|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |
|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

|| سهیل سلیمی SOHEIL SALIMI ||

| وبلاگ سهیل سلیمی نویسنده ، کارگردان و تهیه‌کننده | SOHEIL SALIMI's Weblog | Writer , Director & Producer |

ساختِ اوتوپیا با سلاح های بیولوژیک | به بهانه سریال اوتوپیا

ساختِ اوتوپیا با سلاح های بیولوژیک | به بهانه سریال اوتوپیا | حتما ویدیوی مرتبط با این متن را در هایلایت اینستاگرام ببینید @salimisoheil1

 

هوالشافی. سلاح‌های بیولوژیک سال‌هاست که به عنوان تجهیزات نظامیِ غیر قابل ردیابی مورد استفاده برخی از کشورها که ساختار امپریالیستی دارند مورد استفاده قرار می گیرد. اما از آنجا که باور عمومی برای پذیرش این موضوع در میان مردم وجود ندارد، لذا کسی متوجه هدف قرار گرفتن توسط این سلاح ها، نمی شود. در موارد بسیاری ثابت شده که حتی یک سازمان بهداشتی درمانی و یا یک موسسه ی تولیدات دارویی اقدام به فراگیرسازی نوعی بیماری در یک منطقه یا یک شهر و گاه فراتر کرده است، تا از این طریق به منافع خاصی دست یابد. از جمله اقداماتی که امروز می‌دانیم رخ داده است، پخش گسترده کرونا ویروس های ابتدایی است که در راهپیمایی های اربعین روی زائران و در حج روی حجّاج آزمایش شد و نتایج شگرفی نیز به دست آمد. کسانی که آن آنفلوآنزای عجیب را تجربه کرده باشند، امروز راحت تر کرونا را درک می کنند. هزاران هزار سند موجود است که از سال‌های خیلی دور، خیلی ها از برنامه‌ریزی های انجام شده برای این پاندمی بزرگ آگاهی های ریز و درشتی داشته اند. مانند این بخش از سریال یوتوپیا. سهیل سلیمی

 

حتما ویدیوی مرتبط با این متن را در هایلایت اینستاگرام ببینید
 @salimisoheil1

 


قانون ماری جوآنا | نگاهی به فیلم جنتلمن ساخته گای ریچی

قانون ماری جوآنا | نگاهی به فیلم جنتلمن ساخته گای ریچی

هوالحکیم. همیشه قبل از قانونی شدن هر پدیده ی ضدِ عقلانیتی، باید دید سود آن برای چه کسانی است و چه کسانی در واقع مدافع قانونی شدن آن هستند. قوانین عجیبی که بسیاری از عوام با شنیدن آنها، فقط شوک می شوند و غرغر می کنند. قوانینی که برای طراحان و کاسبان آن قوانین میلیارد ها دلار سود دارد. و طبیعتا آنها برای تامین چنین منافعی چقدر تبلیغات خواهند کرد. مانند قانونی شدن مشروبات الکلی و قوانین مربوط به نگهداری حیوانات و تهیه و توزیع غذای آنها، قوانین مربوط به قانونی شدن تجارت های جنسی و داروهای غیرقانونی و بسیاری از قوانین به ظاهر حقوق بشری، قوانین آزاد سازی حمل اسلحه،... همه و همه با استفاده از حماقت عوام و برای سوء استفاده ی حداکثری و درآمدهای نجومی، قانونی می شوند. و غم‌انگیز آنکه دولت ها از همین کسب و کار کثیف مالیات می گیرند تا مثلا رفاه اجتماعی ایجاد کند.

در بخشی از فیلمِ جنتلمن ساخته گای ریچی تجارت ماری‌جوانا و نحوه فعالتِ تولید کنندگان غیر قانونی ماری‌جوانا و آماده شدنِ شان برای فضای قانونی کسب و کارشان به زیبایی به نمایش در می آید. آیا تا بحال اندیشیده‌اید چه میزان از قوانین برای تسهیل کسب و کارهای کثیف وضع می شوند؟ سهیل سلیمی

ویدیو این متن را در هایلایت اینستاگرام ببینید
 @salimisoheil1

استعمار فرهنگی | به بهانه روز ملی مبارزه با استعمار

به بهانه روز ملی مبارزه با استعمار

هوالحکیم. استعمار، چیزی شبیه به آفتابپرست است، رنگ عوض می‌کند اما ذات آن عوض نمی‌شود. گاه با جنگ مستعمره می گیرد و گاه با مذاکره. اغلب جامعه با این دو گونه استعمار مقابله و مقاومت می‌کند، اما استعمار فرهنگی، آرام آرام قربانی می‌گیرد و تصرف می‌کند. قلب‌ها را می‌گیرد و مغزها را افسار می‌زند. جامعه ای که مستعمره فرهنگی شده آنقدر تحمیق می‌شود که خودخواسته تن به این استعمار می‌دهد و آنان که ماجرا را می‌فهمند حرف‌هایشان شنیده نمی‌شود و دلسوزی هایشان، به باد استهزاء گرفته می‌شوند. به گمانم باید در روزِ مبارزه با استعمار، به قیام علیه استعمار فرهنگی بیاندیشیم. سهیل سلیمی


کنترل جمعیت با واکسن

به بهانه اعتراضات گسترده در فرانسه به اجباری بودن زدنِ واکسن کرونا:
#کنترل_جمعیت_ با_ واکسن
یکی از فرضیه های مهمی که در جهان، پیرامون واکسن ِ این سلاح بیولوژیک "کرونا" وجود دارد، آن است که هدف از تهیه و تولید این سلاح، تزریق واکسن آن به صورت گسترده و در سطح جهانی است. یعنی در کنار تمام نقشه های استعماری و مخربی که در این جنگ بیولوژیک وجود دارد و قبلا مُفصل در وبلاگم به آنها پرداخته ام، در نتیجه گیری نهاییِ این جنگ بیولوژیک بین اَبَرطبقه ی، کنترل کننده جهان، و مردم، در چهارگوشه ی جهان، قرار است با تزریق واکسن به ایجاد تغییرات گسترده در دی ان آی انسان ها منجر شود. نکته ای که این موضوع را جدی می کند، آنست که و.ی.ر.و.س و واکسن آن هر دو بین سال‌های 2011 و 2014 در سازمان ثبت اختراعات ایالات متحده ثبت اختراع شده اند. پس چه دلیلی دارد که کل جهان دو سال برای کشف واکسن معطل ماننده اند، جز آنکه بخواهند، شرایط را طوری به وخامت بکشانند که مردم ناگذیر از دریافت واکسن شوند. سهیل سلیمی

#سهیل_سلیمی #سهیل #سلیمی #سهیل_سلیمی#نویسنده #سهیل_سلیمی_کارگردان #سهیل_سلیمی_فیلمساز #سهیل_سلیمی_استراتژیست #متخصص_استراتژی#متخصص_استراتژی_در_سینماورسانه #ویروس #سلاح_بیولوژیک #واکسن #توازن_جمعیت #توازن_جمعیت_با_سلاحهای_بیولوژیک #بنیاد_بیل_و_ملیندا_گیتس #راکفلر #دارپا #ابرطبقه #جنگ_جهانی_چهارم

آن پنج درصد گم شده

هوالحکیم.
 یک مطالبه مهم از دولت سیزدهم و شخص آقای رئیس جمهور.
تحریم فرهنگ و هنر از درون مجلس و دولت آغاز می شود. بودجه بندی و تقسیم نادرستِ اعتبارات مادی بلای جانِ فرهنگ و معیشتِ هنرمندان است. جوامع اساسا بر پنج ستونِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی استوار هستند. هر یک از این حوزه‌ها برای تحقق صحیحِ اهداف‌شان نیاز به بودجه و اعتبارات مالی دقیق و کافی دارند تا عمل‌کردِ کُلی این پنج حوزه در کنار یکدیگر منجر به ارتقاء و استحکام مادی و معنوی یک جامعه شود. اما سالیان زیادی ست که فرهنگ و هنر سهم بسیار بسیار اندکی از بودجه کشور را دارد، بسیار اندک شاید غلط باشد، بهتر است بگوییم تقریباً هیچ. زیرا تمام مجموعه‌های فرهنگی و زیر مجموعه هایشان و تمام مجموعه های هنری و زیر مجموعه هایشان مشمول همین یک ردیف بودجه هستند. در واقع یکی از ستون های اقتدار کشور دقیقا از درون کشور تحریم شده است. همین بودجه اندک و تقریبا هیچ، هم یا سهم سلبریتی های فرهنگی و هنری می شود و یا در رانت‌خواری های عده ای خاص و اندک از خانواده بزرگِ فرهنگی و هنری کشور، غارت می شود. همین امر باعث شده تا هر روز وضعیت معیشتی اهالی فرهنگ و هنر بدتر از روز قبل شود. همچنین پنج درصد از بودجه دستگاه های دولتی هم باید طبق قانون وقف امور فرهنگی و هنری شود که متاسفانه این بودجه هم با روندی غلط چه در تخصیص، چه در تقسیم و چه در ارائه به اهالی فرهنگ و هنر به یغما می رود، و تقریبا هیچ چیز به بدنه جامعه فرهنگی و هنری کشور نمی رسد. فرهنگ و هنر کشور، در واقع از درونِ کشور و از دلِ مجلس تحریم است. کاش فرصتی برای نجات پیدا شود. سهیل سلیمی

دیدگاه و نظر مخاطبان جهانی فیلم سینمایی فرشتگان قصاب

دیدگاه و نظر مخاطبان جهانی فیلم سینمایی فرشتگان قصاب | قسمت دوم

یکی از بر جستگی های فیلم های مهم آن است که در ورای مرزهای سرزمینی که تولید شده اند، بتوانند نظرات مخاطبان را به خود جلب کنند. فیلم سینمایی فرشتگان قصاب هرچند به دلیل کوتاهی های مدیریتی و دشمنی های آشکار نتوانست در جشنواره فیلم فجر به خوبی دیده شود و متعاقب آن از اکران باز ماند، اما پس از پخش تلویزیونی اش به دلیل دوزبانه بودن (انگلیسی-فارسی) توانست بلافاصله در سراسر جهان جای خود را باز کند و بسیاری از مردم جهان این فیلم را در فضای مجازی، در کشورهای مختلف دیدند. بعد از چند سال تلاش توانستم نظرات تعدادِ محدودی از مخاطبانِ جهانی فیلم سینمایی فرشتگان قصاب را از سراسر جهان جمع آوری کنم و به امید خدا از این پس در بازه های زمانی مناسب به انتشار آنها خواهم پرداخت. 

قسمت دوم دیدگاه و نظر چری لورآن - استیون داث - نیکولا گاردنر - استیون براون نسبت به فیلم سنمایی فرشتگان قصاب است.


اینستاگرام جدید سهیل سلیمی:   @salimisoheil1

جامعه این گونه است که ما می گوییم!

جامعه این گونه است که ما می گوییم!

هوالحکیم. هنرمند محصول جامعه ای است که در آن زیست می کند. اگر هنرمند آمریکایی فیلم از خیانت های خانوادگی و خصوصا خیانت زنان می سازد، می بیند و می داند که طبق آمار رسمی، از هر ده زن آمریکایی شش زن بعد از ازدواج روابط نا مشروع با مردان دیگر دارند. البته آمار غیر رسمی بیش از این است. یعنی وقتی آن هنرمند در مهمانی خانوادگی شرکت می کند، می داند از هر ده زنی که در آن مهمانی کنار او می خورند و می آشامند، شش نفرشان با اطلاع یا بدون اطلاع همسرانشان روابط نامشروعی داشته و دارند. پس آن سینماگر می تواند مدعی باشد که مثلا فیلمِ "پیشنهاد بی شرمانه" قصه اش از دل اجتماع گرفته شده و اگر معترضی وجود داشته باشد، فردی ناآگاه، یا سانسورچی واقعیت است.
اما آیا وقتی فیلمسازان ایرانی، فیلم هایی از روابط نامشروع زنان می سازند هم با همین آمار استدلال می کنند. یعنی وقتی در جمع مهمانی خانوادگی هستند، و به صورت زنان خانواده شان نگاه می کنند از هر ده نفر، شش نفرشان را در جدول آنان زنان قرار می دهند و باورشان بر داشتن روابط نامشروع زنان شوهردار خانواده شان با دیگران است؟ به هر حال مدل اولیه برای هر هنرمندی خانواده خودش است. یا استدلال آنها فقط اخبار زرد روزنامه ها و مجله های زرد است؟
اگر می گویند که مگر فرزندان خودتان را نمی بینید، باید پرسید که مگر شما فرزندانتان را چگونه تربیت کرده اید؟ مشروبخوار و الکلی؟ معتاد؟ یا غرق در مشکلات جنسی، همچون شخصیت های فیلم هایتان؟
به هر حال وقتی من به جامعه ی اطرافم می نگرم، زنان را عفیف و پاکدامن می بینم، بچه ها را بازیگوش اما معصوم و خانواده ها را مهربان و همراه با همه مشکلات مادی که دولتِ مورد حمایت همان فیلمسازان بر آنها تحمیل کرده است. آنها به دنبال موارد استثنایی می گردند و بعد آن را جامعه می نامند. هرچند جامعه، آرمانی و مطلوب نظرِ غایت انسانی ما نیست، اما آن جهنمی هم که آنها تصویر می کنند هم نیست، هنوز دست بالا، با انسان های سالم و حلال زاده است. پس جامعه ای که آقایان از آن دم می زنند، یا وجود خارجی ندارد و یا فضای زیستی لوکال و محدود خودشان است که آن را به کل ِجامعه نسبت می‌دهند، مانند شهرک های خاص و محله های ویژه ای که در آن زیستِ خود را رقم زده اند، که در این صورت حدیث نفس است و حال و روز زندگی های خودشان. پس جامعه بهانه است برای فریاد آن حدیث نفس و هنر بازیچه ای برای قالب گیری از آن خیالات موهوم. البته اگر فیلمساز دروغگو نباشد و جامعه را سپر بلا نکند، گفتن قصه از استثناها اتفاقی دراماتیک و هشدار دهند است.

اما شجاعت می خواهد و البته صداقت، که پشت واژه ها پنهان نشود و مردانه بگوید که می خواهد قصه ای هنجار شکن بگوید تا جامعه را از بن بست های فرهنگی و اجتماعی برهاند. اما حدیث نفس سوار است بر این روایت، عقلانیت مرده و شهوتِ رویای دروغ، سراپای هنرمند را فرا گرفته و هر چه می سازد، محصولی ست کثیف که او را غرق می کند در چاهی که هر آن با هر اثرش عمیق و عمیق تر می شود. که این تعمیق آن به آن به دلیل انحرافی ست که در جامعه ایجاد می کند و با نفسی که با هنر او به یغما می رود، چاه او عمیق تر می شود. البته نابودی روح و نفس خود او اصلا مهم نیست که انتخاب خودش است. اما زخمِ کاری که بر پیکر فرهنگ و اجتماع ما از این آثار می نشیند و گمراهی جامعه، مدعی العموم را می طلبد تا از حیثیت زنان و مردان ایران زمین جانانه دفاع کند. خدا همه ما را به راه راست هدایت کند، ان شاء الله. سهیل سلیمی 22تیر1400

دیدگاه و نظر مخاطبان جهانی فیلم سینمایی فرشتگان قصاب

دیدگاه و نظر مخاطبان جهانی فیلم سینمایی فرشتگان قصاب

یکی از بر جستگی های فیلم های مهم آن است که در ورای مرزهای سرزمینی که تولید شده اند، بتوانند نظرات مخاطبان را به خود جلب کنند. فیلم سینمایی فرشتگان قصاب هرچند به دلیل کوتاهی های مدیریتی و دشمنی های آشکار نتوانست در جشنواره فیلم فجر به خوبی دیده شود و متعاقب آن از اکران باز ماند، اما پس از پخش تلویزیونی اش به دلیل دوزبانه بودن (انگلیسی-فارسی) توانست بلافاصله در سراسر جهان جای خود را باز کند و بسیاری از مردم جهان این فیلم را در فضای مجازی، در کشورهای مختلف دیدند. بعد از چند سال تلاش توانستم نظرات تعدادِ محدودی از مخاطبانِ جهانی فیلم سینمایی فرشتگان قصاب را از سراسر جهان جمع آوری کنم و به امید خدا از این پس در بازه های زمانی مناسب به انتشار آنها خواهم پرداخت. در قسمت اول نظر خانم آنیس هَمیلتون بازیگر اهل انگلستان را خواهید دید.



داستانِ فیلم سینمایی فرشتگان قصاب از وقایع واقعی جمع آوری و نگاشته شده است. روایت فیلم اینچنین است که؛ گیسو معلم مدرسه، همسرِ فرهاد که در کمپ سازمان ملل به عنوان مترجم کار می کند دراثر حمله ی موشکی در مدرسه گیر افتاده است. او که مدرسه اش ویران شده و اغلب شاگردانش به شدت مجروح شده اند، در کنجِ کمدِ کلاس پنهان می شود و از آنجا شاهد یک جنایت غیر قابل وصف می شود. نیروهایی که با همراهی صلیب سرخ برای نجات کودکان آمده اند، در واقع برای سرقت اعضای بدن بچه به آنجا لشگرکشی کرده اند. تلاش های خانواده های بچه ها برای ورود به مدرسه و نجات فرزندانشان ناکام می ماند و فرهاد هم که بدنبال گیسو آمده، به اسارت نیروهای آمریکایی در می آید. جاوید، یکی از شاگردان مدرسه که پدر و مادرش توسط نیروهای آمریکایی و درست مقابل چشمانش کشته شده اند، تصمیم می گیرد مدرسه و هر آنچه در آن هست را با بمب های نیروهای آمریکایی منهدم کند. در آخرین لحظات گیسو متوجه می شود که، خودش هم در همان لحظه ی اولِ حمله کشته  و این روحش بوده که شاهد این ماجرای غم انگیز بوده. هرچند در میان نیروهای آمریکایی، سربازی به نام کِیسی سعی زیادی می کند تا جلوی هم قطارانش را بگیرد، اما اساسا ساختار فکری اشغالگر، تصاحب همه چیز است، از خاک تا جان! فیلم سینمایی فرشتگان قصاب، نقد تندی ست بر میلیتاریسم و استعمارگری تمدن غرب و ایدئولوژی های پایه ی آن تمدن. سهیل سلیمی



اینستاگرام جدید سهیل سلیمی:   @salimisoheil1

عکس های افسرده


هنرِ تصویرگر، به شدت در گرو روحیه هنرمند است. وقتی عکس هایی را که در هشت سالِ گذشته گرفته ام می بینم، متوجه می شوم که ناخودآگاه در دوران سیاهِ دولت دکتر روحانی، تمام عکس هایم افسرده هستند و سیاه و نا امید. اینکه هنر و هنرمند امروز در کشور ذلیل است و بجایش سلبریتی ها در حال جولان، حاصل نگاهِ فرهنگِ لیبرالستی است که دولت هشت سال تمام در آن دمیده. به حال هنر و فرهنگ ایران باید گریست که متولیان، خود مُخربان آن هستند. سهیل سلیمی



سکانس اول مهاجرت تحقیر است

هوالحکیم

توی یکی از وبلاگ‌های خبری آگهی یک سایت مهاجرتی خیلی جلب توجه می‌کرد، پیش خودم فکر کردم کارمون به کجا رسیده که توی سایت خبری مملکت یک شرکت خدمات مهاجرتی تبلیغات داره! کنجکاو شدم و رفتم ببینم چه مدینه‌ی فاضله‌ای در انتظار هموطنان مهاجر من قرار داره! مهاجرانی که احتمالا با این واژه از دوران کودکی با سریال انیمیشن مهاجران آشنا شدَن و حالا در ناخودآگاهشون آماده‌ی مهاجرت هستن! سریالی که انگار تلویزیون قسم خورده تا برای تمام نسل‌های ایرانی پخشش کنه! سریالی که هدف از ساختش توجیه استعمار سیاه تمدن غرب و خصوصا آنگلوساکسون‌ها و انگلیسی‌هاست. 

همینطور در حال گشت و گذار در وب‌سایت کذایی بودم که جمله‌ای، آهِ غریبی به سینه‌ی من کشوند. در بخشی از سایت نوشته بود؛ اگر "ترس و اکراهی از حقارت کشیدن نداشته باشید! موندگار خواهید شد. این یعنی اونجا قراره اینقدر بی احترامی ببینید که اینجا هرگز تجربه نکردید! انقدر به شما توهین خواهد شد که هیچ تصوری‌اش ندارید. پس ممکنه برید و به همین دلیل هوای برگشتن به سَرِتون بزنه! که در این صورت شرکت مهاجرتی هیچ مسئولیتی در قبال بازگشت پول شما نداره! در واقع در سناریوی مهاجرت، سکانس اول تحقیر مهاجر است، که بازیگر باید به آن تن بدهد.

واقعا اگر کسی اهل تعقل باشه همین یک جمله برای پشیمانی از مهاجرت براش بسه! به شخصه چند نفر از آشنایان رو می‌شناسم که از شرایط زندگی‌شون توی اروپا ناراضی هستن اما روی برگشتن ندارن و بقول قدیمی‌ها صورت‌شونو با سیلی سرخ نگه می‌دارن! و با عکس‌هایی که از ماشین‌های اجاره‌ای و مهمانی‌های مجانی شب سال نو می‌فرستن می‌خوان بگن حالشون خوبه! اما یه بار یکی از همین آشنایان که در دانمارک زندگی میکنه در جوابِ سوالم که پرسیدم حالت چطوره، مهر تاییدی زد به به این حقارت کشیدن مدام و با بیت معروف سیدعلی صالحی جوابم رو داد که؛

حال همه‌ی ما خوب است

اما تو باور نکن!

 

یادم، تو را فراموش!

یادم، تو را فراموش! 

بوی گازی که توی اطاق پرایدِ مسافرکش پیچیده، با بوی تعفن حاشیه جاده اندیشه به تهران در آمیخته و برای من که از فرصت روزهای کوتاه زمستانی برای گرفتن روزه قضا استفاده می کنم واقعا عذاب آور شده، خصوصا که با ماسکی که برای محافظت در برابر ویروس کرونا میزنم، اساسا هوای متعفن، غلیظ تر مسیر رسیدن به ریه هایم را طی می کند. اما این بوی متعفن، حاصل تدابیر غلط اقتصادی است که همچون بوی لاشه مرغ که قیمتش سر به فلک کشیده، حسِ تهوع، در گلوی اندیشه ایجاد می کند. ترافیک سنگین احمقانه ی جاده هم در نوع خودش بی نظیر است. هیچ مانع یا تصادفی در کار نیست، اما خودروها مدام جلوی یکدیگر را می گیرند تا چند متر جلوتر از ماشین جلویی یا کناری شان جاگیر شوند و همین طمع برای چند ده متر جلوتر بودن، ترافیکی چندین کیلومتری درست کرده است. اگر قرار باشد در مورد واژه احمق فیلم بسازم یک دوربینِ ثابت، بالای یکی از جاده های اینچنینی میگذارم و یک ساعت فیلم حیرت انگیز از حماقتِ بشر، به تصویر می کشم. اما واژه احمق سوژه اندیشه ی من نیست. اقتصاد دردی ست که بیش از هر درد دیگری بر گرده ام نشسته است. بی اختیار یاد انتخابات می افتم! به راستی مردمی که برای چند ده متر جلوتر افتادن، اینچنین طمع می کنند را، تنها با چند وعده و وسوسه اقتصادی، چقدر راحت می توان افسار زد و کشید. به غیر از دوره ی محمود احمدی نژاد، که طمع اقتصادی یارانه ی چهل و پنج هزار تومانی بود و محقق شد، باقی وعده ها فقط وعده بودند و بس!

