! ندیده بودیم‌، شرمنده!}. بی تردید این گونه آثار در قلب مخاطب نا‌آگاه و روشنفکرهای کوته نظر بسیار تاثیرگذار است و نوعی خلع صلاح فکری و اعتماد حماقت‌بار به تمدن غرب ایجاد می‌کند. این مدل استراتژی‌های کنترل افکار عمومی از طریق اظهار ضعف، در طول تاریخ و در موارد متعدد، در آستانه‌ی شکست‌های بزرگ بسیار توسط غربی رخ داده است. نباید اجازه داد که حافظه تاریخی مردم و خصوصا انسان ایرانی از جنایت‌هایی که حاکمان تمدن غرب با حمایت مردمی علیه مردم ما انجام دادند از خاطر برود. حفاظت از حافظه‌ی تاریخیِ ملت و تمدن ایران اسلامی نباید لحظه ای به دست فراموشی سپرده شود.  سهیل سلیمی