 

در دوره ی دوم هاشمی رفسنجانی (دوره اول رئیس جمهوری مرحوم آقای هاشمی خاطراتم تلخ تر از آن است که چیزی بشود نوشت.) و در دو دوره محمد خاتمی و دوره این رئیس جمهور فعلی، همواره کلید واژه های دروغین اقتصادی و آزادی های دوزاری، مردم را پای صندوق رای کشانده است. وعده ی آزادی های دوزاری! دوزاری هستند چون همواره آنچه مردم خودشان تصمیم به آزاد بودنش را گرفته بودند، آزاد می کنند. نمونه بارز آن ماهواره بود، وقتی مردم بی توجه به قوانین، پشت بام هایشان را با ماهواره تزئین می کردند دولت اصلاحات وعده ی آزادی آن را می داد. اساسا جریان اصلاحات و اصلاح‌طلبان روغن ریخته را نذر امام زاده می کنند. زیرا هرگز برنامه ای برای اداره جامعه نداشته،ندارند و نخواهند داشت. مصداق اش؟! تا می‌گفتیم اقتصاد، میگفتن برنامه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، مانند اکنون که می گویندFATF، تا می‌گفتیم برنامه اجتماعی، می‌گفتند برنامه های یونیسف و سند2030 و...

همچنان ترافیک است، عده ی زیادی سعی می کنند رانندگی ایمنی داشته باشند، اما عده ی دیگری که کم هم نیستند، راه حماقت را پیش گرفته اند. عده ای هم منتظر هستند تا ببینید پشت کدام گروه بروند بهتر است، رانندگان محتاط، یا رانندگان طماع. این گروه سوم بی آنکه بدانند، نقشی سرنوشت ساز در بود و نبود این ترافیک لعنتی دارند. به میانه ی راه رسیدم و ساعت خبر از آن می دهد که به موقع نخواهم رسید. مثلِ وقتی که صدام حرامزاده، تهران را موشک باران می کرد و ما در پناهگاه مدرسه پنهان می شدیم و وقتی به کلاس می رسیدیم برای خیلی از درس هایمان دیر شده بود. بعد از جنگ هم صف های طولانی کوپنِ کوفت و زهرمار عمرمان را به تاراج برد، و از شعار سازندگی جز دیدن خبرهای پُشت سرهم از شبکه های یک و دو! از سردار سازندگی! چیزی گیرمان نیامد، تازه همان خامه ی توی شیشه شیرهای پاک هم که مهمان سر انگشت اشاره مان می شد، ناپدید شد. همین بلا با واژه اصلاحات تکرار شد، اصلاحاتی عمیق که قرار بود بوی تعفن اقتصاد را محو کند، مهمترین دست آوردش اصلاح جنس کاغذ روزنامه ها و اصلاح اندازه کاغذ روزنامه ها و اصلاح رنگِ کاغذِ روزنامه ها و اصلاح تیراژ روزنامه ها و اصلاح اصلاحات مورد لزوم روزنامه ها بود و البته کلی کار دیگر که می شد با کاغذ روزنامه ها و مطالب روزنامه ها انجام داد. و به یغما بُرد باور و ایمان مردم را!

پراید وارد آزاد راه می شود، کمی سرعت می گیریم و امید به اینکه شاید به موقع برسم در من زنده می شود. دوره محمود اوضاع اقتصادی خوب شده بود، کار بود توی همه زمینه ها، همیشه به دوستانم می گویم هر چه در خانه داریم در دوران رونق اقتصادی محمود گرفتم بعد از آن و قبل از آن انگار در غار زندگی می کردیم، چنان اوضاع خوب بود که حتی برای عُشاق سفر به فضا و فضانواردی هم راه باز شده بود، از ماهواره تا میمون! بحث ها از قیمت خیار به فاصله مدار و اهمیت میمون به فضا فرستادن کشیده شده بود. همه چیز برای مدتی، عجیب خوب شده بود! مثل همین قسمت اتوبان، انگار مردم از یک جایی خواب نما شده بودند که رانندگی قاعده و قواره دارد، و می شود با احترام و آرام، به سمت مقصد حرکت کرد، البته کمی جلوتر می فهمم، فهم مردم تغییری نکرده، کار، کارِ دوربین کنترل سرعت بود و آن سروان راهنمایی و رانندگی که از سرما تا زیر چشمان اش، یقه ی اورکت را بالا داده و بی حوصله پشت دوربین، جاده را می پاید. از دوربین که می‌گذریم، باز انگار گله رَم کرده،... مانند آن دو سالِ آخر محمود! چه شد؟ تئوری های نئو لیبرال از طریق مشاورین اش، همان هیزم های جهنم، دیکته شد و ناگهان همه چیز فرو ریخت. باز فضا و فضانوردی جایش را داد به بوی متعفن فحش و ناسزا به قیمت دلار و گوجه های گران قیمت. البته آن خرابی به گردِ پای طاعونِ اصلاح‌طلبان و کثافت کاری دولت مذاکره هم نمی رسد. بماند!

پرایدِ گازسوز افتاد توی دست انداز، وسط اتوبان! فکر کنم قطر طولی چاله 88سانتی متر بود، اما عمقِ کینه ی آن چاله که پُز اشرافیت داشت و ایمان به لیبرالیسم و سوسیالیسمِ درهم! نزدیک به 1400سال بود! امان از چاله های ناگهانی، دنده و کلاچ و ترمز، کارکردشان را از دست می دهند. چاله بود، اما به قلدری یک چاه ویل مانع مان شد. رد کردیم چاله را اما حاصل ش شد دیسک کمر و خواهد ماند تا ابد. خوشیِ عبور از چاهِ وسطِ اتوبان، خیلی طول نکشید، زیر پل اکباتان تصادف شده، آزادی را دارم می بینم، سه کیلومتر یا کمی کمتر فاصله مان است، اما پراید که پرنده نیست. گیر افتادم زیر پلِ اکباتان، آنجا که خود حدیث مفصل دارد! مسافران هواپیماهایی که از مهرآباد، بی خیالِ زمین شده اند و سوار بر طیاره دور می شوند، حتما از آن بالا به وضعیت اسفبار ما می خندند. کاش می دانستند که اگر زن بارداری توی این پراید لکنتی بنشیند، حتما از زورِ بویِ گندِ سوختِ پاکش، سقط جنین می کند. اقتصاد متعفن بوی همین گازی است که توی اطاق پراید پیچیده، این همه مهندس و طراح خودرو و مواد اولیه عالی داریم، اینهمه طرح سوخت های بسیار پاک تر و ارزان تر داریم، اما مافیای انرژی مگر می گذارد، ایران را نمی دانم! اما در آمریکا سه نفر که در جاهای مختلف و با فاصله زمانی موتورهای گرانشی ساخته بودند، هر سه در جاهای مختلف و با فاصله زمانی تصادف کردند و مُردند! کاملا تصادفی! از سرنوشت مخترع ایرانی که موتور گرانشی اختراع کرده بود بی خبرم! موتورگرانشی یعنی موتوری بدون نیاز به سوخت! یعنی پاکِ پاکِ پاک! اما،... اَه، باز هم یاد بوی لاشه مرغ ها افتادم، تهوع، ماسک، کرونا، دیشب یک نفر می گفت؛ قیمت مِلک در اندیشه به متری، شانزده تا بیست میلیون تومان رسیده، دو سه سال پیش متری یک میلیون هم به زور فروش می رفت، این را چرا نوشتم، نمی دانم! اما حتما بوی تعفن اقتصاد، نورون های مغزم را به سمت این خاطرات متعفن می کشاند.

تازه یک چیزِ دیگر هم هست، یک سوال احمقانه‌ی دیگر! چرا سیب، از کشاورز هفتصد تا تک تومنی خریداری می شود و به من چهارده هزار و پانصد تومان فروخته می شود؟ دالال! کلمه احمقانه‌ی دیگری است که من باورش ندارم. کلمه دلال برای فریب من است! مانند کوله بری که قاچاقچی می خوانندش! می‌دانم کار کارِ سلطان چاقاله بادم است! همان که گردنش را حتی تبر هم نمی زند، آخر تبر که با طا نوشته شود فقط مظلوم را حبس می کند و گردن می زند. اَه، چقدر سؤال احمقانه‌ی بی خود می پرسند این نُورن های مغزِ فقیر از فسفر، آخر ما پسته و گردو را که منبعِ فسفر است، از کشوری وارد می کنیم که در آنسوی سیاره‌ی زُحل قرار دارد و قیمت آب و برق و کود و حمل و نقل از آنجا خیلی زیاد است، به همین خاطر گردو خیلی گران است و توان خریدش برای چون منی نیست. البته همه چیز در کشور ما از فضا وارد می شود، زیرا هزینه ی تولید تا توزیعِ یک بطری آبِ نوشیدنی برای کارخانه دار، کمتر از دویست تومن در می آید، اما همان را هزار و پانصد تومان می فروشند، چرااااا! خُب به من و من های دیگر ربطی ندارد، ما حمالیم برای اشراف و ثروتمندان ایران زمین. دلم برای امام (ره) تنگ می شود، کلید واژه اش فُقرا و پابرهنه ها بودند. گاهی فکر می کردم با خودش قرار گذاشته درباره هر چه می خواهد صحبت کند، چند جمله هم از ماها بگوید. دلمان خوش بود به همین یادآوری های همیشگی اش. روزی که او رفت، فهمیدم که قرار است حالا حالاها در اسارت سلطان های زَر و زور و تزویر، همان غرب و شرق زدگان لعنتی بمانیم. آخر یک بار خودش گفت، خودِ امام (ره) گفت؛ ما از شرِ رضاخان و پسرش رها شدیم، اما بعید است به این زودی ها از شرِ تربیت شدگان شرق و غرب نجات پیدا کنیم.

قصه ی سال های سیاهِ طاعون زده‌ی، رئیس جمهورهای غرب زده و شرق زده و اقتصادِ متعفنِ لیبرال مسلکِ قرون وسطایی، روزی به سر خواهد رسید! اما دیگر نوجوانی و جوانی و لحظه لحظه های عمرم، در کنار جوی متعفنِ اقتصادِ لیبرال و نئولیبرال از دست رفته، و هرگز باز نخواهد گشت. بر سَر پُل صراط منتظر سلطان های چاقاله بادم‌ای گندیده! بانکداران کثیف و سیاست مداران فاسد خواهم نِشست، و به خدا نشانشان خواهم داد که یادم خواهد ماند، آنچه با من و من ها کردند. یادم خواهد ماند عمری که از من دزدیدند، و جامی که خالی ماند از خوشبختی! سهیل سلیمی زمستانِ طاعون زده ی اصلاحات مذاکره ای 1399

انتشار اصلی زمستان99 بازنشر خرداد 1400

مطالبه مهم از دولت آینده برای فرهنگ و هنر

هوالحکیم. یک مطالبه مهم از دولت آینده. تحریم فرهنگ و هنر از درون. بودجه بندی و تقسیم نادرستِ اعتبارات مادی بلای جانِ فرهنگ و معیشتِ هنرمندان است. جوامع اساسا بر پنج ستونِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی استوار هستند. هر یک از این حوزه‌ها برای تحقق صحیحِ اهداف‌شان نیاز به بودجه و اعتبارات مالی دقیق و کافی دارند تا عمل‌کردِ کُلی این پنج حوزه در کنار یکدیگر منجر به ارتقاء و استحکام مادی و معنوی یک جامعه شود. اما سالیان زیادی ست که فرهنگ سهم بسیار بسیار اندکی از بودجه کشور را دارد، بسیار اندک شاید غلط باشد، بهتر است بگوییم تقریباً هیچ. زیرا تمام مجموعه‌های فرهنگی و زیر مجموعه هایشان و تمام مجموعه های هنری و زیر مجموعه هایشان مشمول همین یک ردیف بودجه هستند. در واقع یکی از ستون های اقتدار کشور دقیقا از درون کشور تحریم شده است. همین بودجه اندک و تقریبا هیچ، هم یا سهم سلبریتی های فرهنگی و هنری می شود و یا در رانت‌خواری های عده ای خاص و اندک از خانواده بزرگِ فرهنگی کشور، غارت می شود. همین امر باعث شده تا هر روز وضعیت معیشتی اهالی فرهنگ و هنر بدتر از روز قبل شود. فرهنگ و هنر کشور، در واقع از درونِ کشور و از دلِ مجلس تحریم است. کاش فرصتی برای نجات بود. سهیل سلیمی


#انتخابات #انتخابات_۱۴۰۰ #زاکانی #رئیسی #همتی #قاضی_زاده_هاشمی #جلیلی #ابراهیم_رئیسی #محسن_رضایی #مناظره #فرهنگ #سینما #مستند #بودجه_فرهنگی #معیشت #مذاکره #برجام #سهیل_سلیمی

استراتژی عیله استراتژی

هوالحکیم. در علم استراتژی میگویند بهترین استراتژی برای نابود کردن یک تفکر، ایدئولوژی یا حکومت، استفاده از استراتژی معکوس علیه آنهاست. یعنی اگر استراتژی حکومتی دوری از اشرافی گرایی است، برای نابودی اش باید اشرافیت را در جامعه گسترش داد. اگر استراتژی حکومتی بانک داری بدون ریاست، باید با نفوذ در ارکان تصمیم ساز آن، بانک داریِ ربا محور را در جامعه بسط و گسترش داد. استفاده از معکوس استراتژی یکی از مهم‌ترین استراتژی های نابود کردن حریف محسوب می شود. زیرا طراحان استراتژیِ پایه را دروغگو جلوه می دهد و اعتماد عمومی را نابود می‌کند و استراتژی پایه را اشتباه و غیرِکاربردی معرفی می کند. متاسفانه در غفلت دوران ابتدای انقلاب و جنگ، صدها و چه بسا هزاران مدیر نفوذی که تحت حمایت آمریکا و انگلیس و... بودند با ریا کاری، وارد سیستم های حکومتی شدند و تمام استراتژی های امام ره را برعکس و علیه آرمان های ایشان استفاده کردند. جمله معروف ایشان که فرمودند؛ اگر در بانک‌های ما ربا بماند جمهوری ما اسلامی نیست. مصداق همین تحلیل است. چرا که امروز مهمترین ضربه ی اقتصادی را بانک‌های ربا محور بر پیکره جمهوری اسلامی وارد می کنند و با سفته بازی در بورس و بالا بردن قیمت زمین و مسکن مردم را به چهارمین می کشند. و پشت سر این بانک ها و بانکداران سیاست مداران پُر نفوذی ایستاده اند. آگاه باشیم که آرمان‌ها، توسط منافقین و مدیران کُدن و ساده‌لوح، مدیران طماع و مدیران وابسته به غرب، می تواند به ضد خودش تبدیل شود. اگر از انقلاب مراقبت نشود استحاله خواهد شد و به محاق خواهد رفت. 14خرداد1400

آزادی بیان به سبک اینستاگرام

آزادی بیان به سبک اینستاگرام

ظاهرا برخی از پست های اینستاگرامم با آدرس soheilsalimi1 به مذاق مدعیان آزادی بیان خوش نیامده و صفحه ی مرا از دست رس خارج و غیر فعال کرده اند که از این طریق اطلاع رسانی میکنم تا در صورت سوء استفاده ی احتمالی از آن اکانت چه در خارج از ایران و چه در داخل ایران، خود را معاف از مسئولیت آن نمایم. سهیل سلیمی


صفحه جدید اینستاگرامم:  @salimisoheil1

رویای عدالت بر پرده ی نقره ای!

بعد از گذشتِ بیش از ربع قرن از ساخت فیلم سینمایی "هفت"، هنوز بهترین تصویر از اجرای عدالت در عالمِ سینما، عدالتِ نقش بسته بر تصویرِ کِدر و گاه وهم آلود فیلمِ "هفتِ" دیوید فینچر است.

فیلم سینمایی "هفت"  تصویر رویایی از جهانی است که گاه در آن عدالت محقق می شود. رویایی که خیلی اوقات ما آدم‌ها در جایگاه‌های مختلف و افکار گوناگون آرزوی آن را از سَر می گذرانیم. عدالتی که خود از احقاق آن نا امید هستیم و به دنبال منجی برای اجرای آن می گردیم.

شاید مانند بسیاری از آثار هنری دیگر، که هنرمند قصد بیان مفهومی را دارد که اثرش فاقِد آن معناست یا حتی گاهی متضاد با آن است، سازندگان "هفت" هم به دنبال مفهوم دیگری بودند و فیلم چیز دیگری از آب در آمده است. شاید می خواستند فیلمی در تقبیحِ قوانین سخت گیرانه ی کلیسا در مواجه با گناهان کبیره بسازند، یا ضد قهرمانی مذهبی به نمایش بگذارند تا دین را افراطی و متحجر نمایش بدهد، اما خروجی فیلم برعکس شده، مخاطبان در سراسر جهان به فیلم واکنش مثبت نشان دادند و حس دلنشین عدالت را با "هفت" تجربه کردند. عدالتی که به ظاهر از آستین یک انسان مقید به انجام احکام الهی سر بیرون آورده است، اما در واقع او "جان دوال"، تنها، انسانی ست رنجیده و خسته از جهانِ فاسد و آلوده ی پیرامون خودش، رنجیده از شعارهای پوچ و تحقیرآمیز دموکراسی و آزادی بیان. انسانی رنجیده که آگاه شده است از صلیبی که با شعار لیبرالیسم وجود او را به بردگی گرفته است . 

هرچند به ظاهر برای اکثر مردم، تعیینِ هفت گناه کبیره و مجازات های سنگین و جهنمی برای آنها بسیار دلهره‌آور است، اما عذابی هم که مردم جهان از یکدیگر و گاه از طبقه ی فرا دست، می کشند بسیار دردناک و غم انگیز است. همه‌ی ما گاه از یک راننده تاکسیِ زیاده خواه، از یک سیاست مدار فاسد، از یک پزشک مغرور، یک کارفرمای شکم باره، یک روسپی بی حیا، یک دوست تنبلِ بدقولِ بی تفاوت، از خرید، وقتی پولی که با مشقت به دست آورده ایم به پای یک کالای بی کیفیت از دست می دهیم و حتی از وکیلی که قانون را به بالاترین پیشنهاد می فروشد، چنان زخم می خوریم و ناراحت می شویم که دوست داریم آن فرد را مجازات کنیم، مجازاتی سخت! اما همواره به جای مجازات، گوشه ای می نشینیم و عصبانیت مان را بر فرق سرِ خودمان می کوبیم و غصه می خوریم و گاه گریه آخرین پناهِ مان می شود. اما این بغض فروخورده در فیلم "هفت" به بلندترین شکل ممکن فریاد می شود.

اولین دیالوگِ مهم فیلم، اشاره به بی توجهی خودِ مخاطب دارد. روحیه ی وِلِش کن، یا به من چه! جان دوال می گوید؛ گاهی برای اینکه مردم به حَرفِت گوش کنن، کافی نیست که فقط بزنی روی شونه شون، باید با پُتک بکوبی توی سرشون. اما آنچه که این دیالوگ را فراتر از معنای آن، بازهم مهمتر می کند، خاستگاه آن است. فیلم در آمریکا ساخته شده، در هالیوود، جایی که اوجِ تمدنِ لیبرال دموکراسی محسوب می شود. لیبرالیسمی که اساس آن "لِسِفِر" است. مفهومی که وقتی معنای آن را بدانید حیرت‌انگیز بودنِ "هفت" و این دیالوگ را بیشتر درک می کنید. لِسفر، یعنی وِلِش کن! یعنی تمدنی که ماهیتش بی خیالی و رهاسازی بوده، کارش به جایی رسیده که نسخه درمان را در مجازات سخت می بیند. در توجه همه ی افراد جامعه به افعال یکدیگر.

فیلم اساسا بسیار بصری و هنرمندانه ساخته شده، اما دیالوگ ها چنان پُرمحتوا و کوبنده است که شاید بارها و بارها برای درک دقیق آنها "هفت" را باید به تماشا نشست. در جای دیگری جان دوال می گوید؛ ما سر هر کوچه و خیابون یه گناه کبیره می بینیم، اما بهش بی تفاوتیم، بی تفاوتیم چون برامون عادی شده.

در این دیالوگِ شاهکار و بی بدیل، دو نکته بسیار مهم و استراتژیک در حوزه جامعه سازی نهفته شده است. اول اینکه؛ هیچ کس زحمتِ تذکر و ارشادِ کس دیگری را به خودش نمی دهد. در یک مثال مع الفارغ، اگر ببینیم کسی در حال افتادن به چاهی هست که اتفاقا ما از همان چاه آب برای نوشیدن بالا می کشیم، تنها لَبی میگَزیم و لب برای هشدار باز نمی کنیم. یعنی از رویکردِ دینیِ امر به معروف و نهی از منکر روی گردان هستیم، حتی وقتی که آسیبِ این روی گردانی مستقیم به خود ما باز می گردد و دوم آنکه؛ گناه و متعاقب آن جرم و جنایت عادی سازی می شود. یعنی نه تنها با فسادهای مختلفِ درون جامعه مقابله و مواجهه صورت نمی دهیم، بلکه آن را بَدیهی و طبیعی و حتی گاه لازمه ی جامعه می دانیم.

فیلم سینمایی "هفت" شاهکاری ست که جامعه را منفعل و بی خاصیت نمی خواهد و از باورهای احمقانه ی دنیای مدرنِ و لیبرالیسم عبور می کند. "هفت" نوعی انسان آرمانیِ عدالت خواه دارد که در شکلی اغراق شده و نمادین، با توسل به احکام مجازات در دینِ مسیحیت، سعی در اصلاح جامعه و حتی خودش "جان دوال" دارد. در دیالوگی دیگر جان دوال می گوید؛ این فقط شروع ماجراست، این داستانی است که تمام نمی شود و سال ها بعد بسیاری درباره آن خواهند گفت و خواهند نوشت. 

همین نوشته گواهی ست بر آن مدعا. فیلم سینمایی "هفت" اگرچه محبوب ترین فیلم زندگی من است، اما به واقع اثری هنرمندانه است که حتی خالقان آن یعنی "اَندرو کیوین واکر" در مقام نویسنده و "دیوید فینچر" در مقام کارگردان، دیگر هرگز به ساخت چنین اثرِ شاهکاری دست نیازیدند. سهیل سلیمی 26 اردیبهشت 1400

فوتبال را سیاسی ببینیم!

فوتبال را سیاسی ببینیم! فوتبال یک ورزش کاملا سیاسی و یک تمرین کاملا برنامه ریزی شده برای جریان های سیاسی است. جریان آبی و قرمز در تمام جهان جریان دوگانه چپ و راست سیاسی هستند.

 اساسا لیبرال دموکراسی جامعه را از طریق ورزش های پُر مخاطب برای زمان انتخابات تربیت می کند. تا با استفاده از دو قطبی کردن جامعه، مردم را درچنبره ی نوعی تفکر خاص که همان لیبرالیسم است محبوس نگه دارد.  بسیاری از کشورهای لیبرال ترکیب پرچم شان آبی و قرمز است. در واقع این دو قطبی سازی جامعه، مردمِ رنج دیده از تغییر در کلّیتِ سیستم لیبرالیسم، به سمت چپ یا راست متمایل می کند. با وجود آنکه کشور ما در مبانی پایه جمهوری اسلامی خوانده می شود، اما در حکمرانیِ دولتی، لیبرالیستی، اداره می شود. پس قواعد بازی در انتخابات ریاست جمهوری ایران هم همان قواعد جهانی لیبرال دموکراسی است. تقریبا در دربی های قبل از انتخابات ریاست جمهوری، فارغ از اینکه چه کسی رئیس جمهور می شود، تکلیف چپ گرا بودن یا راست گرا بودن دولت مشخص می شود. یعنی بُرد پرسپولیس نتیجه اش میشود اصولگراها و افراد نزدیک به آنها و بُرد استقلال می‌شود پیروزی اصلاح طلبان و افراد نزدیک به آنها. تساوی دِربی سال نود دو حاصلش شد، دولت اعتدالیون، که مدعی حضور هر دو جناح بود، اما با عملکرد کاملا چپ گرایی که داشت نشان داد که کاملا تحت حمایت و متأثر از اصلاح‌طلبان است و آنها اصطلاحا زیر رو رو کشیده اند و قاعده بازی را بهم زده اند. پس در دِربی سال نودوشش با اعلام رسمیِ پدرخوانده اصلاحات و تَکرار فراموش نشدنی وی، استقلال برنده دربی شد، هرچند بُردِ شکننده ی یک بر صفر گواهی بود بر رقابتی سخت و پُر چالش، که کار به انواع و اقسام دروغ و فریب و تهمت در منظره ها کشید. و اگر نبود برجامی که جامش تهی بود، و البته عوام قادر به دیدنِ این جام تهی نبودند، احتمال تغییر در معادلات انتخاباتی بسیار بود. 

تساوی عجیب در دربی سال هشتادوهشت، که سردترین دربی آن سال‌ها لقب گرفت نوید یک فاجعه را می داد. یعنی هیچ توافقی بین طرفین صورت نگرفته، سهم خواهی ها بی نتیجه بوده و تهدیدات میز مذاکره بی سرانجام مانده است. آن بازی بدونِ بُردِ بی رمق  آتشِ زیر خاکستر بود، که با کُد تقلب تبدیل شد به آشوبی هشت ماهه، زیرا رقیبی که هیچ سهمی از دولت نگرفته بود راه نجات را در، زدن به زیر میزِ بازی، می دید. امسال هم اینچنین شد که پرسپولیس یک بر صفر برنده بازی شده، بازی کم گل، یعنی دو طرف توافق کرده اند که رقابتی سخت داشته باشند. چه بسا کار به دور دوم بکِشد، و رقابت تا لب مرز جابجایی معادلات پیش برد، اما در نهایت همان می شود که باید بشود. خاصیت بُرد یک بر هیچ در نیمه دوم همین است. سهیل سلیمی 25 اردیبهشت1400

مجموعه مستند پرتره رخ

مجموعه مستند پرتره رخ 

مجموعه مستند پرتره رخ به تهیه کنندگی سید مازیار هاشمی با محوریت بررسی زندگی و آثار هنرمندان سینما ، تئاتر و تلویزیون چون علیرضا زرین دست  ، جلال معیریان، مهری شیرازی ، اسحاق خانزادی ، محمد فیلی ، مسعود فروتن، حسین زندباف، غلامرضا آزادی  ، محمد فوقانی، عبدالرضا اکبری ، بهزاد عبدی ، شاهد احمدلو به کارگردانی: سهیل سلیمی ، بیژن اعرابی ، وحید قاضی ، روح اله مهرابی در ایام نوروز هزار و چهارصد هجری شمسی، همه روزه ساعت ۲۱ از شبکه مستند سیما،تکرار ساعت ۳ بامداد و ۱۰:۳۰

دسته ی چهارمی سِمج

دسته ی چهارمی  سِمج

گفت: شهید باکری می گفت؛ جنگ که تمام شود، رزمنده ها سه دسته می شوند. گروهی سرخورده و پشیمان می شوند، گروهی غرق در نوستالژی جنگ می شوند، و گروهی به جبران دوران جنگ به دنیا می چسبند و پول درآوردن. اما من به دسته ی چهارمی، می اندیشیدم که از جامعه طلبکار نیست، دنیاگرا نیست و مبارزه برای احقاق حق در برابر باطل را جنگی ابدی و ازلی می‌داند. 

وقتی مستند پرتره ی مسعود ده‌نمکی را ساختم، نام مستند را با همین توجیه "دسته ی چهارم" گذاشتم. او در جنگِ بین حق و باطل محکم ایستاده، هنوز پشت خاکریز و سنگر، پشت سلاحش نشسته و اباطیل را هدف گرفته، اسلحه اش فیلم است که این بار با دادستان فشنگ گذاری اش کرده. دادستان، دادی ست که در گلوی خیلی های ما بغض کرده بود و مسعود عزیز، فریادش کرد. اگر پیشاپیش به آن می تازند و نقد مغرضانه می کنند، می خواهند از اربابان گردن کلفت و پدرخوانده های رانت‌خوارشان دفاع کنند.

اما این دسته چهارمی سمج، برای حق مردم، دکوپاژِ عادلانه می کند و میزانسنِ حق می چیند و دیالوگ های بغض آلودِ ماندگار می نویسد.

هیس! قماربازها حق اعتراض ندارند!

 هیس! قماربازها حق اعتراض ندارند!

وقتی بانک ها و موسسات مالی و اعتباری با روش های گوناگون به سرمایه های سرمایه گذاران آسیب می زنند و آن را به باد می دهند، نهادهای نظارتی و البته صاحبان مال می توانند معترض باشند. می توانند با شکایت به دنبال احیای اموال مردم باشند. می توانند از دارایی های تضمینی که از بانک ها، نزد بانک مرکزی وجود دارد، برای کمک به مال باختگان استفاده کنند. زیرا بانک سرمایه های آنان را به امانت گرفته، یا بابت ارائه وام و سود و یا بابت حفظ آن از باب امنیت و یا برای سرمایه گذاری در پروژه‌های کلان. اما بورس که پایه گذار و پدر معنوی آن فَردی به نام جان لو قمارباز هلندی است، محلی ست برای قمار بازی های کلان و سیستماتیک. طبق قوانین قمار، تقلب و کلاهبرداری خلاف است و نهاد های نظارتی باید مراقب آن باشند. اما برد و باخت ذاتی قمار و لاجرم، بورس است. پس کسی که در بورس باخت داده حق اعتراض ندارد. مگر ثابت شود که تفلبی صورت گرفته. حالا که به رِبای سیستماتیک بانک ها تن داده ایم، راه گریزی از قمار سیستماتیک بورس نداریم.


چرا پول چاپ نکنم؟ A brief analysis of the Money Heist series تحلیلی کوتاه بر سریال سرقت پول ?Why not print money

سریال اسپانیایی سرقت پول، با سوژه ای بکر و جذاب، بسیار قابل تحسین ساخته شده است. ریتم بالا، بازیگران خوب، طراحی صحنه و تدوین و کارگردانی مناسب و موسیقی خوب، همگی دست به دست هم داده اند تا  یک اثر بسیار جذاب ساخته شود. اما فارغ از سوژه خوب و درام قابل قبول، زیر متن یا همان محتوای این سریال مهم است. زیر متن و محتوایی که به صراحت کلاهبرداری بانک دارها و اقتصاد لیبرالیستی را به تصویر می کشد. سوال اصلی فیلم که باید با تمام وجود به آن فکر کرد این است: چرا بانک می توانند روی کاغذ، تصویری چاپ کنند و نام آن را پول بگذارند، اما مردم عوام چنین امکانی ندارند. پشت این چاپ پول، هیچ ارزشی نهفته نیست. هیچ پشتوانه ای وجود ندارد و هیچ تلاشی صورت نمی گیرد، فقط رول های کاغذ وارد دستگاه چاپ می شوند و با شکل و اندازه ای بنام پول خارج می شوند. سریال سرقت پول، موفق ترین اثری است که توانسته این مفهوم را در ذهن مخاطب جای دهد. واقعا چرا دولت ها و بانک دارها می توانند، پول چاپ کنند و تمام حاصل زحمت مردم را بخرند، و خود مردم اگر پول چاپ کنند، مجرم شناخته می‌شوند. چرا؟   سهیل سلیمی

The Spanish series Money Heist (La Casa de Papel), with a pristine and attractive subject, is highly admirable.  High rhythm, good actors, good stage design and editing and good music all go hand in hand to make a very attractive work.  But regardless of the good subject and acceptable drama, the subtitle or the content of this series is important. The subtext and content that explicitly depicts the fraud of bankers and the liberal economy.  The main question of the film that should be thought about wholeheartedly is: why can banks print a picture on paper and name it, but the common people do not have such a possibility. There is no value behind this printing of money.  There is no backing and no effort is made, only the rolls of paper enter the printing press and come out in a shape and size called money.  Money theft series is the most successful work that has been able to place this concept in the minds of the audience.  Really, why can governments and bankers print money and buy all the people's hard work, and the people themselves are guilty if they print money.  Why?  Soheil Salimi Director of Butcher Angels

استراتژی خاطره سازی تقلبی یا همان فیک نوستالژی استراتژی Fick Nostalgia Strategy


فیک نوستالژی استراتژی. چند شب قبل که رادیوی تاکسی روشن بود، به مدت چهل دقیقه هر ترانه ای که پخش شد، اقتباس یا بازخوانی یک اثر قدیمی بود. به طوری که اگر گوینده رادیو گاهی وضعیت ترافیک را اعلام  نمی کرد، فکر می کردم که مجموعه اِمپی۳ از آهنگ های پنجاه شصت سال قبل را می شنوم. اما چرا برای تقابل با موسیقی های ضد ارزش به همان موسیقی ها پناه برده ایم، جای سوال دارد. پاسخ در فیک نوستالژی استراتژی است، یعنی با یک بدل تقلبی، موضوع اصلی را بی اثر یا کم اثر  کند. مانند واکسن. واکسن ها در واقع نوع تقلبی بیماری هستند و بدن با نابئد کردن آن بیماری تقلبی، توان مبارزه با بیماری اصلی را ویدا می کند. اما بنظر من این استراتژی شکست خورده، زیرا نه تنها باعث حذف خاطره ی آن نوع از موسیقی نشده است، بلکه به  یادآوری و خاطره سازی آن سبک ها کمک می کند. متاسفانه مدیران فرهنگی هیچ تحلیلی بر این استراتژی شکست خورده ندارند.  سهیل سلیمی 

Fick nostalgia strategy.  A few nights ago, when the taxi radio was on, for forty minutes, each song that was played was an adaptation or re-reading of an old song.  So if the radio announcer didn't sometimes announce the traffic situation, I thought I was listening to the MP3 collection of songs from fifty or sixty years ago.  But why we have resorted to the same music to counter anti-value music is questionable.  The answer in fake nostalgia is strategy, that is, to make the main issue ineffective or ineffective with a fake exchange.  Like a vaccine.  Vaccines are actually a counterfeit form of the disease, and by eliminating that counterfeit disease, the body is able to fight off the underlying disease.  But I think this strategy has failed, because not only has it not erased the memory of that kind of music, but it also helps to remind and reminisce about those styles.  Unfortunately, cultural managers have no analysis of this failed strategy. soheil salimi

یادم تورا فراموش!

یادم، تو را فراموش!

بوی گازی که توی اطاق پرایدِ مسافرکش پیچیده، با بوی تعفن حاشیه جاده اندیشه به تهران در آمیخته و برای من که از فرصت روزهای کوتاه زمستانی برای گرفتن روزه قضا استفاده می کنم واقعا عذاب آور شده، خصوصا که با ماسکی که برای محافظت در برابر ویروس کرونا میزنم، اساسا هوای متعفن، غلیظ تر مسیر رسیدن به ریه هایم را طی می کند. اما این بوی متعفن، حاصل تدابیر غلط اقتصادی است که همچون بوی لاشه مرغ که قیمتش سر به فلک کشیده، حسِ تهوع، در گلوی اندیشه ایجاد می کند. ترافیک سنگین احمقانه ی جاده هم در نوع خودش بی نظیر است. هیچ مانع یا تصادفی در کار نیست، اما خودروها مدام جلوی یکدیگر را می گیرند تا چند متر جلوتر از ماشین جلویی یا کناری شان جاگیر شوند و همین طمع برای چند ده متر جلوتر بودن، ترافیکی چندین کیلومتری درست کرده است. اگر قرار باشد در مورد واژه احمق فیلم بسازم یک دوربینِ ثابت، بالای یکی از جاده های اینچنینی میگذارم و یک ساعت فیلم حیرت انگیز از حماقتِ بشر، به تصویر می کشم. اما واژه احمق سوژه اندیشه ی من نیست. اقتصاد دردی ست که بیش از درد دیگری بر گرده ام نشسته است. بی اختیار یاد انتخابات می افتم! به راستی مردمی که برای چند ده متر جلوتر افتادن، اینچنین طمع می کنند را، تنها با چند وعده و وسوسه اقتصادی، چقدر راحت می توان افسار زد و کشید. به غیر از دوره ی محمود احمدی نژاد، که طمع اقتصادی یارانه ی چهل و پنج هزار تومانی بود و محقق شد، باقی وعده ها فقط وعده بودند و بس!

 

در دوره ی دوم هاشمی رفسنجانی (دوره اول رئیس جمهوری مرحوم آقای هاشمی خاطراتم تلخ تر از آن است که چیزی بشود نوشت.) و در دو دوره محمد خاتمی و دوره این رئیس جمهور فعلی، همواره کلید واژه هایی دروغین اقتصادی و آزادی های دوزاری، مردم را پای صندوق رای کشانده است. وعده ی آزادی های دوزاری! دوزاری هستند چون همواره آنچه مردم خودشان تصمیم به آزاد بودنش را گرفته بودند، آزاد می کنند. نمونه بارز آن ماهواره بود، وقتی مردم بی توجه به قوانین، پشت بام هایشان را با ماهواره تزئین می کردند دولت اصلاحات وعده ی آزادی آن را می داد. اساسا جریان اصلاحات و اصلاح‌طلبان روغن ریخته را نذر امام زاده می کنند. زیرا هرگز برنامه ای برای اداره جامعه نداشته،ندارند و نخواهند داشت. مصداق اش؟! تا می‌گفتیم اقتصاد، میگفتن برنامه بانک جهانی، مانند اکنون که می گویندFATF، تا می‌گفتیم برنامه اجتماعی، می‌گفتند برنامه های یونیسف و سند2030 و...

همچنان ترافیک است، عده ی زیادی سعی می کنند رانندگی ایمنی داشته باشند، اما عده ی دیگری که کم هم نیستند، راه حماقت را پیش گرفته اند. عده ای هم منتظر هستند تا ببینید پشت کدام گروه بروند بهتر است، رانندگان محتاط، یا رانندگان طماع. این گروه سوم بی آنکه بدانند، نقشی سرنوشت ساز در بود و نبود این ترافیک لعنتی دارند. به میانه ی راه رسیدم و ساعت خبر از آن می دهد که به موقع نخواهم رسید. مثلِ وقتی که صدام حرامزاده، تهران را موشک باران می کرد و ما در پناهگاه مدرسه پنهان می شدیم و وقتی به کلاس می رسیدیم برای خیلی از درس هایمان دیر شده بود. بعد از جنگ هم صف های طولانی کوپنِ کوفت و زهرمار عمرمان را به تاراج برد، و از شعار سازندگی جز دیدن خبرهای پُشت سرهم از شبکه های یک و دو! از سردار سازندگی! چیزی گیرمان نیامد، تازه همان خامه ی توی شیشه شیرهای پاک هم که مهمان سر انگشت اشاره مان می شد، ناپدید شد. همین بلا با واژه اصلاحات تکرار شد، اصلاحاتی عمیق که قرار بود بوی تعفن اقتصاد را محو کند، مهمترین دست آوردش اصلاح جنس کاغذ روزنامه ها و اصلاح تیراژ روزنامه ها و اصلاح اندازه کاغذ روزنامه ها بود و البته کلی کار دیگر که می شد با کاغذ روزنامه انجام داد.

پراید وارد آزاد راه می شود، کمی سرعت می گیریم و امید به اینکه شاید به موقع برسم در من زنده می شود. دوره محمود اوضاع اقتصادی خوب شده بود، کار بود توی همه زمینه ها، همیشه به دوستانم می گویم هر چه در خانه داریم در دوران رونق اقتصادی محمود گرفتم بعد از آن و قبل از آن انگار در غار زندگی می کردیم، چنان اوضاع خوب بود که حتی برای عُشاق سفر به فضا و فضانواردی هم راه باز شده بود، از ماهواره تا میمون! بحث ها از قیمت خیار به فاصله مدار و اهمیت میمون به فضا فرستادن کشیده شده بود. همه چیز برای مدتی، عجیب خوب شده بود! مثل همین قسمت اتوبان، انگار مردم از یک جایی خواب نما شده بودند که رانندگی قاعده و قواره دارد، و می شود با احترام و آرام، به سمت مقصد حرکت کرد، البته کمی جلوتر می فهمم، فهم مردم تغییری نکرده، کار، کارِ دوربین کنترل سرعت بود و آن سروان راهنمایی و رانندگی که از سرما تا زیر چشمان اش، یقه ی اورکت را بالا داده و بی حوصله پشت دوربین، جاده را می پاید. از دوربین که می‌گذریم، باز انگار گله رَم کرده،... مانند آن دو سالِ آخر محمود! چه شد؟ تئوری های نئو لیبرال از طریق مشاورین اش، همان هیزم های جهنم، دیکته شد و ناگهان همه چیز فرو ریخت. باز فضا و فضانوردی جایش را داد به بوی متعفن فحش و ناسزا به قیمت دلار و گوجه های گران قیمت. البته آن خرابی به گردِ پای طاعونِ اصلاح‌طلبان و کثافت کاری دولت مذاکره هم نمی رسد. بماند!

پرایدِ گازسوز افتاد توی دست انداز، وسط اتوبان! فکر کنم قطر طولی چاله 88سانتی متر بود، اما عمقِ کینه ی آن چاله که پُز اشرافیت داشت و ایمان به لیبرالیسم و سوسیالیسمِ درهم! نزدیک به 1400سال بود! امان از چاله های ناگهانی، دنده و کلاچ و ترمز، کارکردشان را از دست می دهند. چاله بود، اما به قلدری یک چاه ویل مانع مان شد. رد کردیم چاله را اما حاصل ش شد دیسک کمر و خواهد ماند تا ابد. خوشیِ عبور از چاهِ وسطِ اتوبان، خیلی طول نکشید، زیر پل اکباتان تصادف شده، آزادی را دارم می بینم، سه کیلومتر یا کمی کمتر فاصله مان است، اما پراید که پرنده نیست. گیر افتادم زیر پلِ اکباتان، آنجا که خود حدیث مفصل دارد! مسافران هواپیماهایی که از مهرآباد، بی خیالِ زمین شده اند و سوار بر طیاره دور می شوند، حتما از آن بالا به وضعیت اسفبار ما می خندند. کاش می دانستند که اگر زن بارداری توی این پراید لکنتی بنشیند، حتما از زورِ بویِ گندِ سوختِ پاکش، سقط جنین می کند. اقتصاد متعفن بوی همین گازی است که توی اطاق پراید پیچیده، این همه مهندس و طراح خودرو و مواد اولیه عالی داریم، اینهمه طرح سوخت های بسیار پاک تر و ارزان تر داریم، اما مافیای انرژی مگر می گذارد، ایران را نمی دانم! اما در آمریکا سه نفر که در جاهای مختلف و با فاصله زمانی موتورهای گرانشی ساخته بودند، هر سه در جاهای مختلف و با فاصله زمانی تصادف کردند و مُردند! کاملا تصادفی! از سرنوشت مخترع ایرانی که موتور گرانشی اختراع کرده بود بی خبرم! موتورگرانشی یعنی موتوری بدون نیاز به سوخت! یعنی پاکِ پاکِ پاک! اما،... اَه، باز هم یاد بوی لاشه مرغ ها افتادم، تهوع، ماسک، کرونا، دیشب یک نفر می گفت؛ قیمت مِلک در اندیشه به متری، شانزده تا بیست میلیون تومان رسیده، دو سه سال پیش متری یک میلیون هم به زور فروش می رفت، این را چرا نوشتم، نمی دانم! اما حتما بوی تعفن اقتصاد، نورون های مغزم را به سمت این خاطرات متعفن می کشاند.

تازه یک چیزِ دیگر هم هست، یک سوال احمقانه‌ی دیگر! چرا سیب، از کشاورز هفتصد تا تک تومنی خریداری می شود و به من چهارده هزار و پانصد تومان فروخته می شود؟ دالال! کلمه احمقانه‌ی دیگری است که من باورش ندارم. کلمه دلال برای فریب من است! مانند کوله بری که قاچاقچی می خوانندش! می‌دانم کار کارِ سلطان چاقاله بادم است! همان که گردنش را حتی تبر هم نمی زند، آخر تبر که با طا نوشته شود فقط مظلوم را حبس می کند و گردن می زند. اَه، چقدر سؤال احمقانه‌ی بی خود می پرسند این نُورن های مغزِ فقیر از فسفر، آخر ما پسته و گردو را که منبعِ فسفر است، از کشوری وارد می کنیم که در آنسوی سیاره‌ی زُحل قرار دارد و قیمت آب و برق و کود و حمل و نقل از آنجا خیلی زیاد است، به همین خاطر گردو خیلی گران است و توان خریدش برای چون منی نیست. البته همه چیز در کشور ما از فضا وارد می شود، زیرا هزینه ی تولید تا توزیعِ یک بطری آبِ نوشیدنی برای کارخانه دار، کمتر از دویست تومن در می آید، اما همان را هزار و پانصد تومان می فروشند، چرااااا! خُب به من و من های دیگر ربطی ندارد، ما حمالیم برای اشراف و ثروتمندان ایران زمین. دلم برای امام (ره) تنگ می شود، کلید واژه اش فُقرا و پابرهنه ها بودند. گاهی فکر می کردم با خودش قرار گذاشته درباره هر چه می خواهد صحبت کند، چند جمله هم از ماها بگوید. دلمان خوش بود به همین یادآوری های همیشگی اش. روزی که او رفت، فهمیدم که قرار است حالا حالاها در اسارت سلطان های زَر و زور و تزویر، همان غرب و شرق زدگان لعنتی بمانیم. آخر یک بار خودش گفت، خودِ امام (ره) گفت؛ ما از شرِ رضاخان و پسرش رها شدیم، اما بعید است به این زودی ها از شرِ تربیت شدگان شرق و غرب نجات پیدا کنیم.

قصه ی سال های سیاهِ طاعون زده‌ی، رئیس جمهورهای غرب زده و شرق زده و اقتصادِ متعفنِ لیبرال مسلکِ قرون وسطایی، روزی به سر خواهد رسید! اما دیگر نوجوانی و جوانی و لحظه لحظه های عمرم، در کنار جوی متعفنِ اقتصادِ لیبرال و نئولیبرال از دست رفته، و هرگز باز نخواهد گشت. بر سَر پُل صراط منتظر سلطان های چاقاله بادم! بانکداران کثیف و سیاست مداران فاسد خواهم نِشست، و به خدا نشانشان خواهم داد که یادم خواهد ماند، آنچه با من و من ها کردند. یادم خواهد ماند عمری که از من دزدیدند، و جامی که خالی ماند خوشبختی! سهیل سلیمی زمستانِ طاعون زده ی اصلاحات مذاکره ای 1399

مجستیک و دفاع مقدس از نگاهِ بعضی ها | تحلیلی بر فیلم سینمایی مجستیک و ردپای آن در سینمای دفاع مقدس

مجستیک و دفاع مقدس از نگاهِ بعضی ها | تحلیلی بر فیلم سینمایی مجستیک و ردپای آن در سینمای دفاع مقدس

مجستیک با بازی درخشان جیم کری و کارگردانی بی نقص فرانک دارابونت، قصه ی فیلمنامه نویسی است که در دروان تفتیش عقاید در هالیوود که معروف است به دوران "مک کارتی" متهم به داشتن عقاید کمونیستی می‌شود. او با خودروی شخصی اش و به شکلی تصادفی در رودخانه ای سقوط می کند و سپس، بی هوش در ساحل شهری که جوانان زیادی را در جنگ از  دست داده، پیدا می شود. مردم شهر او را که حافظه اش را هم از داده، با یکی از مفقودالاثرهای جنگ، که حالا بعد از سالها برگشته، اشتباه می گیرند. او ناخواسته با رنجِ از دست دادن جوانان شهر در جنگ، که مردم شهر به آن دچار هستند، آشنا می شود و با آنها هم ذات پنداری و همدردی می کند. و حتی با نامزد همان جوانِ مفقودالاثر که بسیار شبیه خود اوست (تا حدی که تمام مردم او را با آن اشتباه گرفته اند) رابطه ی صمیمانه ای پیدا می کند. مجستیک نام سینمایی است که سال هاست تعطیل شده، ظاهرا از زمان همان جنگ کذایی. با آمدن جیم کری (پیتر اَپلتون) و با کمک او به پدرش سینما دوباره به راه می افتند. گویی سینما استعاره است از جریان زندگی که با هر بار آغاز به کار و توقف آن، دور یک زندگی سپری می شود. 

استعاره فراموشی که در فیلم بسیار دقیق استفاده شده، خودِ مخاطب را هدف گرفته است. مخاطب است که فراموش کرده که کشورِ مد نظر کارگردان، جوانان زیادی را برای آرامش مردم از دست داده است. مخاطب است که فراموش کرده که درست همانند قرون وسطی، زمانی در آمریکای مدعی آزادی بیان، دادگاه های تفتیش عقاید به راه افتاده و چه انسان های بی گناهی که به بهانه های واهی مجرم شناخته شده اند. حتی خودِ پیتر اپلتون هم با ورود به رابطه با زن جوانی که او را با نامزد سابقش اشتباه گرفته، گویی ناخودآگاه مشغول خیانت به آن هایی است در جنگ شته شده اند. در نهایت مامورانی که از طرف کمیته "مک کارتی" به دنبال پیتر اپلتون با بازی جیم کری هستند، او را پیدا می کنند. آن هم درست زمانی که او حافظه اش را باز یافته. کمیته مک کارتی با بهانه ای احمقانه پیتر اپلتون را به دادگاه می کشانند، اما بخش مهم، دفاعیه ی پیتر اپلتون است. او در دادگاه و در دفاع از آزادی بیان و آزادی اندیشه، کشته شدگان جنگ را ملاک و معیار قرار می دهد و آنها را کشته در این راه می داند و اصطلاحا برای مبارزه با تفتیش عقاید در هالیوود، دست به سو استفاده از خون کسانی می زند که به زعم او برای آزادی جنگیده اند. این همان کلیشه ای است که تعداد زیادی از آثار به ظاهر دفاع مقدسی ما را نیز شامل می شود. این کلیشه ای است که  قهرمان  یک فیلم دفاع مقدسی گاهی مدعی آزادی بیان است و گاهی مدعی فیمینیسم از آب در می آید و چه بسا اگر همین روند پیش برود، روزی می رسد که برای دفاع از حقوق همجنسگرایان هم این سو استفاده رُخ می دهد. در واقع در آثاری از این دست، فیلمساز، دفاع مقدس را مانند سپر جلوی خودش می گیرد تا از ممیزی ها و نظارت ها عبور کند و سپس دغدغه اصلی اش را به مخاطب حقنه کند. سهیل سلیمی


کدامش را داریم؟حکیم فیلمساز یا فیلسوف فیلمساز

 کدامش را داریم؟حکیم فیلمساز یا فیلسوف فیلمساز، بی تعارف هیچ کدامشان را نداریم

در جهان سینما، فیلمسازان با توانمندی های متفاوتی از هم تفکیک می شوند، برخی فیلمهای اجتماعی خوبی می سازند و برخی فیلم های کمدی خوب. برخی فیلمهای اکشن و جنگی خوبی می سازند و برخی درام های عاشقانه را به زیبایی تصویر می کنند. اما فیلمسازهایی که در هر سبک و سیاقی، فیلم خوب می سازند انگشت شمارند. این فیمسازهای انگشت شمار بغیر از جهان بینی خاص، که هر کارگردان خوبی باید داشته باشد، دارای منظومه فکری دقیق و فلسفی هستند که ردپای آن را می توان در تمام آثارشان دید. بزرگانی چون اسپیلبرگ، نولان، اسکات، اسکورسیزی، استون،... از این منظومه فکری بهره مند هستند و همچون فیلسوفی، در هر اثر خود، جهانی را که در فیلم قبلی ساخته اند کامل می کنند. در واقع هر فیلمی که می سازند قطعه ای از یک پازل بزرگ است که فیلم به فیلم کامل تر می شود. و طبیعی است که آثار مهم هالیوود را اغلب این ها می سازند. اما در کشور ما آثار بزرگ را کسانی می سازند که دارای منظومه فکری خاصی نیستند و هیچ نگاه فلسفی خاصی ندارند. شاید آثار موفقی ساخته باشد، اما هیچ جهانی را از کنار هم قرار دادن آثارشان نمی شود تصویر یا تصور کرد. متاسفانه سرنوشت سریال موسی ع به این سمت در حرکت است و انتخاب جناب آقای حاتمی کیا  همان قدر اشتباه است که انتخاب جناب مجیدی برای فیلم "محمد ص". یادم هست که اولین بار که خبر ساخت فیلم محمد ص را توسط جناب مجیدی شنیدم بدون لحظه ای غفلت گفتم که این انتخاب بسیار غلطی است هم نویسنده و هم کارگردان بسیار توانمند و مشهور هستند، اما نه برای اثری با این عمق و اهمیت. آثاری این چنین نیاز به توانمندی هایی فراتر از فیلمسازی دارد. حکیم فیلمساز باید محمد ص را می ساخت، همانطور که فیلسوف فیلمسازی "نوح ع" را ساخت، با آن جهان بینی و فلسفه ای که البته بنده قبولش ندارم، اما فلسفه دارد و فلسفه ی بسیار عمیقی هم دارد. فیلم "خورشید" آقای مجیدی خیلی خوب درآمده چرا که امتداد همان آثاری است که جهان ذهنی کارگردان به آن باور دارد، اما فیلم محمدص واقعا در حد یک فیلمساز متوسط رو به پایین است. امروز هم می نویسم برای نگرانی ام از سریال موسی ع. ای کاش جناب آقای حاتمی کیا خودش از این پروژه کناره بگیرد و به همان جهان ذهنی "چ" و "آژانس شیشه ای" و "بادیگارد" اکتفا کند. سهیل سلیمی

خلاصه کتابِ "تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره آمریکا پیش از کریستف کلمب" اثر دکتر حمید شفیع زاده

خلاصه کتاب وزین "تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره آمریکا پیش از کریستف کلمب" اثر تحقیقی دکتر حمید شفیع زاده

بی تردید یکی از عجیب ترین مواردی که در ایران به صورت مداوم با آن روبرو می شویم، عدم آگاهی مردم در سطوح مختلف از تاریخ ایران زمین است. زن و مرد و پیرو جوان و با سواد و بی سواد هم ندارد. یک عدم آگاهی فراگیر و عمیق و نهادینه شده در میان مردم موج می زند.این نادانی جمعی حاصل عدم مطالعه و تحقیق پیرامون ایران از سوی مردمی است که گاهی برای فخر فروشی و پُز روشنفکری، صد بار کوروش و داریوش را از قبر بیرون می آورند و از کتیبه ای که اساسا نمی دانند چه شکلی داشته است، جمله گفتار نیک پندار نیک،... را لق لقه ی زبان می کنند. اگر به دنبال آگاهی هستیم باید مطالعه کنیم، آنهم تطبیقی و تحقیقی. یکی از بهترین کتاب هایی که می توان با افتخار به معرفی آن اقدام نمود، کتاب؛ "تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره آمریکا پیش از کریستف کلمب" اثر دکتر حمید شفیع زاده است. در زیر خلاصه کتاب را از وبلاگ آقای منصور بنبایی کارشناس ارشد جغرافیا، آورده ام. این خلاصه اطلاعاتی حداقلی است که شما عزیزان را با این کتاب مهم که بنظرم هر ایرانی باید آن را بخواند، آشنا بسازد.
خلاصه: شواهد و دلایل بسیار زیادی وجود دارد که نشان می دهد بعضی از قبایل سرخپوستان آمریکا از ایران باستان به آن سرزمین مهاجرت نموده اند. اروپاییان استعمارگر در بدو ورود به سرزمین آمریکا به خوبی این مطلب را متوجه شدند و پس از فتح آن سرزمین سعی کردند که تمام آثار و شواهدی که نشان می دهد سرخپوستان آمریکا از سرزمین ایران باستان به آن سرزمین آمده بودند را نابود کنند. برای همین صدها شهر و قلعه و آثار باستانی به دلیل وجود طرح ها و شکلهای که نشان دهنده منشا بومیان آمریکا میباشد به عمد تخریب شد شهرهای زیبایی که از نظر عظمت و زیبایی و تمیزی صدها سال از اروپا جلوتر بود. برای اینکه دروغگویی غربی ها را در زمینه کشف سرزمین های جدید از جمله قاره آمریکا و استرالیا را ثابت کنم چند نقشه از صدها نقشه که در نزد این جانب می باشد را به شما نشان می دهم.
Johannes_Blaeu_-_World_map_1664
Hondius_Vera_Totius_Expeditionis_Nauticae_Francis_Drake_1580
همان گونه که می دانید غربی ها مدعی هستند که قاره استرالیا را برای اولین بار آقای جیمز کوک در سال 1772 کشف نموده است،  ولی صدها نقشه قدیمی وجود دارد که نشان می دهد صدها سال قبل جیمز کوک استرالیا کشف شده بوده است.  همچنین اولین بار نقشه آمریکا در کتبی که جغرافیادان شهیر مسلمان المسعودی در کتاب صوره الارض خود ترسیم نموده، در سال 934 میلادی دیده می شود. یعنی 600 سال قبل از کشف آن به وسیله اروپاییان.
 در واقع باید بگوییم که غربی ها تا سال 1800 میلادی قادر به نقشه کشیدن نبوده اند و هرچه نقشه دارند از کپی نقشه مسلمانان می باشد نصف النهار مبدأ تا سال 1836 از نصف النهار ایران که از کوه دنا می گذشته و با اصفهان و تهران در یک خط بوده است می گذشته که با عدد90 در نقشه ها مشخس است.  همچنین نقشه آمریکا در نقشه ی چینی که متعلق به زانک هی دریانورد مسلمان چینی می باشد 50 سال قبل از کشف قاره آمریکا به وسیله غربی ها وجود دارد و قاره استرالیا 320 سال قبل از کشف آن به وسیله غربیها.
همچنین در نقشه ای که مربوط به قزوینی جغرافیدان شهیر ایرانی می باشد قاره آمریکا و استرالیا دیده می شود. این نقشه از تمام جهان می باشد که متعلق به سال 1399 میلادی می باشد و در آن قاره آمریکا 100 سال قبل از اروپائیان و قاره استرالیا 370 سال قبل از اروپائیان به خوبی مشهود می باشد.
این شامل صدها منطقه دیگر از جمله قطب شمال و جنوب شبه جزیره کالیفرنیا و سرچشمه نیل و…. هم می شود پس به خوبی متوجه می شوید که غربیها در مورد کشف سرزمینهای ناشناخته دروغ بسیار می گویند. اما شباهت های فرهنگ ایران و سرخپوستان آمریکا. در ابتدا باید بگوییم که سرخپوستان آمریکا از نظر علم و فرهنگ در سطح بالایی بوده اند. از نظر ریاضیات – معماری پزشکی و نجوم و سیستم های آموزشی در هنگام اشغال یعنی در قرن 16 با اروپای قرن 19 برابری می کرده اند.  در سرزمین بولیوی در ناحیه تیاهواناکو محوطه باستانی می باشد که آنقدر شبیه پرسپولیس می باشد که گویی دارای یک معمار بوده اند.
همه ما سرخپوستان را با کلاه پردار آن می شناسند. در تصویری که ضمیمه می باشد تصویری از کاخ آشور نیپال در شهر نینوا به نمایش گذشته شد که به خوبی می بینید کلاه پردار در ایران باستان وجود داشته است.
همچنین در سکه های دوران هخامنشی شما کلاه پردار را به خوبی می بینید.
همچنین در قبایل پوئبلو که در کشور آمریکا مکزیک و جنوب کانادا زندگی می کرده اند زندگی شبه ایرانی به همان شکل با همان آداب و سنن دیده می شود.  جالبتر اینکه بسیاری از قبایل پوئبلو (روستای) بخصوص در کشور امریکا مسلمان بوده و از نظر علم و فرهنگ در سطح بالای بوده اند و چون ملاها و روحانیون لباسی که شامل عمامه و عبا بوده می پوشیده اند.
مادر ابراهم (ابراهیم) لینکلن از قبایل سرخپوست مسلمان امریکا می باشد.
آثاری از نام حضرت محمد(ص) که در کشور آمریکا پیدا شده و عکس مادر مسلمان ابراهم لینکلن زنان سرخپوست قبایل پوئبلو شدیداً به حجاب مقید بوده اند.
به جز چند قبیله مسلمان بقیه قبایل سرخپوست به جز یک قبیله که ماه پرست می باشند از آئین میترائیسم یا همان مهرپرستی که دین ایرانیان باستان می باشد پیروی می کنند. قبایل اینکا از نظر قیافه و رنگ پوست و آداب و سنن و اساطیر و دین و روشهای زندگی شبیه ایرانیان می باشند. اینکاها خود را فرزند خورشید می دانستند و می گفتند که از شرق آمده اند. در تمام کشور ها و مناطق قاره امریکا و بخصوص کشور های پرو کلمبیا امریکا مکزیک پاناما برزیل، گواتمالا، هندوراسی، السالوادور، نیاکاراگوئه، بولیوی، شیلی، آرژانتین، صدها مکان جغرافیایی می باشد که برگرفته از نامهای ایرانی و یا پسوندهای زبان فارسی قدیم می باشد.  برای نمونه رودخانه تیگره که نام قدیم رودخانه دجله می باشد نمونه آورده می شود.  و منطقه جلال آباد در آرژانتین.
نامهایی چون بابک، دارا، جمیل تپه، تپه تیتان و یا با پیشوند گودال مثل شهر گودال خار در کلمبیا بر می خوریم.  صد کلمه فارسی مانند کلمه آری – مار و … در میان سرخپوستان آمریکا دیده می شود. سمبل فروه یا فروهر در تمدن آزتک بسیار دیده می شود.  در سرتاسر آمریکا قنات های آب که  پیش از کلمبو ساخته شده وجود دارد که به وسیله ایرانیان مهاجر ساخته شده است.
در کلمبیا مردمی زندگی می کنند که شکل زندگی آنها بسیار شبیه عشایر بختباری با همان لباس همان نوع زندگی میباشد جالب اینکه نام این قوم آرواکو به معنی آواره کوه می باشد (کسانی که در کوه زندگی میکنند).
 در پاناما در کنار کانال استراژیک پاناما و در کلمبیا در دو سوی اقیانوس آرام و اطلس قومی زندگی می کنند که  زندگی آنها بسیار شبیه به زندگی (لباس، حجاب، هنرهای دستی، اداب و رسوم) سواحل نشینان بندر کناوه در خلیج فارس می باشند جالب اینکه نام این قوم “کنا” می باشد که بسیار شبیه به نام  بندر کناوه (کنا +وه) می باشد.
محل زندگی اقوام ایرانی” کنا” در کشور پاناما و کلمبیا (رنگ سبز).
   زنان قوم کنا
  در جنوب شیلی در منطقه پاتاکونیا چهار قبیله ایرانی از ایران باستان به نام های ثریا، کاوشکار، یمنی و سلکنام زندگی می کنند که تصاویر آن ضمیمه می شود متاسفانه بسیاری از این اقوام  مورد استعمار شدید غربیان قرار گرفته و باقی مانده این اقوام در اوایل این قرن قتل عام شدند فقط تعداد اندکی از آنها در جزیره ولینگتون شیلی زندگی میکنند.
کشتار اقوام ایرانی کاوشکار و… در جنوب شیلی. در سرتاسر قاره امریکا به جز کانادا و چند ناحیه دیگر پراست از صدها زیگورات (هرم) از جمله در پرو زیگوراتی وجود دارد که بسیار شبیه زیگورات چغار زنبیل در هفت تپه می باشد،  جالب اینکه بومیان به این محل “برج”می گویند.
عکس زیگوراتی در پرو که شبیه چغارزنبیل می باشد و بومیان به آن “برج”می گویند. همچنین کشیشی ایتالیایی به نام پدر کرسپی که 50 سال در میان بومیان آمریکا زندگی می کرده پس از اینکه توانست اعتماد بومیان سرخپوست را جلب کند با صدها قطعه اهدایی سرخپوستان روبرو شد که نشان می داد آنها از سرزمین ایران باستان به آنجا آمده اند.
 عکس دو عدد از صدها اشیائی که سرخپوستان فقیر اکوادر به پدر کرسپی اهدا نموده اند که از نشان های ایران باستان می باشد.  خود پدر کرسپی شدیداً اعتقاد داشت که بومیان امریکا از سرزمین بابل به این ناحیه آمده اند.  از نظر علم ژنتیک، ژن بومیان آمریکای شمالی و جنوبی با ایرانیان بسیار شبیه است.
تشابه ژن ایرانیان و بومیان امریکا. همچنین در تاریخ 8/5/89 هیئتی علمی از آلمان به دیدن این حقیر آمد که آنها هم پی به همین موضوع برده بودند و برای بدست آوردن اطلاعات این حقیر دو روز در اصفهان با اینجانب بحث و مباحثه نمودند. نام و مشخصات ارشد آنها بدین قرار می باشد MARCO ALHELM همچنین سفیر بولیوی در ایران هم همین عقیده را دارد. به احتمال زیاد مهاجرت ایرانیان باستان به آمریکا از 4000 سال پیش شروع شد و این ارتباط تا 300 سال پیش هم وجود داشته است. البته افراد خاصی از وجود چنین سرزمینی آگاه بوده اند.  پس از حمله اسکندر ملعون به ایران و حمله اعراب به ایران بسیاری از ثروتمندان و بزرگ ایران با کشتی های خود از خلیج فارس و از طریق شرق به وسیله جزایر پلونزی و میکرونوزی و از طریق جزیره ایستر به آمریکا مهاجرت نموده اند. در خاتمه یادآور می شوم که اقوامی از ایران باستان در کشور های ژاپن استرالیا جزایر میکرونزی وپلی نزی زندگی می کنند.
   اقوام ایرانی آینو در ژاپن
    قومی به همین نام ( مردم آینو یا عبدال (عبدالله) )  در شرق چین زندگی می کنند این اقوام بدون شک ایرانی می باشند کافی است به تلفظ شمارش اعداد آنها توجه کنید
Äynu numerals are borrowed from Persian:
yäk, 2 du, 3 si, 4 čar, 5 pänǰ, 6 šäš, 7 häp(t), 8 häš(t), 9 noh, 10 dah, 20 bist, 100 säd, 1000 hazar
      مردم آینو (به ژاپنی: アイヌ) قوم بومی جزیرهٔ بزرگ هوکایدو در شمال ژاپن، جزایر کوریل، ساخالین و شبه جزیره کامچاتکا هستند.  به احتمال زیاد امروزه بیش از ۱۵۰ هزار آینو باقی مانده ‌است. البته آمار واقعی در دست نیست زیرا بسیاری از والدین برای جلوگیری از تبعیض نژادی نسبت به فرزندانشان در ژاپن، هویت آینوی ایشان را (حتی از خودشان) پنهان می‌کنند. واژهٔ آینو به معنای «انسان» است. امروزه آینوها نسبت به نام آینو دید ناخوشایندی دارند و برای نامیدن قوم خود واژهٔ «اوتاری» (به معنی رفیق در زبان آینو) را ترجیح می‌دهند. آینو زبانی است که توسط قوم آینو در ژاپن و روسیه تکلم می‌شود. تعداد متکلمین این زبان در سال ۱۹۹۱ تنها ۱۵ تن برآورد شد، بقیه مردمان آینو، روسی یا ژاپنی تکلم می‌کردند. متاسفانه بخاطر تبعیض نژادی شدید این زبان که بدونه شک از ریشه ایرانی است در استانه نابودی است  لذا از تمام ایران دوستان خواهشمندم جهت نجات این زبان و نجات این قوم از تبعیض دولت ژاپن  هر اقدامی که میدانند انجام دهند.

جای خالی دکترین و راهبرد "استراتژی"

بخشی از مصاحبه آرش فهیم "روزنامه نگار" با سهیل سلیمی پیرامون نقش محتوا در سیما با توجه به تغییرات در معاونت سیما

جای خالی دکترین و راهبرد

برای ایجاد تحول محتوایی و ارتقای کیفیت و قدرت سیما، ابتدا باید به تعریف مشخصی از این مفاهیم دست یافت و سپس، یک نقشه راه و چشم‌انداز مشخص برای عملیاتی ساختن تحول درانداخت. اما معاونت سیما چگونه می‌تواند به این مهم دست یابد؟
سهیل سلیمی، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون در گفت وگو با گزارشگر کیهان، طراحی یک دکترین را نیاز ضروری رسانه ملی برای تحول می‌داند و می‌گوید: «متأسفانه سیما در سطح مدیریتی، یک مشکل عمده دارد؛ ما فاقد یک دکترین رسانه‌ای جامع هستیم. به همین دلیل هم وقتی مدیر سیما از تحول محتوا سخن می‌گوید، دقیقا مشخص نیست که چه تحولی را مد نظر دارد. پیشنهاد این است که صداوسیما متولی طراحی یک دکترین رسانه‌ای بشود؛ آن هم دکترینی که با نیازهای فرهنگی ما هماهنگ باشد. به طور طبیعی، نیازهای فرهنگی ایران با ژاپن، آلمان و... متفاوت است. هر کشوری نیازهای فرهنگی و رسانه‌ای خاص خودش را دارد که دکترین رسانه‌ای پاسخگوی آن نیازها یا آرمان‌هاست. دکترین رسانه‌ای، مشخص می‌کند که مجموعه رسانه‌ای کشور باید به کدام سمت برود؛ این دکترین، جلوی آسیب‌ها و کج سلیقگی‌ها را هم می‌گیرد. وقتی این دکترین تعریف شود یک سری استراتژی به وجود می‌آید؛ برنامه‌ها هم -مثلا سریال‌ها- تاکتیک‌هایی برای عملیاتی ساختن این استراتژی‌ها هستند. تحول محتوای سیما، هدف بسیار بزرگ و مهمی است، اما به این شرط که اینگونه دیده شود، نه اینکه از سطح دکترین و استراتژی و تاکتیک پایین بیاییم و تغییرات را در سطح تکنیک انجام دهیم!» تطبیق برنامه‌ها با نیازهای روز جامعه یکی از محورهای تحول در هر رسانه‌ای، کاربردی‌تر کردن برنامه‌هاست؛ یعنی هر برنامه‌ای بتواند به نیازهای روز همه یا بخش قابل توجهی از مردم پاسخ بدهد. سهیل سلیمی، کارگردان فیلم «فرشتگان قصاب» به طور خاص به «تلنت‌ها» و به اصطلاح برنامه‌های استعدادیابی سیما (مثل «عصر جدید»، «اعجوبه‌ها» و... که اتفاقا پربیننده‌ترین برنامه‌های سال‌های اخیر سیما هستند) به عنوان مصداقی از کم توجهی به نیازهای روز جامعه در برنامه ‌سازی ‌اشاره می‌کند و می‌گوید: «مشکل اصلی اغلب این برنامه‌ها این است که کارکرد در آنها مطرح نیست وصرفا تقلید مطرح است. در غرب اگر برنامه‌ای در قالب تلنت یا استعدادیابی اجرا می‌شود به این دلیل است که از این طریق بخشی از نیروهای مورد نیاز خود را تامین می‌کنند و به نوعی با این برنامه‌ها شغل ایجاد می‌شود. به عنوان مثال، آنها حجم زیادی کنسرت دارند و به خواننده‌های متعددی نیازمند هستند که از طریق برگزاری مسابقات استعدادیابی، این نیاز را تأمین می‌کنند. اما در سیما، صرفا افرادی مثلا با توانایی خوانندگی یا پشتک زدن در آتش و... هنرنمایی می‌کنند، بدون اینکه مشخص شده باشد جامعه امروز ما اصلا به افرادی با این توانمندی‌ها نیاز دارد یا نه؟ بنابراین، یکی از محورهای تحول محتوا در سیما این است که برنامه‌هایی مثل «عصر جدید» ابتدا به سمت شناسایی نیازهای جامعه بروند و سپس برای تأمین این نیازها، دست به کشف استعداد بزنند، در غیر این صورت، فقط توهم موفقیت را القا می‌کنند. ضمن اینکه تولید برنامه‌هایی این چنین با تقلید و کپی‌برداری از روی برنامه‌های خارجی، نوعی‌اشتیاق برای تماشای نمونه‌های غربی را بین مردم تشویق می‌کنند و عملا موجب افزایش مراجعه و بازدید برنامه‌های خارجی می‌شوند!» 
۱۶ آبان ۱۳۹۹

آه کشم تا معراج

آه‌کشم تا معراج

|  کارگردان: سهیل سلیمی   |    تهیه‌کننده: احمد اکبرنژاد    |   شاعر: صابرخراسانی  |

برای تماشای ویدیو لطفا روی تصویر زیر کلیک کنید:


حرکت مارپیچِ کاسبان تحریم به سمت کاسبی سیاسی

حرکت مارپیچِ کاسبان تحریم به سمت کاسبی سیاسی

می نویسم برای آیندگان. یک کودتای سیاسی در آمریکا شکل گرفت و "دونالد ترامپ" بدون پشتوانه ی جمهوری خواهان و با حمله گسترده و همه جانبه دموکرات ها از کاخ سفید بیرون رانده شد. شاید یکی از بهترین مصداق های این تعریف قطع سخنرانی رئیس جمهور مستقرِ ایالات متحده توسطِ  "سی ان ان" بود و حذف توئیت هایش توسط "توئیتر". اما اکنون که انتخابات سال دوهزار و بیست ایالات متحده به پایان رسیده و "جو بایدن" رئیس جمهور آمریکا شد. همزمان قیمت دلار و خودرو در ایران سقوط آزاد کرد و کمرگ ها باز شدند و مواد اولیه به کارخانجات رسید. حال یک سوال مطرح می شود. چه ارتباطی میان کودتای سیاسی آمریکا و کودتای اقتصادی در ایران وجود دارد. وقتی هنوز "جو بایدن" هیچ اختیار قانونی برای ابلاغ دستورالعملی برای بهبود روابط یا وخیم تر کردن روابط با ایران ندارد، چرا قیمت دلار که اهرم اصلی فشار اقتصادی آمریکاست کاهش پیدا می کند؟ جواب برای انسان هوشمند بسیار روشن است. برخی سیاستمدارانِ لیبرالِ ایرانیِ عاشق آمریکا، در واقع پیاده نظام دولت آمریکا در ایران هستند. آنها با بالا بردن قیمت ها و بستن گمرگ ها و ایجاد قطحی تصنعی این توهم را ایجاد می کنند که تحریم های آمریکا تاثیرگذار است و اگر دولتی هم جهت با تفکرات آنها بر سر کار بیاید، مشکلات اقتصادی کشور هم از میان برداشته می شود. تحریم های آمریکا از سویی و اجرای قوانین لیبرالیسم اقتصادی و نئولیبرالیسم اقتصادی در ایران در واقع یک کودتای اقتصادی بوده و هست. اما این ها چه کسانی هستند. کافی ست سری به کیوسک های روزنامه فروشی ها بزنید تا ببینید که روزنامه های سبز و بنفش، یعنی حامیان رسانه ای... جریان آنگلوفیل های ایران حامی این گفتمان هستند. این ها که خود کارتل های بزرگ اقتصادی را در چنگ دارند، با ایجاد قحطی مصنوعی سودهای کلانی از گران فروشی می برند و سپس با ایجاد ارتباط آمریکایی و واگذاری ارکان قدرت اقتصادی کشور به غربی ها، احتمالا حق دلالی بسیاری از کالاهای تحریمی را کسب می کنند و در این صورت کاسبان تحریم همین ها هستند. فارغ از لجبازی های سیاسی که بین مردم عوام رواج دارد، نبود حافظه تاریخی هم بسیار دردآور است. مردم فراموش می کنند که بارها با همین ترفند از اعتماد و رای آنها سو استفاده شده است. "کاسبان تحریم" مطمئنا باید رابطه خوبی با تحریم کنندگان داشته باشند تا بتوانند در روند اجرای تحریم‌ها سود ببرند. بی شک آنها که از دهه شصت بر طبل مذاکره با آمریکا می کوبند و همواره تمام مشکلات کشور را به تحریم های آمریکا گره می زنند، اصلی ترین کاسبان تحریم هستند. در واقع لیبرل ها در زمان تصدی دولت های جمهوری خواه در ایران به کاسبی و درآمد زایی از تحریم ها مشغول هستند و در زمان حضور دموکرات ها در آمریکا پای خود را از گلوی مردم بر می دارند و مشغول کاسبی سیاسی و طراحی و اجرای توافقنامه های پُر از ضرر مشغول می شوند که شاید برجام مهمترین این توافقنامه ها باشد. بر اساس اعلام مرکز تحقیقات استراتژیک و دکترینال، "اندیشکده یقین" در صورت حذف تمام تحریم های آمریکا علیه ایران تنها پنج درصد از مشکلات اقتصادی کشور حل خواهد شد. نقیض این مطلب یعنی اینکه نود و پنج  درصد اقتصاد ایران توسط همین دارودسته اصلاح طلب و یاران شان به  گروگان گرفته شده است. بجای آن پنج درصد که بخاطرش همه چیزمان را می خواهند به تاراج بدهند، طالب آن نو و پنج درصدی باشیم که از ما دریغ می شود. لیاقت انسان ایرانی با پیشینه  ده هزار ساله، کاسه لیسی تمدن متوحش غرب نیست. التماس تفکر. سهیل سلیمی . هفده آبان یک هزار و سیصد نود و نه

ویرایش مجدد ، برخی اسامی از متن حذف شد.

اَسرارِ خیلی رسمی | تحلیلی بر فیلم اسرار رسمی Official Secrets 2019

Very Official Secrets
An analysis of the movie Official Secrets 2019
Undoubtedly, it is very difficult to make a film with the theme of political criticism in the country of origin. And certainly in countries with more complex and dreaded security institutions, it is far more difficult. The United Kingdom is one of these countries with about 10 security agencies. GCHQ and Mi6 are among the most feared security entities in the world. The film "Official Secret" is a clear example of a political film that beautifully depicts the suffocation and power of the security services. More importantly, how can influential, corrupt, and polluted politicians use their information and communication chain to carry out their dirty policies? "Official Secrets" tells the story of a spy who works in the interrogation and investigation department of other countries' officials at GCHQ. At the beginning of the film, Katherine Gann is asked to report earlier on the investigation into a Chinese politician, as the State Department intends to negotiate trade and needs the documents. He is then tasked with spying on the lives of non-permanent members of the Security Council to find weaknesses that could be used to threaten members of the Security Council with the US-British resolution to invade Iraq. To support. Catherine, who has an anti-war spirit and knows from her intelligence that the United States and Britain are lying about Iraq's weapons of mass destruction, decides to expose. Undoubtedly, the key to freedom of expression and the key words of illegal war and legal war is the pendant with which the filmmaker was able to make his film. And then cleanse the Queen's skirt of this stigma by making the then Prime Minister of England, Tony Blair, look dirty. However, for insightful people, the same amount of information can be instructive on how to force weaker countries to negotiate with lies such as weapons of mass destruction and human rights, and how to oust them in the same way. Weapons and then colonize. Let us remember that after Saddam, Iraqi oil was colonized by the United States for 99 years, a lie that was injected into the world by the media war. Somewhere in the film, two agents from Katherine's friends tell her that they are going to London to learn Persian, and the filmmaker insinuates to the audience that the next project is to make a case for Iran (fake nuclear files). , Human rights and support for terrorism). The film recalls that "Margaret Thatcher" used the same method to sink an Argentine ship, and launched the Falklands War. On the other side is the Observer weekly and its journalists, who are on both pro-war and anti-war factions trying to move the story forward. The war begins and Catherine's revelation does not change anything. In the film, Katherine tries to save her Muslim wife, who inadvertently gets involved in her revelation case, and now, in order to poison Katherine, they want to deport her from Britain. The film portrays Katherine Gunn, a GCHQ security spy, as a hero who writes in the caption at the end of the film that in the first four years of the war, nearly one million Iraqis were killed by American and British forces. The film is well-made and well-rhythmic, with acceptable acting. Many of the political and security points of the film do not fit into this space, and I recommend watching this good cinematic work with insight. Soheil Salimi

اَسرارِ خیلی رسمی
بی شک ساختن فیلم با مضمونِ نقدِ سیاسی آنهم در کشور مبدا موردِ نقد بسیار سخت است. و قطعا در کشورهایی که نهادهای امنیتی پیچیده تر و مخوف تری دارند به مراتب سخت تر. انگلستان با داشتن قریب به ۱۰ نهاد امنیتی یکی از این کشورهاست. GCHQ و Mi6 از مخوف ترین نهادهای امنیتی جهان بشمار می روند. فیلم سینمایی "اسرار رسمی" "Official Secret" نمونه بارزی است از یک فیلم سیاسی که خفقان و قدرت سرویس های امنیتی را به زیبایی به تصویر می کشد. مهمتر اینکه چگونه سیاست مداران صاحب نفوذ، فاسد و آلوده با استفاده از اطلاعات و زنجیره ی ارتباطات افراد، می توانند سیاست گذاری های کثیف خود را پیش ببرند. فیلم "اسرار رسمی" به داستان جاسوسی می پردازد که در بخش شنود و تجسس از مقامات رسمی دیگر کشورها در GCHQ کار می کند. در همان ابتدای فیلم از او "کاترین گان"، خواسته می شود گزارشش را از تجسس درباره ی یکی از سیاست مداران چینی زودتر ارائه کند، زیرا وزارت خارجه قصد مذاکرات تجاری دارد و به این اسناد نیاز دارد. سپس به او ماموریت داده می شود تا با جاسوسی از زندگی اعضای غیر دائم شورای امنیت، از آنها نقطه ضعف هایی پیدا کنند که بشود با استفاده از نقاط ضعف آنها، اعضای شورای امنیت را تهدید کنند تا از قطعنامه آمریکا و انگلیس برای حمله به عراق حمایت کنند. کاترین که روحیه ضد جنگ دارد و بنا به جایگاه اطلاعاتی اش می داند که آمریکا و انگلیس در مورد سلاح‌های کشتار جمعی عراق دروغ می گویند، تصمیم به افشاگری می گیرد. بی تردید پُز آزادی بیان و کلید واژه جنگ غیر قانونی و جنگ قانونی، دست آویزی بوده که با استفاده از آنها فیلمساز توانسته فیلمش را بسازد. و سپس با کثیف نشان دادن "تونی بلر" نخست وزیر وقت، انگلستان، دامن ملکه را از این ننگ پاک کند. اما به هر حال برای انسان های نکته بین، همین میزان از اطلاعات هم می تواند آگاه کننده باشد که چطور با دروغ هایی مثل سلاح کشتار جمعی و حقوق بشر، کشورهای ضعیف تر را مجبور به مذاکره می کنند و چطور با همین روش آنها را خلع سلاح و سپس استعمار می کنند. یادمان باشد بعد از صدام نفت عراق برای ۹۹سال تحت استعمار ایالات متحده آمریکا قرار گرفت، آنهم باید دروغی که با جنگ رسانه ای آن را به دنیا حقنه کردند. در جایی از فیلم، دو مامور از دوستان کاترین به او می گویند که قرار است به لندن بروند تا فارسی یاد بگیرند، و فیلمساز از این طریق به مخاطب القاء می کند که پروژه ی بعدی پرونده سازی برای ایران است (پرونده های دروغینِ هسته ای، حقوق بشر و حمایت از تروریسم). فیلم یادآوری می کند که "مارگارت تاچر" هم با استفاده از همین روش یک کشتی آرژانتینی را غرق، و جنگ فالکلند را به راه انداخت. در سوی دیگر هفته نامه "آبزرور Observer" و روزنامه‌نگارهای آن قرار دارد که در دو جناح موافق جنگ و مخالف حنگ در تلاش هستند تا قصه جلو برود. جنگ شروع می شود و افشاگری کاترین چیزی را عوض نمی کند. در فیلم تلاش کاترین برای نجاتِ همسرِ مسلمان اش که ناخواسته درگیر پرونده افشاگری او شده و حالا برای زهر چشم گرفتن از کاترین می خواهند او را از انگلیس اخراج کنند، این القاء را صورت می دهد که گویا کاترین با این کار مشغول نجات مسلمان است. فیلم در حالی از کاترین گان ، جاسوس سرویس امنیتی GCHQ یک قهرمان می سازد که، در کپشن انتهای فیلم می نویسد که در چهار سال ابتدای جنگ، قریب به یک میلیون نفر از مردم عراق توسط نیروهای آمریکایی و انگلیسی کشته شده اند. فیلم، خوش ساخت و خوش ریتم است و بازی های قابل قبولی در آن به چشم می خورد. بسیاری از نکات سیاسی و امنیتی فیلم در این مجال نمی گنجد و دیدنِ با بصیرتِ این اثرِ خوب سینمایی را توصیه میکنم. سهیل سلیمی

جشنواره فیلم مقاومت و تقابل مدیران و فیلمسازها

سلیمی: جشنواره فیلم مقاومت مهمترین جشنواره سینمایی جمهوری اسلامی ایران است

سینماپرس: سهیل سلیمی کارگردان سینما در آستانه برگزاری جشنواره فیلم مقاومت در خصوص اهمیت این رویداد سینمایی گفت: اهمیت سینمای انقلاب، دفاع مقدس و مقاومت اسلامی بر هیچ کس پوشیده نیست بی تردید سینمای مقاومت برای کشوری که پرچمدار مقاومت در جهان است به شدت مهم و حائز اهمیت است اما متأسفانه مدیران بالادستی محافظه کار و مدیران میانی فشل و ناکارآمد، سینما و جشنواره فیلم مقاومت را دچار کرختی و رکود کرده اند.

کارگردان فیلم سینمایی «فرشتگان قصاب» در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: وقتی قرار است یک ایدئولوژی جایگاهی برای عرضه بین المللی و بیان صریح و سرراست داشته باشد باید از طریق رسانه بیان شود. بی شک اگر امروزه ما مثلاً در ۷۰ سال قبل زندگی می کردیم شعرا نقش بسیار پررنگی در خصوص ترویج این ایدئولوژی داشتند و جشنواره های ادبی و شعر برای ترویج این ایدئولوژی برپا می شد.

وی ادامه داد: اما امروزه با توجه به اهمیت و تأثیرگذاری بالای مدیای سینما و تلویزیون این ایدئولوژی باید از طریق این رسانه ها مطرح شود. جایگاه جشنواره فیلم مقاومت بسیار حائز اهمیت است و به نوعی می توان بر این امر صحه گذاشت که جشنواره فیلم مقاومت مهمترین جشنواره سینمایی جمهوری اسلامی ایران است چرا که ذات این جشنواره با اهداف سیاسی کشور ما همراه است اما متأسفانه مدیران ناکارآمد مانع از رشد و پویایی سینمای مقاومت شده اند.

این سینماگر خاطرنشان کرد: جشنواره فیلم مقاومت نباید به صورت خنثی و باری به هر جهت برگزار شود این جشنواره باید انگیزه و شور و نشاط جدی برای یکایک فیلمسازان دغدغه مند حوزه دفاع مقدس و مقاومت اسلامی به وجود آورد تا برای حضور در این رویداد سر و دست شکانده و دست به تولید و حرکت بزنند.

سلیمی تصریح کرد: اسفا که مدیریت محافظه کار و مدیران میانی فشل باعث شده اند این رویداد مهم و تأثیرگذار سینمایی تنها در حد برگزاری مراسم باشد. این در حالی است که جشنواره فیلم مقاومت اساساً برای این ایجاد شده تا تحولات مهمی در حوزه ای که استراتژی و دکترین این رویداد است را ایجاد کند و باعث ایجاد انگیزه برای تولید بیشتر آثار سینمای مقاومت اسلامی در میان فیلمسازان شود.

وی در پایان این گفتگو افزود: امیدوارم جشنواره مهم و ارزشمند مقاومت بتواند از این پس به عنوان مهمترین جشنواره سینمای اسلام و مقاومت اسلامی در تارک عرصه های فرهنگی و هنری بین الملل بدرخشد و مدیران و سیاست گذاران فرهنگی به اهمیت برگزاری این رویداد مهم سینمایی پی برده و با ایجاد سیاست های تشویقی فیلمسازان را ترغیب برای حضور در این رویداد سینمایی کنند.

مصاحبه سهیل سلیمی با خبرگزاری تسنیم

مصاحبه سهیل سلیمی با خبرگزاری تسنیم پیرامون ژانر در سینمای دینی | با یکی دو پرانتز برای اصلاح اشتباهات آقای خبرنگار که البته عمدی در کار نبوده و احتمالا به دلیل کیفیت مکالمات موبایل این اشتباهات رخ داده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محتوای دینی در هنر و سینما محدودیت‌پذیر نیست و می‌توان چنین حوزه مهم و تأثیرگذاری را در تمام اشکال هنری وارد کرد. خصوصاً آنکه تکرار محتوای دینی در برخی از گونه‌های سینمایی مانند ژانر اجتماعی بسیار تکراری است. این تکرار و درجا زدن باعث شده است تا تنها بخشی از مخاطبین سینما در جامعه هدف آن قرار بگیرند و ذائقه دیگر هواداران سینما فراموش شود و در نتیجه رویکرد دینی در سبد کالای فرهنگی و هنری بخش قابل توجهی از مردم قرار نگیرد. این در حالی است که سینمای دینی در هالیوود و غرب، تنها در گونه اجتماعی خلاصه نشده است و تقریباً تمام ژانرهای آن از تاریخی و حماسی گرفته تا کمدی و حتی علمی-خیالی را دربر دارد. این‌گونه انتشار حداکثری دین در شکل‌های مختلف امکان‌پذیر می‌شود و گستره بیشتری را در جهان به دست خواهد آورد و طیف خاکستری و شاید سیاه نیز به دین مسیحیت گرایش پیدا کنند. اما این فقر در سینمای ما به طور جد به چشم می‌خورد. 

سهیل سلیمی کارگردان فیلم "فرشتگان قصاب" که در گونه اکشن ساخته شده است و دارای مضمونی حماسی و مدافعانه از دین است، در گفت‌وگویی درباره قابلیت فیلم‌های جنگی و اکشن برای تبلیغ محتوای دینی و همین‌طور چگونگی به‌کارگیری چنین محتوایی در فیلم‌های این ژانر نکاتی را بیان کرد.

لینک تماشای فرشتگان قصاب در آپارات    Butcher Angels" on Aparat.com - Watch Now"

برای تخریب فرهنگ پول‌ می‌ریزند

*آقای سلیمی مدت زیادی است که از شما فیلم تازه‌ای در سینما نمی‌بینیم علت آن چیست؟ آیا فیلمنامه‌‌ای را در دست نگارش دارید یا منتظر صدور پروانه ساختید؟

متأسفانه حمایتی از سینمایی که بخواهد کمکی به فرهنگ مردم بکند وجود ندارد اما اگر کسی برای تخریب فرهنگ مردم کار بسازد پول به پایش می‌ریزند. در حال حاضر ما مانند کشتی به گل نشسته‌ایم البته فیلمنامه آماده داریم اما حمایتی از ما نمی‌شود. منتظریم ببینیم آیا می‌توانیم برای یکی از فیلمنامه‌ها حمایتی جلب بکنیم یا خیر؟

انحصار سینمای دینی در گونه اجتماعی غلط‌ترین نگاه به سینمای دینی است

*سینمای دینی در کشور ما بیشتر در ژانر اجتماعی خلاصه می‌شد و کمتر در دیگر گونه‌های سینمایی رویکرد دینی را شاهدیم. فیلم فرشتگان قصاب توانست به عنوان یکی از آثار سینمای جنگی و اکشن مضامین و روحیه دینی را در خود متبلور کند و در زمان خودش به خوبی دیده شد. نظر شما درباره قابلیت ژانر اکشن برای به خدمت درآوردن محتوای دینی چیست؟

نکته‌ای که باید در این باره توضیح بدهم این است که سینمای دینی با گونه و ژانر و فضاهای متفاوت به هیچ‌وجه در تضاد نیست. می‌شود در هرگونه و ژانری فیلم دینی ساخت؛ اینکه برای ساخت فیلم دینی فقط باید در یک سبک و ژانر فیلم ساخت غلط‌ترین نگاه به سینمای دینی است. به عقیده من سینمای دینی آنجا شکل می‌گیرد که حرف‌هایی (حق هایی) که خدا بر گردن ما نهاده است را در غالب این هنر-صنعت بیان شود. بنابراین می‌شود این محتوا در اکشن هم باشد همان‌طور که می‌شود در دیگر اشکال هنر مانند نقاشی و شعر و موسیقی هم باشد. در هر حال وقتی بتوان هنری را موصوف به احوال و اوصاف دینی خواند، هنر دینی شکل گرفته است. بنابراین نه تنها فقط سینمای اجتماعی نیست که مختص محتوای دینی است بلکه به نظر من تأثیرگذارترین نوع سینما برای مطالب دینی سینمای اکشن است که از تمام اقشار و هواردان سینما مخاطبین زیادی دارد و مانند سینمای اجتماعی نیست که فقط قشر خاکستری و بخش خاصی که به سراغ آن می‌روند، بلکه همه طیف‌ها آن‌ را تماشا می‌کنند. برای داشتن فیلم اکشن و دینی موفق باید قبل از هرچیز محتوا و اساس فیلمنامه را بر مبنای یک نگرش دینی کلی ترسیم کنیم تا بتوانیم در قالب اکشن آن را وارد بکنیم. اما این نگاه باید بتواند از میزانسن گرفته تا دیالوگ و... خود را نشان دهد.

پیکره‌بندی فیلم باید بر اساس نگاه دینی شکل بگیرد

پس پیکره‌بندی و دیالوگ فیلمنامه بر اساس محتوا است. اینگونه است که وقتی فیلم ساخته شود آن حس به مخاطب القا می‌شود. در این حالت درست است که تماشاگر یک سکانس اکشن می‌بیند، اما محتوا را به خوبی حس می‌کند. نویسنده وقتی که می‌خواهد بنویسد آن نگاه خاص را مد نظر خود قرار می‌دهد. اساساً نویسنده فیلمنامه را برای چنین نگاهی نوشته است یعنی تمام دیالوگ‌ها و حتی صحنه‌های رزمی در راستای یک هدف دینی و مقدس شکل می‌گیرد و خود را در قالب و تار و پود فیلم نشان می‌دهد.

 

پس اگر فیلم ما بر مبنای یک نگرش و محتوای دینی پایه‌گذاری شده باشد و فیلمساز توانسته باشد این محتوا را در زوایای فنی از نورپردازی  تا فیلمبرداری و بازی‌ها لحاظ کرده باشد قدم‌های اصلی و مهم خود را برای ساخت فیلم دینی برداشته است. البته اینها همه بسته به هنر و دانش و شناخت کافی از دین و هنر دارد.

پس فیلم‌هایی که غربی‌ها می سازند چون شاکله و ساختار آن به همین صورت است، در نتیجه فیلم دینی پدیدار می‌شود. خیلی اوقات شاید مخاطب متوجه نشود که فیلم دینی می‌بیند اما یک فیلم اکشن بر اساس نگاه دینی و حتی فلسفی تماشا می‌کند که بر جان آدم اثر می‌گذارد.

لحن شعار دینی در فیلم باید مخاطب را دلزده نکند

باتوجه به این نکته‌ای که اشاره کردید می‌خواهم درباره شعار و بیان آن در فیلم دینی سؤال بپرسم. آیا وجود شعار و مطالب مستقیم دینی در فیلم‌ها غلط است؟ آیا مخاطب فیلم را دلزده می‌کند؟ چگونه می‌توان فیلمی دینی ساخت که شعائر دینی در آن لحاظ بشود اما مخاطب را دلزده نکند؟ 

ما نباید فکر بکنیم که چون قرار است تا محتوای دینی در جان مخاطب اثر بگذارد هیچ وقت نمی‌توان و نباید شعارهای دینی و اعتقادی را در فیلم مستقیم بیاوریم؛ آنچه در این باره مهم است نحوه بیان و لحن شعار است. گاهی ما فیلم ضددینی را هم می‌بینیم که در قالب یک فیلم اکشنِ جذاب و گران بیان شده است اما حرف و شعار اصلی دین‌زدایانه خود را صریح می‌زند.

محتوا در دل اثر که باشد یعنی مستقیم چیزی نگو اما وقتی محتوا در دل اثر مستقیم بیاید می‌تواند فیلم ما را غنی کند. دیالوگ‌های مستقیم می‌تواند در فیلم باشد حتی گاهاً چکشی هم در فیلم بیان می‌شود به طوری که ما می‌دانیم یک دیالوگ کاملاً هدفمند است که می‌خواهد حرف دینی و یا ضددینی بگوید اما در عین حال من مخاطب آن را بدون آنکه دلزده‌ام کند تماشا می‌کنم و تماشای فیلم را به دیگران نیز سفارش می‌کنم.

به عنوان مثال فیلم «درون ستاره‌ای» ساخته کریستوفر نولان، دیالوگ مستقیمی دارد که (روح نیست که نتیجه طبیعی آن یعنی خدا نیست زیرا با نفی روح نفی عالم غیب صورت رگفته است) خدا نیست. وقتی درباره روح حرف می‌زند می‌گوید که روحی وجود ندارد و در گفتن این جمله تعارف ندارد. اما این دیالوگ حس شعاری نمی‌دهد چراکه جنس فیلم و فیلمنامه از ابتدا با بنای ضد‌دینی چیده شده است. حالا این حرف را می‌زند اما در کنار جذابیتی که دارد و استادانه هم عمل کرده است، مخاطب را فراری نمی‌دهد. 

 

نمایی از درون ستاره‌ای

پس در تکمیل صحبت‌هایم می‌گویم که محتوا باید مستتر در فیلم باشد اما این موضوع مانع از مستقیم‌‌گویی نیست به شرطی که لحن و شیوه بیان درست باشد و البته ساختار فیلم جذابیت لازم را داشت باشد. اگر این‌ عناصر درست در کنار یکدیگر چیده شده باشد، وقتی به دیالوگ برسد در ذوق مخاطب نمی‌زند.

مخالفت مدیران نظام برای ساخت فیلمی با محور مهدویت

به نظر شما علت اینکه سینمای دینی ایران بیشتر در گونه اجتماعی خلاصه شده است چیست؟ چرا فقر ژانر در سینمای ما بیداد می‌کند؟

سینمای دینی در کشور ما متأسفانه از همان ابتدا مسیرش غلط بود چرا که خیلی مستقیم به مسأله دینی می‌پرداخت.  مثلاً یک حدیث و یا فرازی از قرآن را سرلوحه فیلم قرار می‌دهد و سپس درباره آن قصه را تعریف می‌کرد. شاید یکی از عللی که سینمای دینی در گونه درام اجتماعی گرفتار شده است همین باشد. هیچ‌وقت نشد سینمای دینی به گونه ی علمی-خیالی برود یا به کمدی یا اکشن جذاب؛ البته آثار دینی جنگی ساخته شدند اما بعضاً ضعف تکنیک در آن وجود داشت. به نظرم یا  از آن سوی بام افتادیم یا از این سو، اینکه هم محتوا هم فرم در خدمت هم باشند، کمتر میسر شده است.

اما کشور ما به خاطر فرهنگ غنی که دارد به ما آموخته است که بعد از شکست باید روی پا بایستیم. سینمای ما مطالب و حرف‌های مهمی را برای دنیا دارد که بگوید و برای همین باید ققنوس وار بایستد و در قالب آثار جذاب برای دنیا کار تولید بکند.

به مدیران جسور، هنرمند و انقلابی با پشتوانه مالی حساب شده برای تولید فیلم نیاز داریم

نگاه مدیریتی محافظه‌کار ما بیشترین ضرر را به سینمای دینی ما زده است. ما به مدیران جسور، هنرمند و انقلابی با پشتوانه مالی حساب شده برای تولید فیلم نیاز داریم. فیلمنامه‌ای را آماده کرده بودم با محوریت مهدویت که بعد از نگارش آن را برای چندتن از علما و روحانیونی که درباره مهدویت کار کرده بودند بردم. در جلسه‌ای که با آنان گذاشتم همگی از اینکه چنین محتوایی را در فیلمی علمی-خیالی و اکشن توانستم ایجاد کنم تعجب کرده بودند. فیلمی که درباره شهاب سنگی بود که به زمین اصابت می‌کند و اتفاقاتی را در زمین ایجاد می‌کند و به دنباله آن مفهوم انتظار در عصر آخرالزمان شکل می‌گیرد. این فیلمنامه بدون اینکه یک کلمه درباره مهدویت حرفی بزند در خدمت آن است.

چه اتفاقی برای آن افتاد؟! وقتی سراغ مدیران رفتم پس زدند که چرا برای مهدویت فیلم اکشن می‌سازید؟

واقعیت تلخ این است که گرفتار این قشریم که روحانی و باسواد چنین فیلمنامه‌ای را قبول می‌کنند اما مدیران فرهنگی که سواد خاصی (در رابطه با سوژه مورد نظر) هم ندارند پروژه را می خوابانند. اگر قرار است سینمای دینی را با اِشلی که مد نظر داریم بسازیم اما با دیواری به نام مدیران فرهنگی که به شدت رانتی‌اند روبرو بشویم، ناخودآگاه مافیا درست می‌شود که اولاً نگران صندلی خودند و بعد مانع از ساخت فیلم می‌شوند(رانتی که مد نظر این گفتگو است در واقع جریان محافظه کاری است که برای فرار از تجربه کردن و جوان گرایی، مدام سراغ فیلمسازهای صاحب نام می رود تا اگر فیلم خراب شد نگویند توی مدیر اشتباه کردی بلکه بگویند کارگردان مطرحی انتخاب کردند و نگاه ایشان اینچنین بوده و اگر خوب شد بگویند ما مدیریت کردیم که این شد و خواسته یا خواسته موجب ایجاد کُلونی ها و دارو دسته هایی می شوند که دیگر کسی را به جمع خود راه نمیدهند و این می شود رانت و مافیا) اینگونه می‌شود که بعد از 40 سال چند اسم بیشتر در سینمای دینی وجود ندارد در حالی که لشکری از دوستان ما هستند که دغدغه دینی دارند و می‌خواهند فیلم بسازند اما منتظر اجازه‌اند! باید یک انقلاب فرهنگی در حوزه مدیران سینمایی کشور رخ بدهد.

 

!Be happy! We want to kill you - خوشحال باشید! می خواهیم شما را بُکشیم!

!Be happy! We want to kill you!

Netflix's "Five Bloods", directed by Spike Lee, is the story of several American soldiers who fought in the Vietnam War and now plan to return and pick up the golden cargo they buried there during the war. One of the advantages of watching bad movies is understanding the value of good movies. "Five Blood relatives" is a custom film made to justify the tragedies of the US occupation of Vietnam. A film full of slogans and propaganda that tries to make blacks important and then blame all the crimes of Vietnam on the black minority who fought in the Vietnam War. "Five Blood relatives" has a black representative for all crimes committed in Vietnam. But I think the most important thing is the brutal rape of Vietnamese women, girls and children by American soldiers, represented by a seemingly good black man. And even a daughter is left of him in Vietnam who is very happy to see his father as if he has been waiting for him all his life. The film's highly credible attitude towards the people and government of Vietnam, and even a few Vietnamese who are trying to counter the gold rush are being killed by these seemingly remorseful veterans. Eventually, the stolen gold is sold, and part of the money happens to go to the Vietnamese. Especially those Vietnamese who were kind to the Americans and actually accepted their hegemony. Perhaps with a humorous look, the purpose of the film is: Be happy! We want to kill you! However, because the Germans were the initiators of World War II (of course, according to the victorious group, I personally do not know Germany, the initiator of World War II, which I will address in due course), never to the insulting films made against them. They do not react. But the oppression of the Vietnamese people is accepted in the public mind of the world, and Vietnamese intellectuals and artists must react to such films. Soheil Salimi

خوشحال باشید! می خواهیم شما را بُکشیم!

فیلم سینمایی "پنج هم خون" محصول نتفلیکس و به کارگردانی اسپایک لی، قصه چند نظامی آمریکایی است که در جنگ ویتنام حضور داشتند و حالا قصد دارند برگردند و محموله ی طلایی را که در زمان جنگ در آنجا دفن کرده اند بردارند. یکی از مزیت های دیدن فیلمهای بد، فهمیدن ارزش فیلمهای خوب است. "پنج همخون" یک فیلم سفارشی است که برای تبرئه فجایع اشغال ویتنام توسط آمریکا ساخته شده. فیلمی سراسر، شعار و تبلیغ که سعی می کند، سیاه پوستان را مهم جلوه بدهد و بعد همه جنایت های جنگی ویتنام را به گردن اقلیت سیاه پوستی که در جنگ ویتنام حضور داشتند بیاندازد. "پنج همخون" برای تمام جنایت های انجام شده در ویتنام یک نماینده سیاه دارد. اما بنظر من مهمترینش، تجاوز بی حد و مرز سربازان آمریکایی به زنان و دختران و کودکان ویتنامی است که یک سیاه پوستِ به ظاهر وجیه، آنها را نمایندگی میکند. و حتی یک دختر از او در ویتنام به جا مانده که خیلی از دیدار پدرش خوشحال می شود گویی تمام عمر چشم انتظار او بوده است. فیلم به شدت موضع طلبکارانه ای نسبت به مردم و دولت ویتنام دارد و حتی چند ویتنامی که قصد مقابله با خروج طلاها را دارند هم، توسط همین کهنه سربازهای بظاهر پشیمان کشته می شوند. در نهایت طلاهای سرقت شده، فروخته می شود و بخشی از پول آن اتفاقا نصیب ویتنامی ها می شود. خصوصا آن دسته از ویتنامی هایی که با آمریکایی ها جور بوده و در واقع هژمونی آنها را پذیرفته اند. شاید با نگاهی طنز، مقصود فیلم این است که: خوشحال باشید! می خواهیم شما را بُکشیم!!! هرچند آلمان ها به دلیل اینکه آغازگر جنگ جهانی دوم بوده اند (البته گفته گروه پیروز، به شخصه آغازگر جنگ جهانی دوم را، آلمان نمی دانم، که در مجالی به آن خواهم پرداخت)، هرگز به فیلم های توهین آمیزی که علیه شان ساخته میشود واکنش نشان نمیدهند. اما مظلومیت مردم ویتنام در اذهان عمومی جهان پذیرفته شده است و باید در مقابل اینجنین فیلمهایی روشنفکران و هنرمندان ویتنامی واکنش نشان بدهند. سهیل سلیمی 

Plan to Change the Balance of the Population with Biological Weapons / Soheil Salimi

Plan to Change the Balance of the Population with Biological Weapons / Soheil Salimi

The first part: Debtor Economy

Demographic balance is perhaps the most important component of economic estimates. Macroeconomics is directly related to population. A country's economic potential is directly related to its population. The hardworking, entrepreneurial, and productive population creates a dynamic and powerful economy, and an economy dependent on such a population must inevitably be productive and productive. In such a situation, net income is high and there is relative prosperity for all people. But this model is applicableBecause for a variety of cultural, social, political, and psychological reasons, people never get along with macroeconomic programs as they should, and on the other hand, economic programs based on economics Science, which, according to Joseph Stieglitz, have free fallen and are virtually, they do not have the efficiency to make sustainable economic change. Successive economic failures in Western, European, and American civilizations have hit the world economy trillions of dollars in the last 20 years alone, leaving millions of innocent people homeless in Europe and the United States. Due to its colonial doctrine, Western civilization, in order to compensate for this amount of damage, is waging war and occupying countries that have valuable natural resources, and by looting and stealing the assets of other countries. But the population balance of economic power remains the most important problem in developed countries. Barack Obama said the United States has more than 50 million homeless people. That means fifty million people that the government is not officially able to address. Statistics from NGOs show that one in three Americans is living in poverty. That's about one hundred and twenty million people. Or France, which has had a high unemployment rate for more than a year, with people protesting in Paris every Saturday, and the massive layoffs in Airbus and Citroen not only did not help the French economy, but also brought the country closer to a crumbling economy. This means that the balance of power of the economy has been lost relative to the population. s.s

The second part: Slaughter Order

The fact that economics is inefficient does not end with developed countries alone, and developing and poor countries are captivated by these fundamentally wrong and perhaps more vulnerable theoretical foundations. The creation of money and heavy debt, economic stagnation and financial corruption bring the same misconceptions but corrupt foundations. The founders of modern banking, for example, are the descendants of Jewish Usurers, and the founders of the Dutch Gambling Exchange, John Lou. And it is these corrupt foundations that have made economics, which is actually designed to guarantee the interests of these same people and ideas, useless for societies. But the main and serious problem starts with the fact that far worse solutions are being used to save the bankrupt economies. The massacre of the disturbing population, to create economic balance in the world. The US dollar was the basis of the world economy. After the crisis of 2008, the world decided to abandon the dollar, but with the political, military and economic pressures of the United States Government, many countries were unable to do so. But the flow of eliminating the dollar from the world economy began. Now the United States is in a crisis of population balance in terms of population consuming dollars, and naturally killing humans is on the agenda. According to the US Defense Doctrine Document, which was published by the US Department of Defense and has become an agenda item. One way to reduce the world's population is through biological attack. The United States Government has a problem with population imbalances both domestically and globally. So it must launch a global massacre. As a reminder, the United States Government has killed many people in its own projects, including the 9/11 attacks on the World Trade Center towers, or the MK-Ultra project, which left thousands dead or insane. s.s

 

Part Three: The New World

We hear the repetition of a sentence after the outbreak of corona in the world, from politicians; the world after Corona will no longer be as we know it. Some may think that flying cars, robots with artificial intelligence, etc. will enter our lives. But the story is different. Corona is set to be an opportunity to preserve the uni-polar world. Or a mass suicide for Western civilization. Governors in various US states are calling for secession, and Britain and Spain are in dire straits. Both Britain and Spain have separatists, such as Scotland, Wales and Catalonia. The issue of heat and the destruction of the corona-virus is another joke rooted in political planning. In fact, politicians are referring to the heat of the US presidential election. With the production and development of  corona virus, the United States has in fact plunged the world into a biological war and wants to reduce its economic pressure by destroying the world economy. The official debt of the United States is close to $ 24 trillion. The most important step in recognizing the source of a threat is to recognize the benefits. The collapsed US economy had nothing to lose, so there was a way to get rid of all this debt. And it was a world war. The US government forcibly and with the hegemony of dollar took the whole world on board. When this ship sinks, it will sink the whole world. The fall in oil prices is another feature of this conspiracy. The low price of oil is in the interest of buyers. And oil buyers, like the United States and its allies, benefit the most from the corona virus. Even France has a chance to escape Saturday's protests. There was no second way for the superpower to be indebted, other than the strategy of mass suicide. This program could not be implemented without the support and cooperation of other countries. And like World War II, thirty years from now, we will surely hear strange confessions from those involved in this biological war. The world after Corona is a world that will either have a new colonial Europe / America or a powerful and free Asia / Africa. There is a big battle going on behind the Corona crisis. A battle to save a indebted world. s.s

The fourth part: Out of control Gambling

War is basically uncontrollable. Especially when the consequences are not measured in a full-blown war game. Sun Tzu says if you don't know your enemy, don't go to war with him. But the point is, cognition is relative. We can never claim to have known man, and more complexly human societies. Iran's sanctions plan was to paralyze and destroy Iran in the short term. But over the past 40 years, Iran has become increasingly powerful. Or the Vietnam swamp, which was created for the US military because of a lack of strategic knowledge of Vietnamese society. One of the most important points that always causes defeat or victory in wars is the response to an attack. This reaction to the antiquity of human presence on earth could come as a surprise. One hundred percent, no one can predict or control this reaction. This is the secret of the eternal failure of evil over good. Because the villains start wars and oppressions with tricks, power and money, and they succeed in the first blows. But when they find their communities, they hit them hard. But the story is still out of control. The US government, which has created the Corona virus and spread it around the world so that it can save its bankrupt economy by collapsing the world economy, has started a big gamble. The US government, like hundreds of previous failed strategies, is still investing in an out-of-control phenomenon. Of course, by April 26, more than $ 3.5 trillion had been damaged, which is part of its big gamble. But I'm sure the situation will not end with Corona, and the US government will gamble more dangerously to save itself. It may use more viruses and diseases. He may use the zombie project with his ultra-biological attacks and genetic mutations. After all, the United States and its allies have chosen a war that does not harm the infrastructure of societies. On the contrary, they have always used the "scorched earth" strategy. In any case, the balance of population and the huge debt of developed and even developing countries with liberal models have only one answer to such crises: killing and destruction. Liberalism and the capitalist economy, are murdering and armed. If the increase in wheat production reduces its price, wheat will be dumped into the sea. If the production of surplus chicken reduces production, chickens and hens will be killed. Millions of people around the world do not have food to eat due to poverty. And if the world's population cannot be a slave to liberalism, they will be killed.Liberalism only wants slaves. Will the Corona virus be the last gamble of liberal democracy?  s.s

Part Five: False shock

News that shocked the world. France experienced Corona virus a month before China. In fact, he was the first host in France. Do you remmber Saturday's protests? In the first part of this article, I explained why China cannot be the source of corona virus. In fact, the debtor world is mostly European and American. The old colonialists who no longer have teeth to bite. Therefore, by balancing the population, they seek to maintain their indebted governments. The United States, Britain, France, Italy, Spain, and even Germany are suffering from very bad economic conditions, with an old and low-income society. Corona will not be the savior of indebted economies. Because the depth of the catastrophe is more than enough to get rid of the world's $ 50 trillion debts by removing a few million or a few billion people. Passive governments that have not played a role in this world war, but are involved in the coronavirus, are also afraid to bury their cows. Money is a cowardly phenomenon. So the economy, which is completely dependent on money, can transmit this fear to all elements of society. Simply put, the collapse of the European and American economies, in the form of butterfly theory, will lead to the collapse of the economies of other countries in the world. Countries that have converted large amounts of their assets into euros or dollars. They fear the fall of the dollar and the euro. Examining the economic activities of the rich in different countries, it is clear that the volume of investment to buy gold and in some cases large real estate has increased significantly. They have realized that there is a possibility of a major collapse. Europe has undoubtedly had the most secrecy about the Coronavirus to make the most of it. Knowing that coronavirus is more prevalent between sick and elderly people. The old continent of Europe has benefited most from the elimination of its troublemakers. It has been reported in various news outlets that many medical centers in Europe and the United States have refused to provide services to the elderly, which is a sign of this dirty strategy against humanity. (To better understand the conditions of the old and worn-out American economy, I recommend watching the documentary "American Factory" and of course reading the article I wrote for this documentary can also reveal the hidden layers of this documentary to you.) Soheil Salimi

 

همچنان به دنبال برادرم می گردم

همچنان به دنبال برادرم می گردم

1917 فیلم بسیار خوبی است، این مقدمه کافی سیت تا این فیلم را حتی چندبار ببینیم و لذت ببریم.

فیلم سینمایی " #هزارو نهصد و هفده" اثر " #سم مندز " فیلم بسیار خوش ساخت و روانی است. فیلمبرداری بسیار خوب با پلان های لانگ تیک و فیلمنامه ساده ی آن، مخاطب را برای حدود دو ساعت میخ کوب می کند. ایجاد لحظات ناب و غافلگیر کننده و البته  بازی های بسیار باور پذیر، و التهاب فزاینده ی فیلم، همگی از برجستگی های این اثر به شمار می روند. #فیلم سفری است به درون #جنگ، بی آنکه فرصتی برای پند و اندرزهای، پدربزرگ ها را داشته باشد. جنگ است و جنگ و دیگر هیچ.

آنچه که در بطن فیلم از لحاظ تکنیکی پنهان است و فیلم تمام قد به آن مدیون است، #طراحی_صحنه ی این فیلم است که شاهکاری ست بس قابل تامل و توجه. صحنه ها مانند یک پازل عظیم بهم گره خورده اند و یک شکل بی بدیل را نمایان ساخته اند. هرچه فیلم پیش می رود بزرگی این کار بیشتر به چشم می آید. البته که همه می دانیم که درصد زیادی از این فضاسازی ها جلوه های ویژه ی رایانه ای است. اما این از ارزش کار و فکری که برای ایجاد چنین صحنه هایی بوجود آمده چیزی کم نمی کند. 1917فیلم بسیار خوبی است که تا مدت ها نُقل محافل سینمایی خواهد بود.

اما خط تکراری، در جستجوی "برادر"، همان بخش نپخته و شاید دم دستی فیلم است. بدون هیچ شکی همه اهالی فیلم و سینما بلافاصله به یاد فیلم " #نجات_سرجوخه_رایان " ساخته " #استیون_اسپیلبرگ" می افتند. آنهم با همان دغدغه ها و همان زیر متن. در هر دو فیلم #ایثار و ایستادگی و #اتحاد مسئله فیلم است. در "نجات سرباز رایان" اتحادِ آمریکا و اروپا منطق این ایستادگی است و در"1917" اتحادِ فرانسه و انگلیس به عنوان نماینده قاره مه گرفته اروپا. پیام فیلم این است: #همچنان_به_دنبال_برادرم_میگردم. به اعتقاد من، این جستجوی بی پایان در آثار جنگی غرب، ریشه در عدم وجود یک منطق درست برای جنگیدن دارد. جنگ هایی که برای کشورگشایی و سیر کردن شکم جنگ سالارها شکل می گیرند و سربازها بدون انگیزه و اعتقاد تفنگ به دست می گیرند. مرگ هایی بیهوده و پیروزی هایی بیهودتر. البته نویسنده با این دیالوگ که؛ مدالی که برای شجاعت در جنگ، می دهند، یک تکه حلبی بی ارزش است. میخواهد پوچی این جنگ ها را به رخ مخاطب بکشد، اما مخاطب آنقدر در غفلت است که بعید است در آن لحظه متوجه عمق این دیالوگ و شوخی بعد از آن که می گوید؛ "فقط یه تیکه حلببی نیست، یه روبان قرمز هم بهش وصله". بشود.

فیلم قصد آنرا ندارد تا به اثری #ضد_جنگ تبدیل شود، اما بدلیل همین فقدان ایدئولوژی ناگزیر ضد جنگ می شود. و پایان خوش فیلم حاصلِ عدم وقوع یه حمله دیگر است. در این فیلم هم همان نگاه #داروینی_ستی موج می زند؛ "بکش تا زنده بمانی" کسی که در جنگ مرده، مرده دیگر اندوه و زاری برایش سودی ندارد و تبدیل خواهد شد به غذای موشها و... پس باید زنده ماند، زنده بودن یعنی معنا داشتن. هیچ آینده و جهانِ پس از مرگی برای فیلمساز مطرح نبوده و فقط #جان_سخت و بی وقفه رفتن، برای به مقصدی دنیوی رسیدن، مهم بوده است. سهیل سلیمی

ما غذای طبقه اشراف و ثروتمندان هستیم We are the food for of the Riches & Aristocrats

ما غذای طبقه اشراف و ثروتمندان هستیم

در فیلم پلتفورم، جهان همچون زندانی تصویر شده است که به صورت عمودی ساخته شده و از بالای این برج غذا، روی میزی، پایین می آیید و هر طبقه که پایین می رود، مدام کم و کمتر می شود و در نهایت در طبقات پایین، میز هیچ غذایی برای ارائه ندارد، لاجرم زندانیان طبقات پایین به جان هم می افتند و در نهایت حتی به مردار خواری می رسند.
پلتفورم، جامعه ای را به تصویر می کشد که سخت برای بقاء خود در رقابت و نبرد به سر می برد، تاجایی که برای زنده ماندن، آدمخواری می کنند. فیلم به بهترین و نمادین ترین شکل ممکن جامعه طبقاتی امروز را به تصویر می کشد. جنگی بی پایان در میان تمام نژادهای مختلف برای رسیدن به طبقه بالاتر. پلتفورم ادامه ای ست برای به تصویر کشیدن نا عدالتی بی حدو اندازه ای که لیبرالیسم و خصوصا نئولیبرالیسم برای جامعه جهانی به ارمغان آورده است. دو نفری که در انتهای فیلم قهرمانانه می خواهند غذا به طبقات پایین برسانند یکی شخصیت اصلی فیلم است که روشنفکر ماب طراحی شده و دیگری مردی مذهبی و خداباور، که هر دو کشته می شوند تا فیلمساز فریاد بزند که سیستم آنچنان فاسد شده که با هیچ قدرتی نمی شود در مقابل آن قدعلم کرد. فسادی آنقدر نهادینه و بی رحم که حتی نیروهای خودش را نیز قربانی می کند، آنهم با وجود اعتمادی که آنها به ساختار درست سیستم دارند. هرچند غذا از بالا به پایین فرستاده می شود، اما تضمین وجود و اندازه غذا به دلیل وجود ساکنین طبقات پایین است، لذا فیلم این نکته را القاء می کند که اساسا وجود جامعه فرودست ضامن حیات جوامع بالادستی است. جهان فیلم پلتفورم، جهانی سیاه، ناامید و تباه است. دقیقا مانند همین جهانی که هرروز هزاران نفر مثل ما ذره ذره توسط افراد طبقه ای بالاتر خورده می شویم. سهیل سلیمی

We are the food for of the Riches & Aristocrats
In the movie Platform, the world is depicted as a prisoner who is made vertically and you come down from the top of this food tower on the table and every floor that goes down, it gets less and less and finally no food on the lower floors of the table.  In order not to present, the inmates of the lower classes inevitably fall in love with each other, and in the end, they even reach the point of carnage.
The Platform depicts a society that is struggling to survive in the face of adversity, so much so that they are cannibals to survive.  The film portrays today's class society in the best and most symbolic way possible.  Endless warfare among all the different races to reach the higher classes.  My platform is a continuation of the unbridled injustice that liberalism, and especially neoliberalism, has brought to the world community.  The two people who want to bring food to the lower classes at the end of the heroic film, one of them is the main character of the film, which is designed by Mab's intellectual, and the other is a religious and God-fearing man, both of whom are killed so that the filmmaker shouts that the system is so corrupt.  Power cannot be ignored.  Corruption is so institutionalized and ruthless that it sacrifices even its own forces, despite their confidence in the proper structure of the system.  Although food is sent from top to bottom, the food is guaranteed to be available because of its low population, so the film suggests that the existence of a lower society essentially guarantees the lives of higher societies.  The world of film platform is a world of black, despair and ruin.  Just like the world where thousands of people like us are being eaten up by the upper classes every day.  Soheil Salimi

نگاهی به فلسفه فیلم جوکر JOKER PHILOSOPHY - راه حل نهایی | Final Solution

Final Solution / For Joker and Memorial Seven

The joker is definitely the product of our world's polluted society. Degeneration has become public in the world and everyone is drowned in the trash of their thoughts and deeds. For the joker to fight social corruption, it starts with these tailsmen. Although the film accuses him of psychological imbalance, it is also the result of injustice and social corruption. The society, symbolized by Joker's mother, has relied on the nobility. Aristocrats who regard people as clowns. People in Joker's idealistic society are enslaved by the corrupt and rich media and politicians. But, like John Duval in The Seven, Joker kills those who the audience enjoys killing. However, Joker and John Duval are both murderers. But they are admirable for the audience. Because all people are tired of global discrimination and injustice. They are the saviors who were the victims themselves. In one sentence the message of the film is: The killing those who have degraded society is the solution to fighting corruption. Joker is the cry of fight against lies and greed. Joker and John Duval have one thing in common: The corrupt people will not give up their work unless they die. In Joker and John Duval's view, our world is mired in political, economic, and social corruption. And there is only one way to save the world. The kill!

 راه حل نهایی / برای جوکر و به یاد هفت

جوکر بی تردید محصول جامعه آلوده ی جهان امروز ماست. جهانی که فساد آدم ها، خرد و کلان ندارد و همه در زباله های افکار و اعمال خود غرق هستند. برای جوکر مبارزه با فساد اجتماعی از همین آدم های دم دستی شروع می شود. هر چند فیلم او را متهم به عدم تعادل روانی می کند، اما همین عدم تعادل روانی هم حاصل بی عدالتی و فساد اجتماعی است. جامعه، که نماد آن، مادر جوکر است، امید خود را به اشراف بسته است. اشرافی که مردم را دلقک می پندارند. مردم در جامعه آرمانی جوکر در اسارت رسانه ها و سیاستمداران فاسد و پولدار هستند. اما جوکر هم مانند جان دوال در فیلم هفت، کسانی را به قتل می رساند، که تماشاگر از قتل آنها لذت می برد. هرچند، جوکر و جان دوال هر دو قاتل هستند، اما برای تماشاگر تحسین برانگیز هستند. زیرا همه مردم از تبعیض و بی عدالتی جهانی خسته هستند. آنها منجی هایی هستند که خود قربانی بوده اند. در یک جمله پیام فیلم این است که: کشتن کسانی که جامعه را به انحطاط کشیده اند، راه حل مبارزه با فساد است. جوکر و جان دوال یک حرف مشترک دارند؛ "توبه ی گرگه مرگه" یعنی آدم های فاسد دست از فساد بر نمی دارند، مگر آنکه بمیرند. از نظر جوکر و جان دووال ، دنیای ما درگیر فسادهای سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی است و تنها یک راه برای نجات جهان وجود دارد. کشتن!

 

سفری به جنگ با یک بازیگر Journey To War With An Actor برنده ی جایزه اولِ جشنواره "فیلماکا"

Journey To War With An Actor

The documentary "Journey to War with an Actor" directed by Soheil Salimi and produced by Seyed Maziar Hashemi won the first prize of the "Filmaka" festival in the United States. Important points of the festival include the presence of the famous German director "Wim Wenders" and the producer of the film "Over the Sky of Berlin" in the jury of this prestigious Filmaka festival. Director of Photography: Ahad Aqeli Cinematographer: Kamran Hamedi, Mohammad Montazeri Editor: Soheil Salimi, Sound Recordist: Mohammad Eivazi, Production Manager: Ruhollah Mehrabi, Producer Assistant: Salomeh Sultanzadeh Hasostin, Photographer: Pedram Hashemi.

سفری به جنگ با یک بازیگر

فیلم مستند «سفری به جنگ با یک بازیگر» به کارگردانی سهیل سلیمی و تهیه‌کنندگی سیدمازیار هاشمی برنده جایزه اول جشنواره «فیلماکا» آمریکا شد. از نکات مهم این جشنواره می‌توان به حضور «ویم وندرس» کارگردان شهیر آلمانی و سازنده فیلم «بر فراز آسمان برلین» در هیئت داوران این دوره جشنواره معتبر فیلماکا اشاره کرد. مدیر فیلمبرداری: احد عاقلی فیلمبردار: کامران حامدی، محمد منتظری تدوینگر: سهیل سلیمی، صدابردار: محمد عیوضی، مدیرتولید: روح اله مهرابی ، دستیار تهیه: سالومه سلطان زاده هاوستین ، عکاس: پدرام هاشمی اشاره کرد. این فیلم محصول موسسه فرهنگی و هنری هنرایده بنیان است.


لینک بخش برندگان جشنواره فیلماکا Filmaka Winnrs Link 

https://www.filmaka.com/documentary-4.php

استخراجِ پوچ Null Extraction

Null extraction

"Extraction", which is known for its presence in Golshifteh Farahani, is in Iran.  It's basically a catastrophic movie story.  Which was saved by directing its action scenes.  Special shots and video scores are accepted.

 But the script is so bad and superficial that even ten-year-olds predict the story from the beginning.  The exaggerated role in the first role of "Chris Hemsworth", which is similar to the macho of the eighties, is close to at least one cliché, but Golshifteh Farahani's acting is wrong, far from the character of the film.  In general, the film at the end gives the impression that; Too bad for the time and energy I put into watching it. SOHEIL SALIMI


استخراج پوچ

فیلم "استخراج"، که به دلیل حضور گلشیفته فراهانی شهرت یافته است، در ایران. اساسا یک قصه فاجعه بار سینمایی است. که به مدد کارگردانی صحنه‌های اکشن آن نجات یافته است. جلوهای ویژه و فیلمبرداری نمره قبولی میگیرند. 
اما فیلمنامه به قدری بد و سطحی است که حتی نوجوانان ده ساله هم از همان آغاز، قصه را پیشگویی می کنند. بازی اغراق شده ی نقش اول فیلم "کریس همس ورث" که شبیه ماچوهای دهه ی هشتاد میلادی است، حداقل به یک کلیشه نزدیک شده است، اما بازی گلشیفته فراهانی به شدت غلط، دور از شخصت و کارکتر فیلم است و در بسیاری موارد اغراق آمیز بنظر می رسد. به طور کلی فیلم در پایان این حس را می دهد که؛ حیف از وقت و انرژی که برای تماشای آن گذاشتم.

FOR GEORGE FLOYD

FOR GEORGE FLOYD 
This is the end of civilization.  This may be upsetting to me, but the death of George Floyd by the police is a symbol of government, the collapse of government and the ideology of liberalism.  Western civilization is based on slavery and has always sought to colonize and plunder people and countries.  For years, people in European and American countries have been victims of politicians and false media.  What is happening in Western civilization, especially in France, Britain, Germany and the United States, is the essence of their rule.  A government based on the killing, terror, and massacre of innocent people.  The essence of liberal democracy is based on the terror, killing and massacre of innocent people. Democracy is a beautiful garment behind which Western leaders have hidden the face of their executioner.  I hope that one day the real and ugly face of liberalism will be revealed to the world and modern slavery will end.  Let all people live together in peace.  I am a Muslim and my religion respects all people.  Islam does not differentiate between races.  And I don't see a difference between races.  We are all human and we have the right to breathe.  We have the right to life.  I am by your side.  Soheil Salimi



ترجمه پیام سهیل سلیمی 

برای جورج فلوید.
این پایان تمدن است، شاید این حرف من ناراحت کننده باشد، اما مرگ جورج فلوید توسط پلیس، پلیسی که نماد حکومت است، یعنی اضمحلال حکومت داری و ایدئولوژی لیبرالیسم. 
تمدن غربی بر مبنای برده داری بنا شده است و همواره به دنبال استعمار و غارت انسان ها و کشورها بوده است. سال‌هاست که در کشورهای اروپایی و آمریکایی، مردم، قربانی سیاست مداران و رسانه های دروغ گو می شوند. خصوصاً در فرانسه ، انگلیس، آلمان و آمریکا که این ذات حکومت آنهاست . حکومتی برمبنای کشتار، وحشت، و قتل عام مردم بی‌گناه. ذات لیبرال دموکراسی برمبنای وحشت و کشتار و قتل عام مردم بی گناه است، دموکراسی لباسی زیباست که  سردمداران غربی، چهره جلادگونه ی خود را پشت آن مخفی کرده‌اند. امیدوارم روزی چهره واقعی و زشت لیبرالیسم برای جهانیان آشکار شود و برده داری مدرن پایان یابد. تمام مردم در کنار هم و در صلح زندگی کنند. من یک مسلمانم و دین من همه مردم را محترم میداند. اسلام فرقی بین نژادها نمی گذارد. و من هم فرقی میان نژادها نمی بینم. همه انسان هستیم و حق نفس کشیدن داریم، حق زندگی داریم. 
من در کنار شما هستم. سهیل سلیمی

فرشتگان قصاب در "آی ام دی بی" Butcher Angels in "IMDb"

صفحه اصلی فیلم سنمایی "فرشتگان قصاب"  در "آی ام دی بی"   Butcher Angels  Original Page in "IMDb"

فیلم سینمایی : فرشتگان قصاب

نویسنده و کارگردان: سهیل سلیمی

تهیه کننده: محمد قهرمانی

بازیگران: دارین حمزه - پیر داغر - محد رضا غفاری - ستاره پسیانی - پیتر کوانجی - هادی شتات  - آزیتا ترکاشوند -  الیزابت دبث 

مدیر فیلمبرداری: فرشاد گل سفیدی  - طراح صحنه و لباس: بابک پناهی - آهنگساز: امیریل ارجمند و فرزاد ورزنده آذر 

مصاحبه اختصاصی سهیل سلیمی با خبرگزاری تسنیم، پیرامون فرصت ها و چالش های اکران آنلاین فیلم های سینمایی

سهیل سلیمی:  اکران آنلاین فیلم‌های سینمایی در کشور فرصتی استثنایی برای شکستن قواعد و قواره‌های رانتی در سینمای ایران است

مصاحبه اختصاصی سهیل سلیمی با خبرگزاری تسنیم، پیرامون فرصت ها و چالش های اکران آنلاین فیلم های سینمایی

کارگردان فیلم سینمایی «فرشتگان قصاب» می‌گوید که اکران آنلاین فیلم‌های سینمایی در کشور فرصتی استثنایی برای شکستن قواعد و قواره‌های رانتی در سینمای ایران است.

  • ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

خبرگزاری تسنیممحمد خاجی: اکران آنلاین فیلم‌های سینمایی در بستر پلتفرم‌های پخش آنلاین، از جمله پدیدارهای تازه‌ای است که در پی شیوع و فراگیری ویروس کرونا در کشور به اجرا درآمده است. از زمان اجرای این طرح که با اکران فیلم سینمایی«خروج» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا آغاز شده، با نمایش فیلم «طلا» ساخته پرویز شهبازی ادامه یافته و مدتی است زمزمه‌های تازه‌ای مبنی بر اکران فیلم‌های سینمایی دیگر هم در قالب آن به گوش می‌رسد، تاکنون تحلیل‌ها و ارزیابی‌های مختلفی در میان اهالی سینما و دست‌اندرکاران هنر هفتم اقامه شده است که بخشی از آنها در موافقت و بخش دیگری در مخالفت با اجرای این طرح ابراز شده‌اند. موافقان عمدتاً بر عواملی چون تأثیر مثبت اجرای این طرح بر تداوم حرکت چرخ اقتصادی سینما در عصر فراگیری کرونا - ولو در مقیاسی حدأقلی- تأکید می‌ورزند و مخالفین نیز بر دلایلی نظیر احتمال کمرنگ شدن اقبال عمومی نسبت به سالن‌های سینما در دوران پساکرونا و نقض حقوق مالکیت معنوی آثار سینمایی به واسطه اکران آنلاین پافشاری می‌کنند. از این‌رو تصمیم گرفتیم برای واکاوی ابعاد و زوایای پیدا و پنهان موضوع اکران آنلاین فیلم‌های سینمایی در کشور، به سراغ «سهیل سلیمی» کارگردان جوان سینمای ایران برویم و درباره این موضوع محوری، اهم چالش‌ها و فرصت‌های فراروی آن به گفت‌وگو بنشینیم.

تعریف غلط ارشاد از فیلمساز

سلیمی در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی تسنیم، ضمن ارزیابی طرح اکران آنلاین فیلم‌های سینمایی در کشور به دلیل شرایط ناشی از فراگیری ویروس کرونا گفت: ما در کشورمان برای فیلمساز تعریفی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایجاد کرده‌ایم که این تعریف شدیداً موجب تولید مافیا و ایجاد رانت شده است؛ تعریف مذکور عبارت است از اینکه فیلمساز کسی است که سه فیلم سینمایی اکران شده داشته باشد؛ در غیر این‌صورت فیلمساز محسوب نمی‌شود؛ بنابراین اگر شما زمانی به بیمه یا برخی دیگر از تسهیلاتی که شامل فیلمسازان می‌شود نیاز داشته باشید، باید به هزار ترفند عجیب و غریب متوسل شوید. جالب است که این قاعده در هیچ کجای جهان وجود ندارد؛ در سراسر دنیا کسی که فیلم سینمایی ساخته باشد، چه فیلمش در سینما اکران شود و چه در تلویزیون و چه در پلتفرم‌های پخش اینترنتی و... فیلمساز محسوب می‌شود.  

وی عنوان کرد: ما در کشورمان قوانین عجیب و غریبی داریم که می‌گوید تله‌فیلم مختص تلویزیون است و اگر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برود، این وزارتخانه به آن کاری ندارد؛ یا برخی اختلافات دیگر که میان ارشاد و تلویزیون وجود دارد و در نهایت باعث قربانی شدن هنرمند می‌شود. متأسفانه فضای سینمایی کشور ما به‌گونه‌ای است که به شکل زنجیره‌وار زمینه‌ساز ایجاد چنین رانت‌هایی است. جالب است که اسپیلبرگ پیش از آنکه پا به عرصه ساخت فیلم‌های سینمایی بگذارد، تله فیلم می‌ساخت اما در همان زمان که تله‌فیلم می‌ساخت هم فیلمساز محسوب می‌شد.

اکران آنلاین؛ طرحی برای شکستن قواره‌های رانتی سینمای ایران

این کارگردان افزود: فکر می‌کنم اکران آنلاین فرصتی گرانبها و موقعیتی استثنایی برای شکستن قواعد و قواره‌های رانتی در سینمای ایران است و می‌تواند به طرحی مؤثر برای مبارزه با آسیب‌هایی که در سینمای ما وجود دارد تبدیل شود و حق امتیاز عجیبی که عده‌ای برای خود قائل شده‌اند را از میان بردارد؛ این طرح همچنین قادر است تقسیم‌بندی‌های غلطی نظیر فیلم سینمایی، ویدیوئی، تلویزیونی و... را بی‌اعتبار کند و از چنین زاویه‌ای طرح اکران آنلاین فرصت بسیار خوبی است.

وی اضافه کرد: ما با نسلی از مخاطبان مواجهیم که دوست دارند در تلفن همراه و تبلت‌هایشان فیلم تماشا کنند؛ جا دارد که اکنون سینما به این موضوع نیز ورود کند و برای این دسته از مخاطبان نیز کاری کند؛ گرچه اکنون سینما به دلیل شرایط ناشی از فراگیری ویروس کرونا مجبور به چنین کاری شده است؛ حال‌آنکه فکر می‌کنم اتفاق درست‌تر این بود که سینما خیلی قبل‌تر از این‌ها به این فکر بیفتد و برای این منظور، گروهی از فیلمسازان و تهیه‌کنندگان پیش‌قدم شوند؛ این فضا برای جذب مخاطبان این‌چنینی فضایی کاملاً بکر و آماده است و می‌تواند باعث شود که مخاطب به جای آنکه مدام فیلم‌های خارجی را دانلود و تماشا کند، در خلوت خود با محصولات کشورش ارتباط بیشتری برقرار سازد.

سلیمی ادامه داد: کسر قابل توجهی از مخاطبان عام فیلم‌های خارجی بدون اینکه از ماهیت این فیلم‌ها اطلاعی داشته باشند، صرفاً از روی پوستر فیلم، آن را دانلود می‌کنند و معلوم نیست پس از تماشای چنین فیلم‌هایی چه چیزی گیرشان خواهد آمد.

برخی فیلمسازان به مدیوم اثر هنری بی‌توجه‌اند

وی با تأکید بر لزوم شناخت فضای هر درام و انتخاب مدیوم مناسب برای عرضه آن یادآور شد: در بسیاری از مواقع، سازندگان فیلم‌ها در کشور ما؛ چه در مقام تهیه‌کننده و چه در مقام کارگردان به این نکته مهم توجه نمی‌کنند که هر اثر هنری مدیوم مختص خود را دارد؛ بدین معنا شما نمی‌توانید هر قصه‌ای را که به دستتان رسید بر صحنه تئاتر اجرا کنید و به همین ترتیب نمی‌توانید هر داستانی که با آن مواجه شدید را بر پرده سینما روایت کنید؛ هر قصه مدیوم خاص خود را دارد و این مدیوم‌ می‌تواند شامل تلویزیون، سینما، تئاتر، پلتفرم‌های پخش آنلاین و... باشد.


این فیلمساز افزود: اینکه می‌گوییم برخی فیلم‌ها باید در بستری جز سینما عرضه شوند، به دلیل ضعف آنها نیست؛ بحث اصلی به مدیوم مقتضی و مناسب آنها بازمی‌گردد؛ یک درام به دلیل ویژگی‌های خاصی که دارد برای اکران در سینما مناسب است و درام دیگری به همین دلیل برای عرضه در فضای مجازی مناسب‌تر است؛ چراکه در این فضا می‌تواند مخاطب بیشتری را جذب کند.

نمی‌شود با تزریق پول‌های دولتی چرخه اکران سینمایی را حفظ کرد

کارگردان فیلم سینمایی «فرشتگان قصاب» در پاسخ به این پرسش که آیا اکران آنلاین می‌تواند تهدیدی برای اکران آتی فیلم‌ها در سالن‌های سینما باشد یا خیر، بیان کرد: شاید پاسخ من به این پرسش کمی بی‌رحمانه باشد اما قانون طبیعت همین است و نمی‌توان در مقابل آن ایستادگی کرد؛ وقتی ماموت‌ها نتوانستند خودشان را با هوای گرم زمین هماهنگ کنند، لاجرم منقرض می‌شوند. شاید زمانی دوران تماشای فیلم در سالن‌های سینما هم به پایان برسد؛ نمی‌شود با زور، به واسطه تزریق پول‌های دولتی و فشار به فیلمساز بخواهیم این چرخه را به هر قیمت حفظ کنیم؛ بنابراین لازم است که فرزند زمان خودمان باشیم.

برخی بیشتر از خالقان سینما برای آن تقدس قائل‌اند!

وی متذکر شد: برخی از دوستان سینماگر ما برای پرده سینما تقدسی قائل‌اند که میزان آن از کسانی که این پرده را خلق کرده‌اند بیشتر است! اصطلاحاً می‌گوییم که فلانی کاتولیک‌تر از پاپ است؛ سینما یک ابزار است؛ چرا باید تقدس داشته باشد؟ این ابزار تا زمانی قابل استفاده است که پاسخگوی نیازهای ما باشد؛ اگر زمانی پاسخگوی نیازهای ما نباشد باید آن را تغییر دهیم.

وی تصریح کرد: فهم این نکته ضروری است که پیشرفت و حرکت روبه‌جلو مستلزم این است که برخی مظاهر تمدنی که به آن عادت کرده‌ایم را کنار بگذاریم؛ چه‌بسا بتوانیم در این فضا مبدع باشیم و فضای جدیدی را متناسب با شرایط کنونی خلق کنیم.

پاسخ‌های قدیمی به نیازهای جدید، بحران‌آفرین است

این سینماگر اظهار کرد: چرا ما باید طرح «سینما ماشین» را که در دهه‌های 60 و 70 در غرب مورد توجه بوده است عیناً تکرار کنیم؟ به دلیل اینکه ایده نو و برنامه تازه‌ای برای آینده نداریم و از افکار نو استفاده نمی‌کنیم؛ به قول هگل؛ "پاسخ‌های قدیمی به نیازهای جدید، بحران‌آفرین است." بی‌شک بهره‌گیری از طرح‌ها و ابداعات جدید، قادر است که سینما را نجات دهد.

سلیمی با اشاره به چالش‌های اکران آنلاین نظیر نقض حقوق مالکیت معنوی آثار هنری گفت: مسئله مالکیت معنوی آثار هنری از آن دست مسائلی است که در کشورهای پیشرو صنعت سینما هم به تمامه حل نشده است و این کشورها در مواجهه با این چالش به نوعی همزیستی مسالمت‌آمیز تن داده‌اند. با این‌وجود؛ سازندگان آثار هنری در این کشورها به واسطه تبلیغات و قانونگذاران نیز با وضع قوانین سفت و سخت و سیاست‌های تنبیهی بازدارنده، توانسته‌اند به میزان قابل توجهی مخاطبان را اقناع و مجاب ‌کنند که از محصولات اورجینال استفاده کنند.

به جای جنگ با هکرها بر مخاطبان تأثیر بگذاریم

وی افزود: سیاستگذاران در کشورها در وهله نخست سعی می‌کنند مخاطبانشان را تحت تأثیر قرار دهند تا اینکه بخواهند به جنگ هکرها و ناقضان حقوق مالکیت معنوی بروند؛ این دو روش در این کشورها به خوبی پاسخ داده است و قانون و مشوق‌های فرهنگی به درستی کارکرد خود را ایفا کرده‌اند.

سینما , سینمای ایران , ویروس کرونا ,

وی در ادامه به تشریح مشوق‌های فرهنگی جاری در کشورهای پیشرو سینما پرداخت و گفت: برخی از این مشوق‌ها عبارت است از اینکه اگر شما اولین پخش یک فیلم را خریداری کرده باشید، پخش دوم به صورت نیم‌بها برایتان ارائه می‌شود یا اگر فصل نخست یک سریال را خریده باشید، فصل دوم آن با تخفیف 50 درصدی به شما فروخته می‌شود. وجود چنین مشوق‌هایی باعث می‌شود که مخاطب حس کند برایش ارزش بیشتری قائل شده‌اید و او نیز برای مبارزه با اقدامات غیرقانونی برخی سوءاستفاده‌کنندگان با متصدیان امر همراه شود؛ این کشورها با این ترفند هم تعداد مصرف‌کنندگانشان را بالا می‌برند-چراکه قیمت‌ها پایین می‌آید- و هم عرصه را برای فعالیت عرضه‌کنندگان غیرقانونی تنگ‌تر می‌کنند و هزینه رفتارهای غیرقانونی را افزایش می‌دهند.

سینمای ایران از گران‌نمایی رنج می‌برد

این کارگردان سینمای ایران خاطرنشان کرد: نکته دیگری که در این راستا مورد غفلت واقع شده و باید بیش از پیش به آن توجه کرد، این است که ما در سینمای کشورمان گران کار می‌کنیم؛ به همین دلیل تولید آثار سینمایی در کشور ما از هزینه‌های کاذب و گران‌نمایی رنج می‌برد و همین باعث شده است که سینمای ما نتواند به یک سینمای رقابتی تبدیل شود.

وی تأکید کرد: وقتی تولید سینمایی گران باشد، سازندگان از عرضه آثارشان در فضای مجازی هراس خواهند داشت؛ اتفاقی که هم‌اکنون شاهد آنیم.

سینما , سینمای ایران , ویروس کرونا ,

سلیمی در پایان به تازه‌ترین فعالیت‌های خود در سینما اشاره کرد و گفت: طی سال‌های اخیر مشغول ساخت مجموعه پرتره «رخ» بودم که به تصویر زندگی هنرمندان سینما اختصاص دارد؛ البته در کنار هنرمندان سینما سعی کردیم به چهره‌ها و بزرگان حرفه‌های دیگر هم بپردازیم؛ چراکه بزرگان هر رشته به مثابه تاریخ شفاهی آن رشته‌اند و اساساً یکی از وظایف مهم آثار بصری در سینما و تلویزیون حفظ این تاریخ شفاهی است؛ بنابراین لازم است که در راستای حفظ این گنجینه‌های ارزشمند و ثبت تجارب و دستاوردهای آنها که می‌تواند چراغ راه آینده باشد، تمام تلاش خود را به کار بندیم؛ پیش از آنکه آنها را از دست بدهیم.

نگاهی به فلسفه فیلم انگل و جوکر JOKER & PARASITE PHILOSOPHY

نگاهی به فلسفه فیلم انگل و جوکر Joker & Parasite philosophy  / دو زبانه : انگلیس - فارسی

Joker & Parasite philosophy

The class gap and the hardening of life in different societies have become so deep that from the West to the East the most important works of art in cinema fall into this category. There has been a great deal of work on the subject over the last two years. But this year's world cinema with Joker has witnessed a revolution in dramatizing poverty and its devastating effects. Joker has undoubtedly been the most tyrannical film this year, seeking the ultimate solution in killing the politics-wealth-media mafia. In fact, killing in this film is not about its criminal meaning, but about the destruction and degeneration of the philosophies of economics, politics and the media. On the other side of this year is a film called "Parasites." The film is simple and smooth, but with the South Korea that exists in our minds is a very different one. Poverty and the deep class gap that have always been hidden from the global audience of the Korean media. The most important difference between "parasite" and "joker" is in addressing the class gap between the poor. Those who just want to live and enjoy the remnants of the rich, and those who are not so convinced and resort to every trick to perhaps make a bigger share of the rich. But this well-made Korean film is the ultimate solution to killing the film's rich character. The world has made our politics-wealth-media mafia so hell-bent that all the people of the world have longed for the death of this aristocratic elite class and cannot be an opponent of this community except in fantasy and cinema. The philosophy of the death of politics-economics-the media is under the main text of these days of world cinema. However, our filmmakers are out of touch with these ideas, and even fail to sum up these three corrupt sides of the world today. SOHEIL SALIMI


نگاهی به فلسفه فیلم انگل و جوکر

فاصله طبقاتی و سخت شدن زندگی در جوامع مختلف آنقدر عمیق شده است که از غرب تا شرق عالم مهمترین آثار هنر سینما به این مقوله می پردازند. تعداد آثاری که طی دو سال اخیر به این موضوع پرداخته اند بسیار زیاد است. اما امسال سینمای جهان با فیلم "جوکر" شاهد انقلابی در دراماتیزه کردن فقر و آثار مخرب آن بود، بی تردید "جوکر" تایرگذارترین فیلم امسال در این حوزه بوده که راه حل نهایی را نیز در کشتنِ مافیای سیاست-ثروت-رسانه دنبال می کند. در حقیقت کشتن در این فیلم نه به معنای جنایی آن، بلکه به معنای اضمحلال و انحطاط فلسفه های اقتصاد، سیاست و رسانه بیان می شود. به قول خودمان باید فاتحه علم اقتصاد و سیاست و رسانه را خواند وقتیکه هیچ کمکی به ترقی و تعالی بشر امروز نمی کنند. در سوی دیگرِ زمین از سرزمینی که ما سینمایش را با جومونگ می شناسیم، امسال فیلم ساخته شده بنام "انگل". فیلم ساده و روان است، اما با آن کره جنوبی که در ذهن ما وجود دارد یک فرق اساسی دارد. فقر و فاصله طبقاتیِ بسیارعمیق که همواره از مخاطبِ جهانیِ رسانه های کره ای مخفی شده است. مهمترین تفاوت "انگل" و "جوکر" در پرداختن به مقوله ی فاصله طبقاتی در میان فقراست. آنهایی که صرفا می خواهند زندگی کنند و از پسمانده های ثروتمندان بهره می برند و آنهایی که به این حد قانع نیستند و به هر حیله ای متوسل می شوند تا شاید سهم بیشتری از سفره ی ثروتمندان را بهرمند شوند. اما این فیلمِ خوب و خوش ساخت کره ای هم، راه حل نهایی اش کشتن شخصیت ثروتمند فیلم است. جهان ما را مافیای سیاست-ثروت-رسانه به چنان جهنمی تبدیل کرده است که گویی تمام مردم جهان آرزوی مرگ این طبقه ی اشرافیِ زورگوی زیاده خواه را دارند و جز در عالم خیال و سینما، نمی توان حریف این جماعت شد. فلسفه ی مرگِ سیاست_اقتصاد_ رسانه، زیر متن اصلی این روزهای سینمای جهان است. هرچند فیلمسازان ما سال نوری با این اندیشه ها فاصله دارند، و حتی از جمع بندی این سه ضلع فاسد جهان امروز عاجز. سهیل سلیمی

Plan to change the population balance with biological weapons. Soheil Salimi

Plan to change the population balance with biological weapons. Soheil Salimi

Part Five: False shock

News that shocked the world. France experienced Corona virus a month before China. In fact, he was the first host in France. Do you remmber Saturday's protests? In the first part of this article, I explained why China cannot be the source of corona virus. In fact, the debtor world is mostly European and American. The old colonialists who no longer have teeth to bite. Therefore, by balancing the population, they seek to maintain their indebted governments. The United States, Britain, France, Italy, Spain, and even Germany are suffering from very bad economic conditions, with an old and low-income society. Corona will not be the savior of indebted economies. Because the depth of the catastrophe is more than enough to get rid of the world's $ 50 trillion debts by removing a few million or a few billion people. Passive governments that have not played a role in this world war, but are involved in the coronavirus, are also afraid to bury their cows. Money is a cowardly phenomenon. So the economy, which is completely dependent on money, can transmit this fear to all elements of society. Simply put, the collapse of the European and American economies, in the form of butterfly theory, will lead to the collapse of the economies of other countries in the world. Countries that have converted large amounts of their assets into euros or dollars. They fear the fall of the dollar and the euro. Examining the economic activities of the rich in different countries, it is clear that the volume of investment to buy gold and in some cases large real estate has increased significantly. They have realized that there is a possibility of a major collapse. Europe has undoubtedly had the most secrecy about the Coronavirus to make the most of it. Knowing that coronavirus is more prevalent between sick and elderly people. The old continent of Europe has benefited most from the elimination of its troublemakers. It has been reported in various news outlets that many medical centers in Europe and the United States have refused to provide services to the elderly, which is a sign of this dirty strategy against humanity. (To better understand the conditions of the old and worn-out American economy, I recommend watching the documentary "American Factory" and of course reading the article I wrote for this documentary can also reveal the hidden layers of this documentary to you.) Soheil Salimi

اختاپوس های لعنتی / سهیل سلیمی

اختاپوس های لعنتی / سهیل سلیمی 

مستندسازی اساسا نوعی افشاگری از واقعیت هایی است که در جهان فیلم به نمایش در می آید. افشای یک زندگی در یک مستند پرتره و یا گزارشی منطبق بر واقع که سندی باشد برای درک درست موضوع. یا فیلمی افشاگرانه از رازهای طبیعت، از زیستگاه جانورانی در بیابانهای آفریقا تا پرداختن به زندگی کوسه ها و اختاپوس های  مخفی شده در اقیانوسها. اما هیچ یک از این افشاگری ها به اندازه افشای فسادهای سیاسی و اقتصادی و باز کردن مشت مافیای پنهان در عرصه های گوناگون اهمیت ندارد.

مستند #اختاپوس که به #مافیای_صنعت_خودرو می پردازد، بی شک یکی از مهمترین مستندهایی است که در حوزه افشای مافیای سیاسی اقتصادی در ایران ساخته شده است. با نگاهی به صنعت خودرو در ایران می توان به راحتی به یک عقب ماندگی فاحش و خودخواسته رسید. در هیچ صنعتی کشور ما به اندازه صنعت خودرو عقب مانده نیست. عجیب است که کشوری در تمام حوزه های فناوری با کم و کاستی هایی در حال رقابت با جهان باشند اما در صنعت خودرو نه تنها به هیچ فنآوری جدیدی دست نمی یابیم بلکه با وضع تحریم های خودخواسته آن را به عقب تر نیز سوق می دهیم. صنعت خودرو ایران توسط گروهی مافیایی گروگان گرفته شده است. مستند "اختاپوس" به دقیق ترین شکل ممکن این مافیای منحوس را معرفی می کند. افشاگری که باید مبنای یک مطالبه گری عمومی قرار بگیرد. این اختاپوس های لعنتی در ابعاد گسترده ای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و امنیت جانی و روانی جامعه را به منظور رسیدن به مطامع کثیف خود به بازی گرفته اند. قطعا خواسته ی این #اختاپوسهایلعنتی مالی نبوده است، که البته ثروت افسانه ای نیز از این راه به دست آورده اند. بلکه هدف اصلی آنها زدن ضربه های سنگین اقتصادی و سیاسی به یکی از صنایع مهم ایران و ایجاد ناامیدی شدید در میان مردم بوده است. زیرا صنعت خودرو به نوعی مظهر پیشرفت یک جامعه است. مردم از این همه عقب ماندگی خودخواسته ی این صنعت چیزی جز حس ناامیدی و بغض از سیستم #حکومت در خود ندارند. مستند اختاپوس را ببیند و نام هایی را که این صنعت را به لجن کشیده اند به خاطر بسپارید، همان اختاپوس های لعنتی را. سهیل سلیمی

طرح تغییر توازن جمعیت با سلاح های بیولوژیک. سهیل سلیمی

طرح تغییر توازن جمعیت با سلاح های بیولوژیک. سهیل سلیمی

بخش پنجم: شوک دروغگو و دروغگوتر

خبری که جهان را شوکه کرد؛ فرانسه یک ماه قبل از چین کرونا را تجربه کرده است. در واقع اولین میزبان همان فرانسه ای بوده که اعتراضات شنبه ها، دولت اش را به استیصال کشانده بود. در بخش اول این مقاله توضیح دادم، که چرا چین نمی تواند منشأ کرونا باشد. در واقع جهان بدهکار بیشتر شامل اروپا و آمریکا می شود. استعمارگران پیری که دیگر دندانی برای گاز گرفتن ندارند. لذا با ایجاد توازن جمعیت، بدنبال حفظ دولت های بدهکار خود هستند. آمریکا، انگلیس، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و حتی آلمان از شرایط بسیار بد اقتصادی رنج می برند، آن هم با جامعه ای پیر و بهروری پایین. کرونا ناجی اقتصادهای بدهکار نخواهد شد. زیرا عمق فاجعه بیشتر از آن است که با حذف چند میلیون یا چند میلیارد نفر، بشود از شر بدهی ۵۰تریلیون دلاری جهان خلاص شد. دولت های منفعل که نقشی در این جنگ جهانی نداشته اند، اما درگیر کروناویروس هستند هم، ترس از رم کردن گاو اقتصادشان دارند. پول پدیده ی ترسویی است. پس اقتصاد که کاملا وابسته به پول است، این ترس را می تواند به تمام ارکان جامعه انتقال دهد. به زبان ساده بیان کردن فروپاشی اقتصاد اروپا و آمریکا، در قالب تئوری پروانه ای، باعث فروپاشی اقتصاد کشورهای دیگر جهان خواهد شد. کشورهایی که حجم زیادی از دارایی هایشان را به یورو یا دلار تبدیل کرده اند. از سقوط امپراطوری دلار و یورو، هراس دارند. با بررسی اقدامات اقتصادی ثروتمندان در کشورهای مختلف مشخص می شود که حجم سرمایه گذاری برای خرید طلا و در برخی موارد املاک بزرگ، افزایش چشمگیری یافته است. آنها متوجه شده اند که امکان فروپاشی بزرگ وجود دارد. اروپا بی شک بیشترین میزان مخفی کاری را در مورد ویروس کرونا داشته تا بیشترین منفعت را ببرد. با علم به اینکه کروناویروس بیشتر از افراد بیمار و مسن قربانی می گیرد. قاره ی پیر اروپا بیشترین سود را از حذف افراد مزاحم جامعه اش برده است. در اخبار گوناگون دیده و شنیده شد که بسیاری از مراکز درمانی در اروپا و آمریکا از ارائه خدمات به افراد مسن امتناع کرده اند که نشانه ی همین استراتژی پلید علیه انسانیت است. (برای درک بهتر شرایط اقتصاد پیر و فرسوده آمریکا دیدن مستند "کارخانه آمریکا" را توصیه میکنم و البته خواندن مقاله ای که برای این مستند نوشته ام نیز می تواند لایه های پنهان این مستند را برای شما آشکار کند.) سهیل سلیمی